nasim184 12256 ارسال شده در 8 اسفند، 2016 فعلا فقط ديدم...عالي بودن مرسي عكساي پر انرژيم چون خودم نقش اولشم يا تاره يا به كار متن نوشته نمياد...ولي چشم سعيمو ميكنم بيابم كه شما بزني تو دروازه:hapydancsmil: با دقت دوباره ميام 5
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 8 اسفند، 2016 نه خسته نیستم...(خسته) باز جا تصویر نداشت جا واسه گذاشتن متن ... چون سیاه و سفید بود و خلوت...من یک دیوار رو کم رنگ کردم...رو اون دیوار متن رو قرار دادم...ببینین واضح هست؟ بیشتر از اون که سوژه عکس و خنجر خوردن از پشت دیوار مطرح باشه...تو تماشاگرا سکوت و حتی تحکم بر اینکه حرف نزن! مطرح هست... پس همین شد سوژه نوشتن... در پیِ خوردن خنجر از پشت.. به جای چشم چرخاندن در پی ضارب... بگرد! و....ببـین! در اطراف چه کسی دید و سکوت کرد! . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 6
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 8 اسفند، 2016 ش تِم عکس تضاد بود... دو موج...دو رنگ... من این رو به دو آدم متفاوت تشبیه کردم که نمی دونند که اگه هم رنگ بشن و با هم ادغام...هم دل هم می شن؟... یعنی اگه ظاهری با هم یکی شدن...دلی هم می شن...یا نه؟! بودن یا نبودن مسئله این است! حاصل شد این دو موجیم... دو احساس... دو رنگ... نمی دانم هم رنگ شویم... هم دل،هَم می شویم؟! یا نَه؟! . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 7
Yamna 1 17420 ارسال شده در 8 اسفند، 2016 سام عزیز مهربون و آقا بی زحمت بر من منت گذاشته و این 2 عکس با احساس بی پایان فوق العاده زیبا خودتون متن بگذارید بسیار بسیار ممنونم 5
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 8 اسفند، 2016 سلام زحمت اینو بکشین پ.ن : پلی شیشه ی در هونان چین سلام به روی ماه شما... زحمتی نیست...رحمته... تازه ادم بالای یک پله شیشه ای که میره و دره و ارتفاعش رو می بینه می فهمه که چقد کوچیکه... من این رو تشبیه کردم به اینکه کاش تو مسیر زندگی مون هم از این پل شیشه های زیاد باشه..تا بدونیم بابا در مقیاس با دنیا ما خیلی خیلی کوچیکیم..زیادی بزرگ نبینیم خودمون رو... تصویر بزرگ بود..برای همین یکمی فونت رو بردم بالا اندازه اش رو..اگر مشکلی داست بفرمایین تصحیح می کنم... حاصل شد این کاش همه ُپل ها، شیشه ای بودند... تا ببـینیم در مسیرِ زندگی، بر فراز صخره اش... قَدِ آدمیتمان چقد کوتاه است... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 6
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 8 اسفند، 2016 سام عزیز مهربون و آقابی زحمت بر من منت گذاشته و این 2 عکس با احساس بی پایان فوق العاده زیبا خودتون متن بگذارید بسیار بسیار ممنونم نفرمایید این همه چوب کاری...من این همه نیستم ... الگار عزیز....این دفعه از این ور بوم افتادین....(البته یک مزیت هایی داشت...تونستم دو تا تصویرتون رو تو یک پست جواب بدم) یکی از تصویرها که مربوط به بچه هاست خیلی کوچیک شد...من فهمیدم ابعادش 320 در 320 هست...یعنی مربعی... ولی فقط بخشی از اون تصویر هست و بالای تصویر یک کادر سفید هست...من تو همون نوشتم...من کادر سفید رو اضافه نکردم...در حقیقت عدو شد سبب خیر... امیدوارم خونده بشه.... تا حدی که می تونستم اندازه ی فونت رو آوردم بالا.... نمی دونم شنیدین یا نه... می گن وقتی بچه ها یک جا تنها هستن و دارن دور و برشون رو می بینن و می خندن و دستاشون رو تو هوا انگار که می خوان یک چیزی رو بگیرن در حالی که ما نمی بینم،دارن با فرشته ها بازی میکنن ..