رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

ما سر بر آستان در یار می نهیم

 

پا در حریم کعبه ی احرار می نهیم

  • Like 2
ارسال شده در

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد

روزي از اين تلخ و شيرين روزها

  • Like 2
ارسال شده در

از لشکر صبرم علمی بیش نماند

وز هرچه مرا بود غمی بیش نماند

وین طرفه تر است کز سر عشق هنوز

دم میدمد و مرا دمی بیش نماند

  • Like 2
ارسال شده در

در پریشانی ما هر چه شنیدی هیچ است

هیچ را کس نتوانست که نابود نمود

نازم آ ن دلبر پر شور که با صحبایش

پرده بردار رخ عابد ومعبود نمود

  • Like 3
ارسال شده در

دوش لعلش عشوه میداد ولی

من نه انم کزوی این افسانه ها باور کنم

  • Like 3
ارسال شده در

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی

هرگز

هرگز

پاسخی سخت و درشت

ومرا غصه این

هرگز

کشت

  • Like 3
ارسال شده در

تویی دریا منم ماهی چنان دارم که می‌خواهی

بکن رحمت بکن شاهی که از تو مانده‌ام تنها

  • Like 2
ارسال شده در

اگر چه باده فرحبخش و باد گل بیز است

به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است

  • Like 2
ارسال شده در

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

  • Like 2
ارسال شده در

دلا بسوز كه سوز تو كارها كند

دعاي نيمه شبي دفع صد بلا كند !

  • Like 2
ارسال شده در

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

  • Like 1
ارسال شده در

دیگر گله ای نیست بیا در سفرم کن

من قاصدکم فوت کن و دربدرم کن

  • Like 1
ارسال شده در

نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...

نازلی سخن نگفت،

سر افراز

دندان خشم بر جگر خسته بست رفت

 

شاملو

  • Like 1
ارسال شده در

تو نيستي كه ببيني چگونه پيچيده است

طنين شعر نگاه تو در ترانه من

تو نيستي كه ببيني چگونه ميگردد

نسيم روح تو در باغ بي جوانه من

  • Like 3
ارسال شده در

نازنینم تو میدانی که من از تنهایی می ترسم

تو میدانی که من از سکوت و تاریکی می ترسم

پس با من بمان و دستانم را همیشگی بگیر

  • Like 3
ارسال شده در

روز اول رفت دينم در سر زلفين تو

تاچه خواهدشددراين سوداسرانجامم هنوز

  • Like 3
ارسال شده در

زاده شدن

بر نيزه تاريک

همچون ميلاد گشاده زخمي

 

سفْر يگانه فرصت را

سراسر

در سلسله پيمودن

بر شعله‌ خويش

سوختن

تا جرقه واپسين

بر شعله حرمتي

که در خاک راهش

يافته اند

بردگان

اينچنين.

 

شاملو

  • Like 3
ارسال شده در

نمی دانم دلم ديوونه ی کيست

کجا ميگردد و در خونه ی کيست

  • Like 3
ارسال شده در

تا جرات و پشتکار توام نشود

شیرازه ی کارها منظم نشود

گیرم نشد این بنای ویران آباد

بی شبهه از این خرابتر هم نشود

  • Like 3
ارسال شده در

در آن نفس که بمیرم درآرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

  • Like 3
×
×
  • اضافه کردن...