masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ انصافا نمره املات چند بوده... خاطراتتونو در مورد نمره درسيتون بگيد ببينيم چقدر درسخون بوديد؟ 18 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من سوم راهنمايي.. املامو شدم 7.. بخاطر كلمه خويش/ كه سيزده تا خيش نوشته بودم.. اون زمان براي يه كلمه مشابه هم غلط املايي ميگرفتن مثل الان نيست كه.. بچه غلطم مينويسه براي علاقه مند كردن دانش اموز ازش غلط املايي نميگيرن.. و من املامو با تك ماده شدم 10.. خانم قصابان.. اولين معلم دماغ عملي مونم بود پر مدعاااا.. ولي تمام درسام 18 بوداااا.. املا نميدونم چرا اينجوري شد.. لینک به دیدگاه
m.sh1992 2210 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ والا من همیشه جز بچه درسخونای شر و شیطون بودم.. کمترین نمره ام هم تو دانشگاه بود یادمه سوم دبستان ک بودم اولین نفر تو کلاس بودم ک 10 تا 20 واسه املام گرفته بودم و جایزه ام هم 1 اتود بود لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ یادمه چهارم ابتدایی بودم اوایل مهر بود یه بار املا 14 شدم معلممون گف بده بابات امضا کنه دفترتو بیار منم بردم به بابا نشون دادم آبروم رف به غیر از این خاطره خاصی ندارم از املا لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ اصا دلس نمیخوندم معلم ها دوشم داشتن نمله میدادن معلم اول دبستانم همسایه مون بود چه حالی کردم یادش بخیر لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ lk hlghl o,f f,n hc h,g ildai 20 من املام خوب بود از ازل یا 20 یا نهایت 19:banel_smiley_4: لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من املا خفن بودم.شعرم خیلی دوست دارم و همش میخونم ولی با بقییه ادبیات مشکل داشتم. ادبیات پیش دانشگاهی شدم 6.75 کارنامم رو هنوز نگه داشتم لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من يه بار زيست گياهيمو شدم 9/75 به خاطر اينكه معلم زيستمونو حالشو سركلاس گرفتم.. اونم تلافي كرد/ لینک به دیدگاه
mmce 683 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ سر لغات عربی گاهی تا۱۵تنزل میکرد.تایاد دارم فقط عربی ضعیف بودم,چون هنوزم تومخم نمیره گ ژ پ چ ندارن,میتونن نامه بنویسندی ی ی لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ یه بار املا شدم 12 فک کنم :| کلاس اول بودم همیشه تمام نمراتم 20 بود 19 هم نداشتم. مریض بودم دو روز نرفتم مدرسه بعد معلم گفت دفتراتون در بیارید املا هرچی به ض بود رو من ز نوشتم. مریض رو مریز نوشتم:| معلم هم همه مریض هارو غلط گرفت یکی نبود بهش بگه زن حسابی:| (معلم کلاس اول زن بود) خب مریض یه کلمه ست هرچندتا هم غلط بنویسی یه غلط حساب میشه داد بهم 12:| دنیا رو سرم خراب شد حالا چطور برم خونه؟ گفتن چرا انقدر درست بد شده باید بری تو زیر زمین(همون سنگر های زمان جنگ) گفتم شانس گند منو ببین همه یه عمر صفر میگیرن کاریشون ندارن من یه بار اینجوری شدم ببین چی میخوان به سرم بیارن. آقا سیل اشک از چشمام رووووون شد اصن یه وضعی:| برگشتم خونه تو راه گفتم برگه املا رو پاره میکنم میگم ملا نداشتیم وسط راه پاره ش کردم انداختم تو سطل آشغال جلوی یه خونه (اون موقع سطل آشغالا همین قوطی حلبی های 18 کیلویی روغن بود) برگشتم خونه مامانم گفت چرا رنگت پریده چشماتم قرمزه:| گفتم هیچی نیست رفتم نشستم گوشه حوض( یادش بخیر وسط حیاطمون یه حوض آبی بود ) یکم از شیرش آب خوردم رفتم تو تو اتاق که اون سمت خونه بود دور تا دور حیاطمون اتاق بود. کیفمو پرت کردم یه گوشه اومدم رو سکو نشستم پامو انداختم بین نرده ها آسمونو نگاه میکردم. یهو دیدم یکی بالا سرمه مامانم گفت خسته ای؟ گفتم نه گفت املا چند شدی گفتم املا نداشتیم امروز گفت: باشه و رفت. بعد چشامو بستم و زیر آفتاب خوابیدم:| حس کردم آبرا اومدن جلو آفتاب آخه دیگه شدت نورش تو چشم نمیزد:| چشامو باز کردم دیدیم مامانمه:| گفت 12 شدی آره؟ گفتم : نه(خدایا این از کجا فهمید) تا خواستم در برم دیدم نمیتونم چون پاهام بین میله ها بود گیر افتادم گفتم مامان بخدا ض رو بلد نبودم همش اونو غلط داشتم گفت برگه ت کجاس گفتم پاره کردم نبینی:| گفت اگه تا 5 دقیقه دیگه نیاریش دیگه حسابت با کرام الکاتبینه مثل جت دویدم رفتم تو سطل آشغالو نگاه کنم دیدم یکی میگه بچه جون چیزی میخوای تو آشغالا:| خلاصه با هزار بدبختی بردمش خونه و چسپ زدم. فرداش رفتم مدرسه دیدم مدیر گفت ناصر بیاد دفتر گفت باید بندازیمت تو سنگر تا اونجا مارها بخورنت گفتم خانوم مدیر ببخشید. تورو خدااااااااااااا سنگر نهههههههههه داداشم دو سال از من بزرگتر بود و فوق العاده شیطون کل مدرسه از دستش عاصی بودن دیدم اونم آوردن دفتر :| هی میخندید نگو با کشیده زده تو صورت ناظم:| انداختنش تو سنگر (اولین نفری بود تو کل اون سالها انداختنش تو سنگر همه رو فقط میترسوندن) من رفتم تو کلاس نشستم و خدارو شکر میکردم که منو ننداختن تو سنگر مارا بخورنم ولی میگفتم داداشمو بخورن چی:| زنگ دوم آوردنش بیرون اومد دم کلاس گفت ناصر بیا بیرون رفتم بیرون دیدم جیباش پر پاکن و مداد و تراشه:)) گفت از این به بعد همیشه میرم تو سنگر اون ته ته های سنگر پر لوازم تحریره از اون روز به بعد قبح سنگر شکست و همه واسه ایکه بندازنشون تو سنگر سر و دست یشکستن یادش بخیر:| چقدر طولانی شد نوشته م:icon_pf (34): لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ یه بار املا شدم 12 فک کنم :|کلاس اول بودم همیشه تمام نمراتم 20 بود 19 هم نداشتم. مریض بودم دو روز نرفتم مدرسه بعد معلم گفت دفتراتون در بیارید املا هرچی به ض بود رو من ز نوشتم. مریض رو مریز نوشتم:| معلم هم همه مریض هارو غلط گرفت یکی نبود بهش بگه زن حسابی:| (معلم کلاس اول زن بود) خب مریض یه کلمه ست هرچندتا هم غلط بنویسی یه غلط حساب میشه داد بهم 12:| دنیا رو سرم خراب شد حالا چطور برم خونه؟ گفتن چرا انقدر درست بد شده باید بری تو زیر زمین(همون سنگر های زمان جنگ) گفتم شانس گند منو ببین همه یه عمر صفر میگیرن کاریشون ندارن من یه بار اینجوری شدم ببین چی میخوان به سرم بیارن. آقا سیل اشک از چشمام رووووون شد اصن یه وضعی:| برگشتم خونه تو راه گفتم برگه املا رو پاره میکنم میگم ملا نداشتیم وسط راه پاره ش کردم انداختم تو سطل آشغال جلوی یه خونه (اون موقع سطل آشغالا همین قوطی حلبی های 18 کیلویی روغن بود) برگشتم خونه مامانم گفت چرا رنگت پریده چشماتم قرمزه:| گفتم هیچی نیست رفتم نشستم گوشه حوض( یادش بخیر وسط حیاطمون یه حوض آبی بود ) یکم از شیرش آب خوردم رفتم تو تو اتاق که اون سمت خونه بود دور تا دور حیاطمون اتاق بود. کیفمو پرت کردم یه گوشه اومدم رو سکو نشستم پامو انداختم بین نرده ها آسمونو نگاه میکردم. یهو دیدم یکی بالا سرمه مامانم گفت خسته ای؟ گفتم نه گفت املا چند شدی گفتم املا نداشتیم امروز گفت: باشه و رفت. بعد چشامو بستم و زیر آفتاب خوابیدم:| حس کردم آبرا اومدن جلو آفتاب آخه دیگه شدت نورش تو چشم نمیزد:| چشامو باز کردم دیدیم مامانمه:| گفت 12 شدی آره؟ گفتم : نه(خدایا این از کجا فهمید) تا خواستم در برم دیدم نمیتونم چون پاهام بین میله ها بود گیر افتادم گفتم مامان بخدا ض رو بلد نبودم همش اونو غلط داشتم گفت برگه ت کجاس گفتم پاره کردم نبینی:| گفت اگه تا 5 دقیقه دیگه نیاریش دیگه حسابت با کرام الکاتبینه مثل جت دویدم رفتم تو سطل آشغالو نگاه کنم دیدم یکی میگه بچه جون چیزی میخوای تو آشغالا:| خلاصه با هزار بدبختی بردمش خونه و چسپ زدم. فرداش رفتم مدرسه دیدم مدیر گفت ناصر بیاد دفتر گفت باید بندازیمت تو سنگر تا اونجا مارها بخورنت گفتم خانوم مدیر ببخشید. تورو خدااااااااااااا سنگر نهههههههههه داداشم دو سال از من بزرگتر بود و فوق العاده شیطون کل مدرسه از دستش عاصی بودن دیدم اونم آوردن دفتر :| هی میخندید نگو با کشیده زده تو صورت ناظم:| انداختنش تو سنگر (اولین نفری بود تو کل اون سالها انداختنش تو سنگر همه رو فقط میترسوندن) من رفتم تو کلاس نشستم و خدارو شکر میکردم که منو ننداختن تو سنگر مارا بخورنم ولی میگفتم داداشمو بخورن چی:| زنگ دوم آوردنش بیرون اومد دم کلاس گفت ناصر بیا بیرون رفتم بیرون دیدم جیباش پر پاکن و مداد و تراشه:)) گفت از این به بعد همیشه میرم تو سنگر اون ته ته های سنگر پر لوازم تحریره از اون روز به بعد قبح سنگر شکست و همه واسه ایکه بندازنشون تو سنگر سر و دست یشکستن یادش بخیر:| چقدر طولانی شد نوشته م:icon_pf (34): يعني بهترين خاطره.. خاطره اي نزديك به يه خاطره اي كه من داشتم .. البته با اين تفاوت كه.. دوستم نقاشي بهش دادن 3 انداختنش شوفاژ خونه يا سياهچال زمان ما.. ك انقدر قير ريخته بودن درو ديوارش مثل تونل وحشت بود.. جالب و قشنگ بود.. خيلي خنديدم.. انگار واقعا من تو اون دوران بودم .. تصورش قشنگ بود.. مرسي/:icon_gol: لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ به املا اعتقادی ندارم از بچگی هم نداشتم لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ به املا اعتقادی ندارم از بچگی هم نداشتم چرا اونوقت... يعني املا نميدادي؟ لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ چرا اونوقت... يعني املا نميدادي؟ یعنی املا نمیخوندم دیگر خود بخوان حدیث از این روایت لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ یعنی املا نمیخوندم دیگر خود بخوان حدیث از این روایت نگرفتم لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من كلا از املا بدم مياد... از ديني هم خوشم نميومد.. لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ املام که همیشه 19 یا 20 بوده ولی قویترین درسم عربی بوده تنها درسی که تو کنکور 100 زدم هم عربی بود لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من بالاترين درصدي كه تو كنكور زدم شيمي و فيزيك بود 92 درصد/ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده