رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دستم نداد قوت رفتن به پيش يار

چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

  • Like 2
ارسال شده در

دستم نداد قوت رفتن به پيش يار

چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

 

 

مرجان لب لعل تو مرجان مرا قوت

 

ياقوت بنامم لب خندان تو را قوت

  • Like 1
ارسال شده در

تو را من در سرای عشق دیدم

به کویت جای پای عشق دیدم

همه بیگانه اند با عشق اما

تو را من آشنای عشق دیدم

ارسال شده در

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

  • Like 1
ارسال شده در

دوش مي گفت به مژگان درازت بكشم

 

يارب از خاطرش انديشه ي بيداد ببر

ارسال شده در

رخنه ای نیست دراین تاریکی

در و دیوار به هم پیوسته

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته

  • Like 1
ارسال شده در

هم گلستان خيالم ز تو پرنقش و نگار

 

هم مشام دلم از زلف سمن ساي تو خوش

ارسال شده در

شب ز راه آمد و با دود اندود

طرح هایی که فکندم در شب

روز پیدا شد و با پنبه زدود

  • Like 1
ارسال شده در

در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد

 

وقتست كه همچون مه تابان به در آيي

ارسال شده در

یادم آرد روز باران: گردش یک روز دیرین،

خوب و شیرین توی جنگل های گیلان.

  • Like 1
ارسال شده در

نرگس ساقي بخواند آيت افسونگري

 

حلقه ي اوراد ما مجلس افسانه شد

ارسال شده در

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد

می کنم هر چه تلاش

او به من می خندد

  • Like 1
ارسال شده در

دل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد

 

كه چو سرو پاي بندست و چو لاله داغ دارد

ارسال شده در

در میان دو درخت گل یاس شاعری تابی می بست

پسری سنگ به دیوار دبستان میزد

کودکی هسته زردآلو را روی سجاده بیرنگ پدر تف می کرد

و بزی از خزر نقشه جغرافی آب می خورد

 

ارسال شده در

درو ازين بهتر نباشد ساقيا عشرت گزين

 

حال ازين خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه

ارسال شده در

هر چه بگندد نمکش میزنند

وای به روزی که بگندد نمک:icon_pf (34):

  • Like 1
ارسال شده در

در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را

ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت؟

  • Like 1
ارسال شده در

تصویر ها در اینه ها نعره می کشند

ما را از چارچوب طلایی رها کنید

ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم

دیوارهای کور کهن ناله می کنند

ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید ؟

  • Like 1
ارسال شده در

در گلستان جهان

چون غنچه های صبح دم

با درون پر ز خون

در حال لبخندیم ما

  • Like 1
ارسال شده در

ای عجب نو ها کهن گردد ز گشت روزگار

عشق تو با من چرا هر روز بفزاید نویی؟

  • Like 1
×
×
  • اضافه کردن...