یک عده اعتقاد دارن..فرشته ها می ان با بچه ها تو این موقع ها بازی می کنن..می گن چون پاک و معصوم ان و هنوز لوح وجودشون سیاه نشده... به درست و غلطش کار ندارم... در تشبیه و استعاره که ما به فکر واقعیت یا مجاز نیستیم..فقط توصیف ادبی می کنیم... پس این شد...(می بینید که من نمی توسنتم این نوشته رو فقط اونجا که بچه ها هستن جا بدم...تصویرم نمی تونستم بزرگ ککنم چون کیفیتش اینقد اوفت می کرد که مات می شد) فرشـته ها عادت دارند به دور کودکان بازی می کنند... آن زمان که هنوز سپید است لوحِ وجودِ کودکان... هر بار دیدین که کودکی لبخند به لب دارد...:) بدانید فرشته ای به دور او می چرخد... در سکوت فقط نگاهشان کنید... . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) :icon_redface: تصویر دوم... از اون تصویرهایی هست که به دلیل ترکیبی بودن...... نوشته نمی شه راحت گذاشت... بهترین مکان و بهترین رنگ همین بود که استفاده کردم..اگر به نظرتون خوب نیت...باید یا تصویری انتخاب کنین که بشه راحت تر نوشت...(دیگه براساس نمونه ها باید دستتون اومده باشه کدوم تصویرها راحت می شه توشون متن رو حک کرد)...یا یک کادر سفید پایینش اضافه کنم... فاصله ی بین دو تا تاب پر شده از برگ های پاییزی... گفتم این فاصله و دوری بین تو تاب که استعاره از فاصله و دوری بین اون دو نفری هست که اونجا می نشستن رو حالا برگ های پاییزی پر می کنن... حاصل شد این فاصله ی خالی ما رابر رو تابِ خاطرات... برگ های پاییزی، درهر خزان پر می کنند... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 7
Yamna 1 17420 ارسال شده در 8 اسفند، 2016 نفرمایید این همه چوب کاری...من این همه نیستم ...الگار عزیز....این دفعه از این ور بوم افتادین....(البته یک مزیت هایی داشت...تونستم دو تا تصویرتون رو تو یک پست جواب بدم) یکی از تصویرها که مربوط به بچه هاست خیلی کوچیک شد...من فهمیدم ابعادش 320 در 320 هست...یعنی مربعی... ولی فقط بخشی از اون تصویر هست و بالای تصویر یک کادر سفید هست...من تو همون نوشتم...من کادر سفید رو اضافه نکردم...در حقیقت عدو شد سبب خیر... امیدوارم خونده بشه.... تا حدی که می تونستم اندازه ی فونت رو آوردم بالا.... نمی دونم شنیدین یا نه... می گن وقتی بچه ها یک جا تنها هستن و دارن دور و برشون رو می بینن و می خندن و دستاشون رو تو هوا انگار که می خوان یک چیزی رو بگیرن در حالی که ما نمی بینم،دارن با فرشته ها بازی میکنن ..یک عده اعتقاد دارن..فرشته ها می ان با بچه ها تو این موقع ها بازی می کنن..می گن چون پاک و معصوم ان و هنوز لوح وجودشون سیاه نشده... به درست و غلطش کار ندارم... در تشبیه و استعاره که ما به فکر واقعیت یا مجاز نیستیم..فقط توصیف ادبی می کنیم... پس این شد...(می بینید که من نمی توسنتم این نوشته رو فقط اونجا که بچه ها هستن جا بدم...تصویرم نمی تونستم بزرگ ککنم چون کیفیتش اینقد اوفت می کرد که مات می شد) فرشـته ها عادت دارند به دور کودکان بازی می کنند... آن زمان که هنوز سپید است لوحِ وجودِ کودکان... هر بار دیدین که کودکی لبخند به لب دارد...:) بدانید فرشته ای به دور او می چرخد... در سکوت فقط نگاهشان کنید... . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) :icon_redface: تصویر دوم... از اون تصویرهایی هست که به دلیل ترکیبی بودن...... نوشته نمی شه راحت گذاشت... بهترین مکان و بهترین رنگ همین بود که استفاده کردم..اگر به نظرتون خوب نیت...باید یا تصویری انتخاب کنین که بشه راحت تر نوشت...(دیگه براساس نمونه ها باید دستتون اومده باشه کدوم تصویرها راحت می شه توشون متن رو حک کرد)...یا یک کادر سفید پایینش اضافه کنم... فاصله ی بین دو تا تاب پر شده از برگ های پاییزی... گفتم این فاصله و دوری بین تو تاب که استعاره از فاصله و دوری بین اون دو نفری هست که اونجا می نشستن رو حالا برگ های پاییزی پر می کنن... حاصل شد این فاصله ی خالی ما رابر رو تابِ خاطرات... برگ های پاییزی، درهر خزان پر می کنند... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) ممنونم مثل همیشه بسیار عالی بودند و ببخشید این سایزش دستم نمیاد 5
Yamna 1 17420 ارسال شده در 9 اسفند، 2016 سلام به روی ماه شما... زحمتی نیست...رحمته... تازه ادم بالای یک پله شیشه ای که میره و دره و ارتفاعش رو می بینه می فهمه که چقد کوچیکه... من این رو تشبیه کردم به اینکه کاش تو مسیر زندگی مون هم از این پل شیشه های زیاد باشه..تا بدونیم بابا در مقیاس با دنیا ما خیلی خیلی کوچیکیم..زیادی بزرگ نبینیم خودمون رو... تصویر بزرگ بود..برای همین یکمی فونت رو بردم بالا اندازه اش رو..اگر مشکلی داست بفرمایین تصحیح می کنم... حاصل شد این کاش همه ُپل ها، شیشه ای بودند... تا ببـینیم در مسیرِ زندگی، بر فراز صخره اش... قَدِ آدمیتمان چقد کوتاه است... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) چقد به دلم چسبید این نوشته 7
Mehdi.Aref 26783 ارسال شده در 9 اسفند، 2016 خیلی ایده جالب و خوبی هست همون روز اول خیلی ازش خوشم اومد اما شرمنده دیر تونستم شرکت کنم این مدت خیلی درگیر بودم 8
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 9 اسفند، 2016 خیلی ایده جالب و خوبی هست همون روز اول خیلی ازش خوشم اومد اما شرمنده دیر تونستم شرکت کنم این مدت خیلی درگیر بودم سلام به روی ماه مهدی عزیز... زیاد با روحیاتتون آشنا نیستم...ولی شما رو بیشتر یک آدم رسمی دیدم...یعنی یک کسی که دیسیپلین مشخص داره... کسی که مهندسی شده فکر می کنه... برای همین پایه ی نوشته رو گذاشتم بر این اساس که... وقتی ادم های دیگه تو رویا برج ها شون رو می سازن... اون آدم که تو تصویر هست..(که حس کردم شما دوست دارین اون انسان باشین)...داره رو به افق براساس واقعیت....ارتفاع ساختمون باورهاش رو می سنجه که کجا می تونه باشه.... حاصل شد این در میان بُرج هایِ رویاییِ سر به فلک کشیده ی آدم ها! من رو به افق..در مقیاسِ واقعیت... ارتفاع ساختمانِ باورهایم را می سنجم... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 8
sama-sh 6913 ارسال شده در 10 اسفند، 2016 سلام به روی ماه شما سمانه ی عزیز... حتما به روی چشمم..ولی من کج سلیقه شاید اونچه دوست دارین رو نتونم انتخاب کنم.. پس یک قول به من بدین... بدون تعارف اگر تصویر دیگه دوست داشتین بفرمایین...من رو تصویر دیگه ای کار می کنم و دوباره انجام میدم.. ایده ام برای این تصویر رفاقت بود..از این رفاقت ها که به جای اینکه بیان ادم رو سرزنش کنن..آروم کنار ادم بشینن و گوش بدن...به جای زبون دراز...گوش عمیق داشته باشن برای شنیدن..که کنارش و شونه به شونه شون اروم بشیم... اینم هدیه ی من به شما... اندکی دو نفره می خواهم از جنس رفاقت، لا به لای تنهایی هایم... او که به جایِ زبان، تمام قد گوش باشد برایِ من... تا آرام شود دلتنگی هایم، شانه به شانه او... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) سلام خدمت اقا سام عزیز خیلییییییییییی خیلی ممنون از لطفتون عکس نوشتم بسیارررر عالی هست .فقط یه عکس دیگه هم دارم که خواستم زحمتتون بدم تشکر این عکس رو خودم گرفتم دلم میخاد با دیدنش شاد بشم و ازش انرژی بگیرم. سپاس 7
