captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۸۹ از بس کف دست بر جبین کوبیدم تا بگذرد از سرم پریشانی من نقش کف دست محو شد ریخت به هم شد چین و شکن به روی پیشانی من 3 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۸۹ به سراغ من اگر می آیی دگر آسوده بیا دیر گاهیست که فولاد شده چینی نازک تنهایی من 3 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۸۹ در دلم زنده نگه داشته ام نام تو را از خدا می طلبم زندگی شاد تو را 2 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم هستم و یک حس غریب که به صدعشق و هوس می ارزد 3 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم! 4 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۸۹ گدا شدن به در دوست قصد دیدن اوست و گر نه نان گدایی را هر گدا دارد 3 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ در فصل تگرگ عاشقت می مانم با ریزش برگ عاشقت می مانم هر چند تبر به ریشه ام می کوبی تا لحظه مرگ عاشقت می مانم 3 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ دست مزن ! چشم ! ببستم دو دست^^^ راه مرو ! چشم ! دو پایم شکست حرف مزن ! قطع نمودم سخن^^^ نطق مکن! چشم ! ببستم دهن هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن^^^ خواهش نا فهمی انسان مکن لال شوم ! کور شوم ! کر شوم !^^^ لیک محال است که من خر شوم . 6 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا جُز تو ای جان جهان، دادرسی نیست مرا 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۸۹ خود را به صخره مي زنم فردا كه شايد «ساحل » شوم آغوش دريا را كه شايد يك موج از چشم سياهت در نگاهم پيدا كند آغاز رويا را كه شايد من باشم و تو باشي و يك آسمان عشق تو باشي و من باشم و فردا كه شايد باشد،نباشد ارزشي ديگر ندارد وقتي كه باشم يا تو باشي يا كه شايد..... 4 لینک به دیدگاه
ruya 499 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ آنقدر شاعرم امشب که فقط ، سایه مهرتورا کم دارم 7 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ من خوبم ... خسته نیستم .. فقط گاهی دستم به این زندگی نمی رود ! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ گاه روح می شوم ... گاه سوهان ِ روح ! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ کودکی ام را می خواهم ... باز نخواهد گشت ! خالی مانده ام بدون رویاهای کودکانه ... . . . اما هنوز خودم را دارم ...! 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۰ چقدر زیبا من عاشق تمام دلخوشی های كوچک زندگی هستم... 9 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ " بی همه گان به سر شود ... " و من, خیلی نگران شده امـ چـــــــــون دیـگر دارد بی تو هم به سر می شـود انگار! 8 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۰ مغرور و تلخ مثل قهوه ... صفات من بود زمانی ... 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۰ این روزهــا از همه دوری می کند "حافـــظه ی بلنـــد مدت من" انگـــار سیر شـده است از خــوردن آن همــه خـــاطـــره ...! 5 لینک به دیدگاه
شب ستیز 660 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۰ من از بي گانگان هرگز ننالم / ك هرچه كرد بامن ان اشنا كرد دربدر هميشگي كولي صدساله منم/فروتر از خاك زمين از اسمان فراترم ديريست ك ازخانه خرابان جهانم / برسقف فروريخته ام چل چله اي نيست روميكنم ب اينه رو ب خودم داد ميزنم/ ببين چقدر حقير شده اوج بلند بودنم براي گفتن من شعر هم ب گل مانده / نمانده عمري و صدها سخن بدل مانده صدا . صدا ك مرحم فرياد بود زخم مرا/ ب پيش درد عظيم دلم خجل مانه ازدست عزيزان چه بگويم گله اي نيست/گرهم گله اي هست دگرحوصله اي نيست سرگرم ب خود زخم زدن در همه عمرم / هرلحظه جزاين دسته مرا مشغله اي نيست 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ نقش نامت کرده دل محراب تسبيح وجود تا سحر تسبيح گويان روی در محراب داشت ديدهام میجست و گفتندم نبينی روی دوست خود درفشان بود چشمم کاندر او سيماب داشت ز آسمان آغاز کارم سخت شيرين مینمود کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده