رفتن به مطلب

چه نیازی هست که مسائل عشقی مونو تابلوش کنیم؟


fakur1

ارسال های توصیه شده

منظور از جمله ى عشق رو تجربه کنید یعنی یه بار عاشق بشیده.جملش خیلی ساده و عامیانس نیاز به انقدر پیچوندن نداره.

فکرتون خیلی درگیر قوانین سفت و سختیه که براش تعیین کردین چون از هر جنله ای دنبال منظور خاص و خیلی خیلی عجیبش هستید.

شما منو یاد مادرم میندازید دنبال دلایل خاص و خیلی منطقی و با قوانین خیلی سفت و سخت.و متاسفانه با این روش نمیشه فکر کسی یا اوضاعیو عوض کرد.بعد از مدتی خودتون متوجه میشید که باید روشتونو عوض کنید.

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 52
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

شما منو یاد مادرم میندازید دنبال دلایل خاص و خیلی منطقی و با قوانین خیلی سفت و سخت.و متاسفانه با این روش نمیشه فکر کسی یا اوضاعیو عوض کرد.بعد از مدتی خودتون متوجه میشید که باید روشتونو عوض کنید.

با سلام

حتما اون کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو بخون. اونجام همین حرفای شما رو میزنه. ( میگفت : خودت رو با شرایط وفق بده و با اونا کنار بیا و از این جور حرفا )

عزیزم , من روش خاصی ندارم که بخوام عوضش کنم. کجا گفتن که معنی تجربه کردن عشق عاشق شدنه؟ مگه عاشق شدن مثه خرید میمونه که انسان بره پول بده بخره ؟

در ضمن برخلاف تصور شما من نه در فکر عوض کردن اوضاع هستم و نه اینکه دلیلی برای عوض کردن روش م ( بقول شما ) دارم. من دارم یه سئوال ساده میپرسم که شما بجای جواب دادن میگید من شبیه مادرتون هستم. حتما ایشونم ذلّش کردین که مجبور شده مثه من بشه دیگه. ( خواسم اون شکلک حنده رو بذارم که اونم ناسلامتی هنگ کرد و نصب نشد. )

لینک به دیدگاه
درنیابد حال پخته هیچ خام ...

حرف زدن راجع بهش آسونه.

بعد عاشق شدن باید پای حرفاتون نشست

عاشق شدن خل بازی درآوردن که نیست. عاشق واقعی چن تاشونو دیدم. هیچکدومشونم احساساتشونو تابلو نمیکردن. به زحمت میشد فهمید عاشق اند. چون عاشق با دوره گرد فرق داره.

لینک به دیدگاه
با سلام

حتما اون کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو بخون. اونجام همین حرفای شما رو میزنه. ( میگفت : خودت رو با شرایط وفق بده و با اونا کنار بیا و از این جور حرفا )

عزیزم , من روش خاصی ندارم که بخوام عوضش کنم. کجا گفتن که معنی تجربه کردن عشق عاشق شدنه؟ مگه عاشق شدن مثه خرید میمونه که انسان بره پول بده بخره ؟

در ضمن برخلاف تصور شما من نه در فکر عوض کردن اوضاع هستم و نه اینکه دلیلی برای عوض کردن روش م ( بقول شما ) دارم. من دارم یه سئوال ساده میپرسم که شما بجای جواب دادن میگید من شبیه مادرتون هستم. حتما ایشونم ذلّش کردین که مجبور شده مثه من بشه دیگه. ( خواسم اون شکلک حنده رو بذارم که اونم ناسلامتی هنگ کرد و نصب نشد. )

 

قبل فرستادن پستتون یه بار بخونیدش من تو پستم به شما توهین نکردم و زیر سوالم نبردمتون.قبلا دیده بودم تو تاپیکا چجوری صحبت میکنید ولی یهویی شد وارد بحث شدم.شکلک خنده هم حرفاتونو نمیپوشونه.منم میتونستم هرحرفی بهتون بزنم و با چنتا شکلک سر و تهشو هم بیارم.

شما جواب سوال نمیخواین تو تمام تاپیکاتون میخواین همه رو متقاعد کنین.منم جواب سوالاتتونو دادم اما شما نقل قول کردین و به چالش کشیدین.

روزتون بخیر

لینک به دیدگاه
قبل فرستادن پستتون یه بار بخونیدش من تو پستم به شما توهین نکردم و زیر سوالم نبردمتون.قبلا دیده بودم تو تاپیکا چجوری صحبت میکنید ولی یهویی شد وارد بحث شدم.شکلک خنده هم حرفاتونو نمیپوشونه.منم میتونستم هرحرفی بهتون بزنم و با چنتا شکلک سر و تهشو هم بیارم.