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 10 اسفند، 2016 سلامخدمت اقا سام عزیز خیلییییییییییی خیلی ممنون از لطفتون عکس نوشتم بسیارررر عالی هست .فقط یه عکس دیگه هم دارم که خواستم زحمتتون بدم تشکر تصویر زیبایی بود از یک گل.... تشبیه اش کردم به اینکه دانه ای در وجود بکاریم و ندونیم که اون دانه چیه... وقتی که با اون دانه همراه می شین و به رشدش کمک می کنین...تازه در جوانی و در اوج فوران احساسات که یک دفعه ای قلمبه می زنه از ادم ها بیرون..چه دختر چه پسر... می فهمیم...ععععع...این گل...محبت بوده... یکم برای انتخاب رنگ مشکل داشتم...به خاطر اینکه کنتراست زیادی نداشت تصویر... حاصل شد این https://www.noandishaan.com/upload/images/6ov6u3xo1cbeiizxmm4w.jpg' alt='6ov6u3xo1cbeiizxmm4w.jpg'> دانه ای در قلبم کاشتم... نمی دانستم گل آن چیست؟!... از عُمرم که مایه گذاشتم برای محافظتش... در جوانی با شکوفایی اش فهمیدم... در دل محبت کاشته بودم... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 5
sam arch 55879 مالک ارسال شده در 10 اسفند، 2016 کتابخنه نواندیشان ناصر جان...من سعی می کنم نوشته های رو مینیمال بنویسم...یعنی موجز ولی تا اونجا که می تونم پُر مغز...(حاصل حتما در موارد زیادی با نیتم فاصله داره) اگر خواستی که طولانی تر بنویسم بهم بگو... چون حس می کنم..تو یک گروه...تصویر نوشته هایی که کوتاه تر هستن راحت تر خونده می شن...ملت حوصله خوندن های طولانی رو ندارن... ولی اگه خواستی نوشته ها رو طولانی کنم بهم بگو حتما.. . . . خوب تصویر..نمی دونم به نوشته ی انگلیسی روی گلدون تصویر توجه کردی یا نه..نوشته ink که همون مرکب خودمون می شه که با قلم می نویسیم... بعد دیدم که این مرکب خالی هست... خوبه بنویسم که قلم وجودمون زمانی پژمرده می شه (اشاره به از دست گلبرگ گل تو تصاویر) که مرکب دان دانش و اگاهی هامون خالی بشه... حاصل شد این قلمِ وجودم زمانی پژمرده شد که... مُرکب دانِ آگاهی ام ُخشکید... . . . خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟ . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 5
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 10 اسفند، 2016 با سلام مجدد اجازه هست هدیه دوستان رو کش رفت یا نه این متن و عکس خیلی خوبه میشه به اسم من هم هدیه اش بدهید .:icon_pf (34): یا یک عکس و متنی تو این مایه ها به انتخاب خودتون البته من خیلی اهل گوش خالی نیستم زبون و حرف هم میپسندم 4
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 10 اسفند، 2016 با سلام خدمت سام عزیز بازم منم با چندتا عکس من خیلی به ماه اونم کاملش علاقه دارم و معمولا سرشار از انرژی میشم بقولی الکی خوش میشم یه چندتا عکس ماه دار میذارم که توش از احساس خوب و حتی دلتنگی و فرار از دلتنگی و کلا همه چی توش باشه. یه دنیا ممنونم 4
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 10 اسفند، 2016 جاده و رسیدن به ماه و ... هرچی به ذهن زیباتون میاد شاهدخت سرزمین پارسائی هم بمونه پائینش ممنون 4
ارسال های توصیه شده