رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

از بس کف دست بر جبین کوبیدم

تا بگذرد از سرم پریشانی من

نقش کف دست محو شد ریخت به هم

شد چین و شکن به روی پیشانی من

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دست مزن ! چشم ! ببستم دو دست^^^ راه مرو ! چشم ! دو پایم شکست

 

حرف مزن ! قطع نمودم سخن^^^ نطق مکن! چشم ! ببستم دهن

 

هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن^^^ خواهش نا فهمی انسان مکن

 

لال شوم ! کور شوم ! کر شوم !^^^ لیک محال است که من خر شوم .

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه

خود را به صخره مي زنم فردا كه شايد

 

«ساحل » شوم آغوش دريا را كه شايد

 

 

 

يك موج از چشم سياهت در نگاهم

 

پيدا كند آغاز رويا را كه شايد

 

 

 

من باشم و تو باشي و يك آسمان عشق

 

تو باشي و من باشم و فردا كه شايد

 

 

 

باشد،نباشد ارزشي ديگر ندارد

 

وقتي كه باشم يا تو باشي يا كه شايد.....

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

icon1.png

 

" بی همه گان به سر شود ... "

 

و من,

 

خیلی نگران شده امـ

 

چـــــــــون

 

دیـگر دارد

 

بی تو هم به سر می شـود

 

انگار!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من از بي گانگان هرگز ننالم / ك هرچه كرد بامن ان اشنا كرد

 

دربدر هميشگي كولي صدساله منم/فروتر از خاك زمين از اسمان فراترم

 

ديريست ك ازخانه خرابان جهانم / برسقف فروريخته ام چل چله اي نيست

 

روميكنم ب اينه رو ب خودم داد ميزنم/ ببين چقدر حقير شده اوج بلند بودنم

 

براي گفتن من شعر هم ب گل مانده / نمانده عمري و صدها سخن بدل مانده

 

صدا . صدا ك مرحم فرياد بود زخم مرا/ ب پيش درد عظيم دلم خجل مانه

 

ازدست عزيزان چه بگويم گله اي نيست/گرهم گله اي هست دگرحوصله اي نيست

 

سرگرم ب خود زخم زدن در همه عمرم / هرلحظه جزاين دسته مرا مشغله اي نيست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نقش نامت کرده دل محراب تسبيح وجود

تا سحر تسبيح گويان روی در محراب داشت

ديده‌ام می‌جست و گفتندم نبينی روی دوست

خود درفشان بود چشمم کاندر او سيماب داشت

ز آسمان آغاز کارم سخت شيرين می‌نمود

کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...