رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

نبسته ام به کس دل

نبسته کس به من دل

چو تخت پار بر موج رها رها رها من

زمن هر آنکه او دور

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ستاره ها نهفتند در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من

هوای گریه با من

ستاره ها نهفتند در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من

هوای گریه با من

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من

هوای گریه با من

نبسته ام به کس دل

نبسته کس به من دل

چو تخت پار بر موج رها رها رها من

زمن هر آنکه او دو

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من

که نزدیک از او جدا جدا من

 

سیمین بهبهانی عزیز

  • Like 5
لینک به دیدگاه

جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا

 

غمناک چه می‌خواهی ما را تو چنین بادا

 

بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی

 

شادش چو نمی‌خواهی غمگین‌تر ازین بادا

 

هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد

 

چون سایه‌ات افتاده بر روی زمین بادا

 

با مدعی از یاری گاهی نظری داری

 

لطف تو به او باری چون هست همین بادا

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران

بيداری ستاره ، در چشم جويباران

آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل

لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران

بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم

فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران

اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز

کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران

گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!"

"بيرون نمی‌توان کرد، حتي به روزگاران"

بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز

زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران

پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند

ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران

وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دوباره دلم گرفته

صدای گریه ی بارون

تو خیابون دم گرفته

با نگاهت قلبمو

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
م گرفتی اینم بمونه

با غرورت منو دست کم گرفتی اینم بمونه

گفتی که قلبتو پس میدم دیوونه اینم بمونه

گفتم این قلب توه پیشت بمونه اینم بمونه

خواستم عاشقت کنم گفتی محاله اینم بمونه

گفتی که تو هم دلت چه خوش خیاله اینم بمونه

من میگفتم شب عشق با این سیاهی نداره ترسی برام وقتی تو ماهی

تو میگفتی آره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی

اینم بمونه اینم بمونه…

-

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد ،

اگر به حجله آشنایی ،

در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی

و عده ای به تو گفتند ،

کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد !

تو حرفشان را باور نکن !

تمام این سالها کنار ِ من بودی!

کنار دلتنگی ِ دفاترم

در گلدان چینی ِ اتاقم

در دلم...

تو با من نبودی و من با تو بودم

مگر نه که با هم بودن ،

همین علاقه ساده سرودن فاصله است ؟

من هم هر شب ،

شعرهای نو سروده باران و بوسه را

برای تو خواندم

هر شب، شب بخیری به تو گفتم

و جواب ِ تو را ،

از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم !

تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو ،

همصحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود!

فرقی نداشت که فاصله دستهامان

چند فانوس ِ ستاره باشد ،

پس دلواپس ِ‌انزوای این روزهای من نشو ،

اگر به حجله ای خیس

در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی ...

شب ها که در خیابان خلوت خواب

پا به پای غرور و قافیه می روی

مرگ با لباس چین دار بلندش

پای پنجره ی اتاقم می آید

سوت می زند

و منتظر می ماند

قوطی قرص های این قلب بی قرار که سبک تر شد

مرگ هم بر می گردد

می رود سراغ سرایدار پیر همسایه

نه ! عزیز دلم

تازگی بوف کور هدایت را نخوانده ام

اینها که نوشتم حقیقت محض است

باور نمی کنی ، یک شب به کوچه ی دلتنگ ما بکوچ

کنار همان درخت که پر از خاطرات خط خورده است

بایست و تماشا کن

تا ببینی چگونه به دامن دریا و گریه می روم

بس کن ای دل ساده

صفحه صفحه برای که گریه می کنی ؟

کتاب کبود گریه ها را آهسته ببند

گوش کن! درمانده ی درد آلود

از پس پرده های پنجره

صدای سوت می آید

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...