hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 18 تیر، 2010 یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند 3
ALI* 880 ارسال شده در 18 تیر، 2010 دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست 2
armstrong 2214 ارسال شده در 18 تیر، 2010 دیدی که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد 5
armstrong 2214 ارسال شده در 18 تیر، 2010 بیا تا یکزمان امروز خوش باشیم در خلوت که در عالم نمی داند کسی احوال فردا را 4
!ala مهمان ارسال شده در 18 تیر، 2010 آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشه چشمی به ما كنند؟
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 18 تیر، 2010 درآن هوا که جز برق اندر طلب نباشد گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد 4
armstrong 2214 ارسال شده در 18 تیر، 2010 در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت 4
!ala مهمان ارسال شده در 18 تیر، 2010 تا زدم یک جرعه می از چشم مستت تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت شد زمین مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست باغ مست و باغبان مست
sara 20 1717 ارسال شده در 18 تیر، 2010 تنها تويی ، تنها تويی ، در خلوت تنهاييم تنها تو ميخواهی مرا ، با اين همه رسواييم 3
taniam 256 ارسال شده در 18 تیر، 2010 مردم از درد و نمی ایی به بالینم هنوز مرگ خود م یبینم و رویت نمی بینم هنوز 3
!ala مهمان ارسال شده در 18 تیر، 2010 ز دست ديده و دل هر دو فرياد كه هر چه ديد ه بيند دل كند ياد بسازم خنجري نيشش ز پولاد زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
taniam 256 ارسال شده در 18 تیر، 2010 درون اشک من افتاد نقش اندامش به خنده گفت : که نیلوفری ز آب دمید 2
!ala مهمان ارسال شده در 18 تیر، 2010 در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 19 تیر، 2010 تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟ تا کی به سینه سنگ زنم ز آرزوی دل؟ افتد ز طوف کعبه و بتخانه در بدر سرگشتهای که راه نیابد به کوی دل... 3
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 19 تیر، 2010 می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز آنکس که دراین شهر چو ما نیست کدام است 2
ارسال های توصیه شده