Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقش که از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایتها مولانا 3
Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود شاهی که وصی بود و ولی بود، دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی به اول بنگر و آخر که جمع آیند غایتها مولانا 3
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 4 مهر، 2015 دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانیبه اول بنگر و آخر که جمع آیند غایتها مولانا الا حمایت تو رمز استقامت من چنان که سینه ی تو ساحل سلامت من دوباره دیدنت ای جان معاد موعود است قیام قامت قدیسیت قیامت من مطلع غزل استاد منزوی به همراه واج ارایی بی نظیر مصرع آخر تقدیم به دوستان اهل شعر مشاعره 4
Dreamy Girl 6672 ارسال شده در 4 مهر، 2015 ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را 1
Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را مولانا 2
Dreamy Girl 6672 ارسال شده در 4 مهر، 2015 آشنای تو به دل غير تو را ره ندهد که نسازند به يک خانه دو بيگانه به هم 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 4 مهر، 2015 ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را ای خواجه نمیبینی این روز قیامت رااین یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را مولانا از آن سوی فلق آمد زن ستاره بدست کنار من-من تاریک بی ستار-نشست چگونه شاکر آن دل مهربان باشم اگر نباشم از این پس همه ستاره پرست 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 4 مهر، 2015 از آن سوی فلق آمد زن ستاره بدستکنار من-من تاریک بی ستار-نشست چگونه شاکر آن دل مهربان باشم اگر نباشم از این پس همه ستاره پرست تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو 3
Dreamy Girl 6672 ارسال شده در 4 مهر، 2015 وصف تو کار واژه های لال من نیست این شعر های عاشقانه مال من نیست 1
Dreamy Girl 6672 ارسال شده در 4 مهر، 2015 شاعران از موی لخت و صاف کمتر گفته اند بسکه مضمون در دل موی مجعد ریخته.. 1
Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 همه کدیه از این حضرت به سجده و وقفه و رکعت برای دید این لذت کز او شهوت شود حامل مولوی 1
Dreamy Girl 6672 ارسال شده در 4 مهر، 2015 لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست 1
Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا مولانا 3
helma.b 3345 ارسال شده در 4 مهر، 2015 آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس شهریار 3
Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 ساقیا امشب که مستم لطف کن خونم بریز ورنه چون فردا شود رنج خمارم می کشد 1
دختر باران 18625 ارسال شده در 4 مهر، 2015 دلم ایران و تو اسکندر تائیس اطوار زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی 3
Tamana73 28835 ارسال شده در 4 مهر، 2015 یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت 1
Just Mechanic 27854 ارسال شده در 4 مهر، 2015 یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را 3
Just Mechanic 27854 ارسال شده در 4 مهر، 2015 یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشتما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟ 3
ارسال های توصیه شده