شما جواب سوال نمیخواین تو تمام تاپیکاتون میخواین همه رو متقاعد کنین.منم جواب سوالاتتونو دادم اما شما نقل قول کردین و به چالش کشیدین.

روزتون بخیر

کسی راجع به توهین حرفی نزده. من همیشه حرف حق میزنم و این خود کاربر هست که حس میکنه باید متقاعد بشه. این حس هم تقصیر من نیست. علتش اینه که من بی شیله پیله و صریح حرف میزنم. منطق گفتگو هم همینه که مطالب صریح گفته بشه. کلا ذهنیت بچه های امروزی طوری شده که از شتیدن حرف منطقی و بحق ناراحت میشن . تقصیر من نیست. ظرفیت قبول واقعیت کم شده و شایدم از بین رفته. علتش اینه.

در ضمن نظر اصلی من نوع احساس شما در مورد اهداف من بود که صحیح نبود. من قصد قانع کردن و تغییر وضعیت هیچ فرایندی رو ندارم. حرف اینه که من دقیقا بر اساس واقعیت های اساسی حرف میزنم. بدون کنایه و بدون کتمان حقیقت.

لینک به دیدگاه

چقدر جالبه شما خودتونو انقدر به حق میدونین همش میگید حرفام به حقه.خدا شما یه دونه رو انقدر عاقل و حقگو خلق کرده و یه درصدم فکرنکنید دیگران عقل دارن یا اونا هم میتونن به حق حرف بزنن.واقعا تو عمرم فردی انقدر خودمچکر ندیدم.

پس به حق گوییتون ادامه بدین.

من و شما هم دیگه بحثي نداریم در واقع با کسی که انقدر خودشو قبول داره و فکرمیکنه همه ى حرفاش حقه نمیشه بحث و گفتگو کرد.

لینک به دیدگاه
چقدر جالبه شما خودتونو انقدر به حق میدونین همش میگید حرفام به حقه.خدا شما یه دونه رو انقدر عاقل و حقگو خلق کرده و یه درصدم فکرنکنید دیگران عقل دارن یا اونا هم میتونن به حق حرف بزنن.واقعا تو عمرم فردی انقدر خودمچکر ندیدم.

پس به حق گوییتون ادامه بدین.

من و شما هم دیگه بحثي نداریم در واقع با کسی که انقدر خودشو قبول داره و فکرمیکنه همه ى حرفاش حقه نمیشه بحث و گفتگو کرد.

من هر چی بگم به حق میگم. شما اگه خلاف اینو تونستید ثابت کنید همینجا میتونید نشون بدید.

اشتباه شما اینجاست که همش میخواهید با صاحب تاپیک بحث کنید نه راجع به موضوع تاپیک.

انسان اگه خودشو قبول نداشته باشه حتما دچار بیماریه.

من هیچ دوست ندارم کسی با من بحث کنه. من دوست دارم که درباره موضوعاتی که مطرح میشه بحث بشه.

لینک به دیدگاه
از قدیم گفتن بشین و بتمرگ یه معنی رو دارن اما این کجا و آن کجا.

شما معمولا کلمانی هم تراز بتمرگ برای حرف زدن انتخاب میکنید. مثل نمیفهمی و این چیزا.

درصورتی که اگه حرفتون حق باشه با احترام بیشتری میتونید اداش کنید.

من فارس زبان نیستم. در زبان من وقتی کسی چیزی رو نفهمد , خیلی راحت میگوید من نمیفهمم . این کلمه معنیش این نیست که طرف نفهم هست. معنیش اینه که او آن موضوع رو نمیتونه بفهمه و باید براش بیشتر و یا بهتر توضیح داده بشه.

ادای موضوع نیاز به تزئین و این جور تعارفات نداره. آیا اونایی که ادعا های اینچنینی دارند تونستن جامعه رو مودب بار بیارن؟ شما اگه این اعتقاد رو داری یه نگاه به فرهنگ مملکتت بکن ببین مردم تا چه حد مودب هستند. البته اینم ربطی به توضیح اول من نداره.

کلا مشکل شما ها بازی با کلمات هست نه موشکافی در مورد موضوع تاپیک. همیشه در پی حفظ ظاهر هستیم نه فهم باطن.

لینک به دیدگاه
شما بقیه رو غیر منطقی میدونید و انقد رو حرفاتون پافشاری و تعصب دارید که حرف بقیه هرچقد هم که منطقی باشه قبول نکنید.

فقط هدف شما تزریق عقاید خودتون به بقیه است. نه گفت وگو رسیدن به یه نظر درست

من اصلا کاری به بقیه و شخص و اینا ندارم. من روی کلمات و موضوعات و مفاهیم بحث و گفتگو میکنم نه روی سلیقه فرد. شمام لطفا تند نرو و هر اتهامی که میزنی براش یه نمونه بیار که حق کاربر رو بیخودی ضایع نکنی. مدرک نداشتی اتهام هم نزن.

لینک به دیدگاه

سخن از عشق بسیار بیش از آن چه در جهان واقع رخ می‌دهد در بین ما جریان دارد. همه جا سخن از عشق است. داستان‌ها، فیلم‌ها، اشعار و .. آکنده از سخن درباره عشق است؛ اما تا کنون اندیشیده‌اید که چه تعداد از ما عشق را تجربه می‌کنیم. آیا اساسا عشق واقعیت دارد؟ بسیاری از ما نام هر گونه دوست داشتن را عشق می‌گذاریم و تصور می‌کنیم عشق بخشی از زندگی همه ما آدمیان است و همگان آن را تجربه می‌کنند و حقیقتی انکارناپذیر در زندگی است؛ اما واقیت جز این است!

عشق یک اسطوره است! عشق همانند اسطوره‌های دیگر بشر یا وجود ندارند و یا به ندرت رخ می‌دهند و هر گاه رخ دهند برای اولین بار رخ می‌دهند و هرگز دومی ندارند؟ رستم، عشتاروت، شیلا، ژوپیتر همه یگانه‌اند و دومی ندارند. همان گونه که قیس عامری و فرهاد کوهکن یگانه‌اند و دومی ندارند.

عشق به درستی در عرفان و ادبیات نقطه مقابل عقل است و رابطه تضاد بین آنها برقرار می‌شود. عشق مرز خروج از عقل است و هر چه از دایره عقل پا بیرون گذاشت عقل آن

را اسطوره می‌شمارد و برای فهم و تحلیل آن سازوکاری متفاوت از دیگر زمینه‌های شناخت طراحی می‌کند. دانش اسطوره‌شناسی (Mythology) بر خلاف دانش‌های متداول بشری در پی شناخت واقعیت نیست؛ بلکه رهیافتی پدیدارشناسانه (Phenomenological) به اسطوره‌ها افکنده، طرز تلقی بشر از اسطوره‌ها و سیر پیدایش و پیشرفت آنها را مطالعه می‌کند و درباره خود آنها هیچ قضاوتی نمی‌کند. این از آن رو است که اسطوره‌ها در مرز عقل نمی‌گنجند و عقل توانایی فهم مستقیم آنها را ندارد و تنها می‌تواند آنها را توصیف کند و کارکرد اجتماعی و روانی آنها را تحلیل کند. عقل در برابر عشق نیز این چنین است و تنها می‌تواند آن را توصیف کند و از هر گونه قضاوت درباره آن عاجز و ناتوان است.

عشق ویرانگر است و عقل و عاقل را هر دو یک جا نابود می‌کند. عشق یا رخ نمی‌دهد و یا اگر رخ داد فقط برای یک بار رخ می‌دهد و دومی ندارد و برای همین هرگز فراموش نمی‌شود. نام هر گونه دوست داشتن را عشق نگذارید. بسیاری از آن چه ما عشق می‌نامیم گاه به راحتی فراموش می‌شود و از یاد می‌رود و یا دوست داشتن‌های دیگر جای آن را می‌گیرد. این نشانه آن است که از آغاز عشقی رخ نداده است.*

عاشق به ناگاه احساس می‌کند تمام معنای بودن را در عشق خود یافته است و هستی خود ر ا در عشقش درک می‌کند. برای همین حاضر است همه دارایی‌های خود را فدای آن کند؛ همان گونه که ما برای جان خود حاضریم از هر چه داریم بگذریم. عشق وجود عاشق است و لغو آن عدم و مرگ عاشق است.

مفهوم وجود برای او همان مفهوم عشق است و برای همین در اندیشه وجود دومی برای خود نیست. همان گونه که وجود، اول و دوم ندارد و به اصطلاح فیلسوفان واحد و غیر قابل تکرار است، عشق نیز برای عاشق این چنین است. عشق قابل جایگزینی و تغییر نیست. عاشق تنها در اندیشه حفظ و تکرار مدام همان تجربه نخست است و هرگز تجربه دومی به ذهنش خطور نمی‌کند؛ چه رسد به آن که بتواند آن را در زندگی خود محقق کند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...