fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۴ یه خاطره دیگه هم همین دیشب به خاطرات انجمنی اضافه شد که کاربران زیر اونو رقم زدن. یه دعوت و یه تاپیک بنام : بیاد قهوه خونه سمندون . اسامی رو از نوشته های دوستم lean کپی کردم. •soheiiil, •Fahim, •.FatiMa, •Abo0ozar, •Yaser.C, •amin202, •asal sadra, •shahdokht.parsa, •kimia, •H O P E, •آرتاش, •hasti1988, •Mr.Dexigner, •Mina Yousefi, •Mohammad Aref, •panisa, •pesare irani, •سیندخت, •Н α м ί đ _ Ŝ ђ α ђ г $ α ž, •قاصدکــــــــ, •.MohammadReza., •Mehdi.Aref, •میلاد, •O-N, •سمندون, •JU JU, •peyman sadeghian, •S.F, •Construction, •amirgb, •raaashen, •* V E N O O S *, •Z!ZA, •*sepid*, •nasim184, •آتیه معماری, •Tamana73, •Just Mechanic, •afshin18, •fakur1, •Fo.Roo.GH, •bme.masood, •Lean • 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۴ آنچه که در ماجرای دیشب گذشت : خیلی از بچه ها از طریق موبایل وصل شده بودند که نمیتونستن پا به پای سرعت پیشروی تاپیک پیش برن . خیلی هاشون تا میومدن یه پیامی رو جواب بدن , چن صفحه پیش میرفت و گیج میشدن. چن تاشون پیشنهاد میکردن که برن تلگرام و نمیدونم کجا و انگار یادشون رفته بود که میخوایم خاطرات انجمن رو زنده کنیم. خلاصه صف آنقده کیپ و طویل بود که آخرشم معلوم نشد چی شد. با تمام این اتفاقات خاطره قشنگی رقم خورد. http://www.noandishaan.com/forums/images/smilies/ws28.gif 5 لینک به دیدگاه
am in 25041 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۴ یه خاطره : [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 175] 9 کاربر برای این پست از AminNePo عزیز تشکر کردهاند: [/TD] [TD] aida.comix, amin 202, anthonio montana, ayhan, danielo, لیلیان, میلاد, مبهم, شقایق21 [/TD] [/TR] [/TABLE] :ws52: 3 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۴ :ws52: http://www.noandishaan.com/forums/images/smilies/new%20smile/vahidrk.gif 2 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۴ از قدیما دیگه نمیشه یاد کرد چون کسی از قدیم نمونده که یاد کنه 6 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۴ از قدیما دیگه نمیشه یاد کرد چون کسی از قدیم نمونده که یاد کنه من بعد 2 سال که غیبت داشتم اومدم فکر میکردم که همه بچه رفته باشن و اون نسل عوض بشه خوشحالم که باز یک سری کاربر دوباره میبینم. البته محسن 88 بصورت زنده و مستقیم میبینم 5 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۴ من بعد 2 سال که غیبت داشتم اومدم فکر میکردم که همه بچه رفته باشن و اون نسل عوض بشه خوشحالم که باز یک سری کاربر دوباره میبینم. البته محسن 88 بصورت زنده و مستقیم میبینم با سلام به محسن جان هم سلام ما رو برسون . ما هم خوشحال میشیم که شما رو همیشه ببینیم. 2 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۵ واقعا جالب بود اونموقع ها ....ماجرای عروس شدن و عروسی گرفتن بچه ها بدون داماد ....انجمن شلوغ بود تا نصف شب تئ انجمن بودیم ...از همه چی دوستان نزدیک خبر داشتیم...مثل خواهر و برادر بودیم .......و چه خواستگاری هایی که در دنیایی واقعی از همینجا شروع شد 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۵ باز ماندگان نسل قبل اسمشون رو اضافه کنن 1-سمانه 66 3 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۵ باز ماندگان نسل قبل اسمشون رو اضافه کنن 1-سمانه 66 سلام مگه سونامیی چیزی اومده که بازمانگانش رو لیست کنیم؟ 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۵ یه خاطره دیگه هم یادم اومد ، اونم اینکه اون اولا ، روحیه بچه ها طوری بود که اگه یه نفر یه روز تو انجمن نمی اومد ، میدیدی پنجاه نفر تو پروفایلش سر میزدن و خیلی هاشونم یادداشت میذاشتن که ، ببینن چرا نیومده. تازه وقتی هم میومد باید کلی توضیحات میداد که بچه ها بدونن کجا بوده و چرا یه روز تاخیر داشته. موقع امتحاناتم تو امضا هاشون مینوشتن که امتحان دارن و چن روز ممکنه نیان ، با این حال میدیدی دلشون نمی اومد و حداقل یه سرکی می کشیدند. یه عده هم بودند که هر از چند گاهی مدام از اینکه به اومدن هر روزه شون معتاد شده بودند ، از خودشون شاکی بودن و باز هم سر موقع تو انجمن حاضر میشدن. 7 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۵ یادتونه اون اولا که امکانات تالار گفتگو تا این حد وسیع نبود و تالار موضوع بندی نشده بود ؟ من یادم میاد مثه اینکه زدن تاپیک سهمیه بندی شده بود ، هر کاربر فقط دو تاپیک در هر شبانه روز 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۵ اون اوائل خیلی همدیگه رو نمیشناختیم و منتظر یه بهونه میموندیم که ابراز احساسات کنیم و خودمونو به اصطلاح خیلی عاطفی نشون بدیم. یادمه یکی از بچه ها یه تاپیک زد مال انجمن محک بود و کودکان بیمار و کمک های نقدی و این حرفا. همچین استقبال گرمی کردیم که نگو. آنقدر عاطفه و احساس لت و پار کردیم که هر کی میدید میگفت : وای خدا این بچه ها جقدر مهربون و دل رحمند. بعد مدتی اونم تو حس تکرار از یادمون رفت. 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۵ یه موضوع هم داره به خاطراتم اضافه میشه.اونم اینه که کاربران قدیمی که گذرشون از این طرفا می افته ، هیچی با خودشون سوغاتی نمیارن جز اینکه یا بگن ، وای اینجا چقد سوت و کوره ، یا اینکه برن تاپیهای قدیمی رو که تازه مال خودشونم نیست ، نبش قبر کنن.همین 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۵ یکی دیگر از خاطرات زیبای من اینه که اون قدیما من، هر تکه کلام خوبی پیدا میکردم ، اونو سیو میکردم و لابلای حرفام خرجش میکردم.یه روز با یکی از بچه ها کل کل میکردم و گاهی هم از خودم تعریف میکردم.که یکی از بچه های قدیمی وارد بحث شد و به من گفت ،تو هیچی از خودت نداری و همه حرفات کپی پیست هستن. منم اولش قبول نکردم که ایشون یهویی همه اون کپی پیست های منو با منبع ریخت تو تاپیک. بقیه شو دیگه خودتون حدس بزنید که تا چه حد سنگ رو یخ شدم و نتونستم هیچی بگم. بعد اون اتفاق دیگه جرات نمیکردم حتی حرف دل خودمم بزنم. یادش گرامی باد ، اسم شریف آن دوستمون میلاد عزیز بود. امیدوارم هرجا که هست سالم و خوشبخت و موفق باشه که درس خوبی بهم داد.. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده