sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۵ کتابخانه نواندیشان خوب با تایید شما ناصر جان..بریم سراغ بعدی و از این به بعد فونت b hamid به نام شماست و البته مدل بولت کردن با بزرگ کردن کلمه ها... یک تصویر عالی! آدم رو سر ذوق میاره واسه نوشتن....فارغ از اینکه خوب بشه یا بد بشه...از پروسه نوشتن نویسنده لذت می بره... یک آینه ی قدی...یک نفر که کلاه شاپو به سر داره...زمین شطرنجی تو کف حس شطرنج رو میده...و البته ذهن...و بازی ذهنی... حاصل شد این آینه ی قدی، ماسیده بر دیوار انعکاس صحنه ی شطرنج ذهنِ من است که آدمکِ کلاه شاپو به سر آن را بفرما می زند به هرکه اهلِ بازی ذهن است! “کتابخانه نواندیشان” . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) ناصر تصویر بعدی هم خیلی خوب بود..این تصویرها رو از کجا می ارین... این روزها تو شهرهای بزرگ وارونگی هوا باعث آلودگی هست...که سینه ی ادم رو می سوزونه... یک جوری این وارونگی رفتن زمین به سمت آسمون رو استعاره کردم از همون وارونگی هوا...و البته اخر سر گفتم..اون مرد تنها بر روی تاب باز این قواعد وارونگی رو رعایت نکرده و باز به سمت زمین جذب شده... وارونگیِ هوایِ ذهن من سینه سوز نیست! کلیشه ی تاب باز ی مردی تنهاست! که حتی در آسمان هم خلافِ جهتِ زمینیان نمی ایستد! “ناصر” . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۵ کتابخانه نواندیشان بهانه ی خوبی بود که از جنس کانال کتابخونه بنویسم...اینکه با هم بخونیم..تا باهم نو اندیش بشیم... اینست حکایت یک خطی کتابخانه ی ما: ورق ورق به پرواز در می آید اندیشه ی نو از میان جلد به جلد هم خوانی هایمان بر میز این کتابخانه! “کتابخانه نواندیشان” . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) کتابخانه نواندیشان دیدن یک وقت ادم کلید قفل زندگی ش تو دستش هست...فقط(فقط رو بولت کردم) طرح کلید رو می کشه....ولی نمی ندازه تو قفل دیگه...چون اون قفل خودخواسته است فقط طرحِ کلیدِ آزادی می کشم! بر قفلِ خود خواسته توانایی رفتنم به اوج! “کتابخانه نواندیشان” . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 6 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۵ درود سام عزیز این تاپیک درخواست رو چندتا از دوستان دیدن و اون ها هم درخواست داشتن هر وقت درخواست بدن میذارم همینجا بهشون هم میگم عضو بشن اسمش رو هم پایین عکس مینویسم سارا 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۵ درودسام عزیز این تاپیک درخواست رو چندتا از دوستان دیدن و اون ها هم درخواست داشتن هر وقت درخواست بدن میذارم همینجا بهشون هم میگم عضو بشن اسمش رو هم پایین عکس مینویسم سارا سلام ناصرجان... تو پیام برات کامل توضیح دادم... (سعی بشه حتما عضو بشن و خودشون درخواست بدن...) با توجه به توضیحات درون پیام حاصل شد این: سوژه نگاهش به جایی مات شده....به یک نگاه که آشناست... یک جایی که خیلی دور هست که دیگران نمی بینن و در عین حال اینقد نزدیک هست که اون دیده... یعنی اون باید دیده... نگاه ام ماتِ نگاهی ست، که از پس فرسنگ ها دوری و فاصله، به من خیره شده! دو نگاه آشنا همیشه بهم، خیلی دور و خیلی نزدیک اند! “سارا” انجمن نواندیشان . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟(نظرشون رو ببینین چی هست...من تغییر می دم اگر خوساتن..بگین نگران نباسن) . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۵ سلام عیلکوم خدمت شما سلام به روی ماه شما... یک تغییراتی دارم می دم... دارم برای هر نفر یک فونت مشخص رو با کمک خودشون مشخص می کنم..برای ناصر عزیز پیشنهاد دادم..و فونت رو دوست داشتن... به شما هم این فونت رو (B Kamran) که باهاش نوشتم رو پیشنهاد می دم... قبلا ها رنگ نارنجی رو دوست داشتین...سعی می کنم از این به بعد کلماتی که قرار شاخص بشن با رنگ نارنجی باشه و تعدادشون کمتر باشه... یعنی..نهایتا یکی یا دو تا.... در مورد فونت حتما به من بفرمایین که این فونت خوب هست..یا اینکه فونت دیگه ای رو براتون در نظر بگیریم... یا اگر فونتی خواستین رو بهم بگین... حالا در مورد تصویر.... فک کنم رابطه ی خوبی داشته باشین با اوردن شخصیت های داستانی یا فیلم..یا سریال به نوشته ها تون... تو مسابقه ی قبلی و خاله هتی محمد رو یادم مونده یک سوژه داریم که ذهنش شبیه یک فضای ناشناخته است...حالا آلیس ما باید با کمک شخصیت های دیگه داستان مثه کلاه دوز به جنگ ملکه ی سرخ درون برن.... حاصل شد این قصه ی من داستان آلیس ست... درون سرزمین عجایب ذهنم! باید کلاه دوز را پیدا کنم! شاید! شعبده کند و ملکه سرخ درونم را شکست دهم! “فریماه” . