رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقش

که از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایت‌ها

مولانا

  • Like 3
ارسال شده در
آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود،

علی بود شاهی که وصی بود و ولی بود،

 

 

دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی

به اول بنگر و آخر که جمع آیند غایت‌ها

مولانا

  • Like 3
ارسال شده در
دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی

به اول بنگر و آخر که جمع آیند غایت‌ها

مولانا

الا حمایت تو رمز استقامت من

چنان که سینه ی تو ساحل سلامت من

دوباره دیدنت ای جان معاد موعود است

قیام قامت قدیسیت قیامت من

مطلع غزل استاد منزوی به همراه واج ارایی بی نظیر مصرع آخر تقدیم به دوستان اهل شعر مشاعره:icon_gol:

  • Like 4
ارسال شده در

ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را

 

دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را

  • Like 1
ارسال شده در

ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را

این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را

مولانا

  • Like 2
ارسال شده در

آشنای تو به دل غير تو را ره ندهد

 

که نسازند به يک خانه دو بيگانه به هم

  • Like 1
ارسال شده در
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را

 

دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را

 

ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را

این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را

مولانا

از آن سوی فلق آمد زن ستاره بدست

کنار من-من تاریک بی ستار-نشست

چگونه شاکر آن دل مهربان باشم

اگر نباشم از این پس همه ستاره پرست

  • Like 3
ارسال شده در
از آن سوی فلق آمد زن ستاره بدست

کنار من-من تاریک بی ستار-نشست

چگونه شاکر آن دل مهربان باشم

اگر نباشم از این پس همه ستاره پرست

 

تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

  • Like 3
ارسال شده در

وصف تو کار واژه های لال من نیست

 

این شعر های عاشقانه مال من نیست

  • Like 1
ارسال شده در

توبه من درست نیست خموش

من بی‌توبه را به کس مفروش

 

مولوی

  • Like 1
ارسال شده در

شاعران از موی لخت و صاف کمتر گفته اند

 

بسکه مضمون در دل موی مجعد ریخته..

  • Like 1
ارسال شده در

همه کدیه از این حضرت به سجده و وقفه و رکعت

برای دید این لذت کز او شهوت شود حامل

مولوی

  • Like 1
ارسال شده در

لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور

 

ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

  • Like 1
ارسال شده در

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا

تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا

مولانا

  • Like 3
ارسال شده در

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

شهریار

  • Like 3
ارسال شده در

ساقیا امشب که مستم لطف کن خونم بریز

ورنه چون فردا شود رنج خمارم می کشد

  • Like 1
ارسال شده در

دلم ایران و تو اسکندر تائیس اطوار

 

زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی

  • Like 3
ارسال شده در

یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت

ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت

  • Like 1
ارسال شده در

یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را

من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را

  • Like 3
ارسال شده در
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت

ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت

 

تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟

وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟

  • Like 3
×
×
  • اضافه کردن...