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 4 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۵ سلام به روی ماه شما... یک تغییراتی دارم می دم... دارم برای هر نفر یک فونت مشخص رو با کمک خودشون مشخص می کنم..برای ناصر عزیز پیشنهاد دادم..و فونت رو دوست داشتن... به شما هم این فونت رو (B Kamran) که باهاش نوشتم رو پیشنهاد می دم... قبلا ها رنگ نارنجی رو دوست داشتین...سعی می کنم از این به بعد کلماتی که قرار شاخص بشن با رنگ نارنجی باشه و تعدادشون کمتر باشه... یعنی..نهایتا یکی یا دو تا.... در مورد فونت حتما به من بفرمایین که این فونت خوب هست..یا اینکه فونت دیگه ای رو براتون در نظر بگیریم... یا اگر فونتی خواستین رو بهم بگین... حالا در مورد تصویر.... فک کنم رابطه ی خوبی داشته باشین با اوردن شخصیت های داستانی یا فیلم..یا سریال به نوشته ها تون... تو مسابقه ی قبلی و خاله هتی محمد رو یادم مونده یک سوژه داریم که ذهنش شبیه یک فضای ناشناخته است...حالا آلیس ما باید با کمک شخصیت های دیگه داستان مثه کلاه دوز به جنگ ملکه ی سرخ درون برن.... حاصل شد این قصه ی من داستان آلیس ست... درون سرزمین عجایب ذهنم! باید کلاه دوز را پیدا کنم! شاید! شعبده کند و ملکه سرخ درونم را شکست دهم! “فریماه” . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) خیلیم عالی دست شما درد نکنه میشه رنگش فیروزه ای از نوع کاشی های شیخ لطف الله باشه :love070: 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۵ خیلیم عالی دست شما درد نکنهمیشه رنگش فیروزه ای از نوع کاشی های شیخ لطف الله باشه :love070: در حد شیخ لطف الله نمی تونم اینجوری میتونم...فیروزه ای می زنم از این به بعد... 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۵ کتابخانه نواندیشان درود ناصر جان... امان از روزگار امروز... همه چی برعکسه.... حاصل شد این: دنیا وارونه است! انگشت نمای خلق ست؛ آنکه در سر اندیشه بزرگـتر دارد! “کتابخانه نواندیشان” . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 2 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۵ سلام علیکوم چه گرد و خاکی گرفته اینجارو یه فوت گردبادی لازم شده تاپیک 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۵ سلام علیکومچه گرد و خاکی گرفته اینجارو یه فوت گردبادی لازم شده تاپیک سلام به روی ماه فریماه عزیز... حتما دوست نداشتن دوستانم...یا بازخورد خوبی نگرفتن... بالاخره باید فبول کرد...نقطه ضعف های در این ایده ی من و نحوه اجراش بود و هست... اعتقاد دارم...اگر یک ایده خوب باشه و البته فقط هم تو مرحله ی ایده نمونه...و خوب تنیجه داشته باشه...مشتری خودش رو خواهد داشت... و البته اگر نتیجه معیوب باشه..به مرور با شناخت بایگانی میشه.... و البته صاحب ایده باید قبول کنه... البته اگه بدبینانه اش این وسط کسی براش "زده" باشه که دیگه هیچ کاری نمی شه کرد... خوشحالم شما هنوز اینجا رو یادتون هست... تصویر زیبایی هست..کاش یکم بزرگتر بود... بدون توضیح نوشته رو قرار می دم براتون: پهنای مسیر گذر از تاریکی به روشنایی... به عرض شانه ی دو نفر است.. نَه یکی پس..نَه یکی پیش... لطف این مسیر: شانه به شانه بودن با هم است... “فریماه” . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 4 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۵ سلام به روی ماه فریماه عزیز... حتما دوست نداشتن دوستانم...یا بازخورد خوبی نگرفتن... بالاخره باید فبول کرد...نقطه ضعف های در این ایده ی من و نحوه اجراش بود و هست... اعتقاد دارم...اگر یک ایده خوب باشه و البته فقط هم تو مرحله ی ایده نمونه...و خوب تنیجه داشته باشه...مشتری خودش رو خواهد داشت... و البته اگر نتیجه معیوب باشه..به مرور با شناخت بایگانی میشه.... و البته صاحب ایده باید قبول کنه... البته اگه بدبینانه اش این وسط کسی براش "زده" باشه که دیگه هیچ کاری نمی شه کرد... خوشحالم شما هنوز اینجا رو یادتون هست... تصویر زیبایی هست..کاش یکم بزرگتر بود... بدون توضیح نوشته رو قرار می دم براتون: پهنای مسیر گذر از تاریکی به روشنایی... به عرض شانه ی دو نفر است.. نَه یکی پس..نَه یکی پیش... لطف این مسیر: شانه به شانه بودن با هم است... “فریماه” . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) عمو سام هم ایده عالی بود و هست هم متنها الان اسر اسر تنبلیِ بوخدانمونه بارزش خود بنده که معرف حضورتون هستم دستتون مرسی عالی بود:hapydancsmil: 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده