Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ سالام علیکوم!!! چطور مطورید؟ راستش میخاستم بدونم آرزوی بچگیاتون چی بوده؟؟ من خودم عاشقه آمپول زدن بودن انقده مورچه ها خفت میکردمو با تیخ کاکتوس آمپول میزدم یا به عروسکم .... ولی الان مثه نمی خام بگم ازش میترسم....:banel_smiley_52: یکی دیگه از آرزوهامم این بود که دوس دختره سوباسا میشدم! 22 لینک به دیدگاه
mamooshak 8194 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ سالام علیکوم!!! چطور مطورید؟ راستش میخاستم بدونم آرزوی بچگیاتون چی بوده؟؟ من خودم عاشقه آمپول زدن بودن انقده مورچه ها خفت میکردمو با تیخ کاکتوس آمپول میزدم یا به عروسکم .... ولی الان مثه نمی خام بگم ازش میترسم....:banel_smiley_52: یکی دیگه از آرزوهامم این بود که دوس دختره سوباسا میشدم! حالا موفق شدي آمپول بزني؟؟؟ دوس دختر سوبا چي؟ شدي؟ الان كه فكرشو ميكنم ميبينم بشگيام بي آرزو بودم كلا 5 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ چی شده سجاد جان!! نکنه دوس داشتی جای سوباسا باشی.... 3 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ یکی دیگه از آرزوهامم این بود که دوس دختره سوباسا میشدم! :there::w36: میگم سیندرلا جون شما فعلا تعریف کن آروزهات خیلی با نمک بودن :2rqfst4: 4 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ حالا موفق شدي آمپول بزني؟؟؟ دوس دختر سوبا چي؟ شدي؟ الان كه فكرشو ميكنم ميبينم بشگيام بي آرزو بودم كلا آره بابا تا دلت بخواد مورچه نفله کردم!! :persiana__hahaha: عروسکمو که بگو شانس آوردم بدنش پارچه ای و پنبه ای بود والله کلی جای سوزن رو بدنش میموند!!:persiana__hahaha: دوس دخترشم تو تصوراتم شدم....راستشو بخوای به همش رسیدم!! :Ghelyon: 1 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ :there::w36: میگم سیندرلا جون شما فعلا تعریف کن آروزهات خیلی با نمک بودن :2rqfst4: :TAEL_SmileyCente::TAEL_SmileyCente: ای جان والله دیگه چی بگم ....از زوروام خوشم میومد البته وختی بی عرضه بازی در میومردو میگرفتنش از اون پادشاهه خوشم میومد!!!:persiana__hahaha: 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ چی شده سجاد جان!! نکنه دوس داشتی جای سوباسا باشی.... خب نه خیلی باحال گفتی راستش من مورچه وهرچی حشره جلوم بودرو اذیت میکردم!دی: این مورچه های قرمز هستن گاز میگیرن مینداختمشون به جان هم یا یه چوبی به یه جای بدشون وصل میکردم ومیخندیدم یا بال مگسارو میکندم یا یه بالشو اونقدر خنده دار میشد ولی خب این ارزو نبود که حشره ازاری بود دوست داشتی من جای سوباسا بودم؟ 2 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ خب نهخیلی باحال گفتی راستش من مورچه وهرچی حشره جلوم بودرو اذیت میکردم!دی: این مورچه های قرمز هستن گاز میگیرن مینداختمشون به جان هم یا یه چوبی به یه جای بدشون وصل میکردم ومیخندیدم یا بال مگسارو میکندم یا یه بالشو اونقدر خنده دار میشد ولی خب این ارزو نبود که حشره ازاری بود دوست داشتی من جای سوباسا بودم؟ آره خب ولی مثلا 3سالم بود در حده آرزو بود چون از مورچه میترسیدم :banel_smiley_52: ولی 4 سالم که شد به واقعیت پیوست!!:Ghelyon: سوباساااااا؟؟!!! :pichak: 2 لینک به دیدگاه
arghavan 1343 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ یکی دیگه از آرزوهامم این بود که دوس دختره سوباسا میشدم! سوباسا ؟؟ :ws28::ws28::ws28:آخییییییی...خیلی باحال بود! دلم می خواست موهام اندازه اون زنه که عکسش روی جعبه شامپو بود بلند بشه 4 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ سوباسا ؟؟ :ws28::ws28::ws28:آخییییییی...خیلی باحال بود!دلم می خواست موهام اندازه اون زنه که عکسش روی جعبه شامپو بود بلند بشه اوخـــــــــــــی!!! نازززززززززززی حالا بلند نشد موهات؟!! :persiana__hahaha: 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ من دم مارمولکای حیاطمونو میکندم که برقصن.....:icon_pf (34): :icon_pf (34): خدا منو ببخشه!!! 3 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ من دم مارمولکای حیاطمونو میکندم که برقصن.....:icon_pf (34): :icon_pf (34):خدا منو ببخشه!!! یا خداااااااا :banel_smiley_52: من هنوزم که هنوزه از مارمولک میترسم!!:banel_smiley_52: دمشونو با چی میکندی؟؟ :banel_smiley_52: 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ یا خداااااااا :banel_smiley_52:من هنوزم که هنوزه از مارمولک میترسم!!:banel_smiley_52: دمشونو با چی میکندی؟؟ :banel_smiley_52: با پام یا چوب ..... کلا خیلی وخته ترسم از هر نوع جونوری ریخته.... الان دیگه فقط از آدما میترسم...:banel_smiley_52: 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ وای مارمولک گفت یاد یه چیزی افتادم اخه سراینارو که قطع کنی بازم میتونن تا یه مدتی بدوون بعد چندتا شونو میگرفتیمو سرشونو میکندیم میزاشتیم تا باهم مسابقه بدن اونقدر خنده دار میشد الان ولی یخورده چندشم میشه از این چیزا...دی: 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ ولی جدا یه ارزو بود برام اینکه بتونی تو زمان جابجا بشی همون قضیه تبدیل انرژیه ولی یه بچه 7-8 ساله از این چیزا که سردرنمیاره دوست داشتم هرجایی که میخوام دران واحد بتونم برم حتی توی زمان 3 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ با پام یا چوب ..... کلا خیلی وخته ترسم از هر نوع جونوری ریخته.... الان دیگه فقط از آدما میترسم...:banel_smiley_52: عجب!!! :banel_smiley_52: 1 لینک به دیدگاه
arghavan 1343 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ من می خواستم دکتر دل درد هم باشم !!! ولی نشدم..... 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ وای مارمولک گفت یاد یه چیزی افتادماخه سراینارو که قطع کنی بازم میتونن تا یه مدتی بدوون بعد چندتا شونو میگرفتیمو سرشونو میکندیم میزاشتیم تا باهم مسابقه بدن اونقدر خنده دار میشد الان ولی یخورده چندشم میشه از این چیزا...دی: باز خوبه فقط من دمشونو میکندم.... عجب جانی هایی بودیماااا....:banel_smiley_52: 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ ولی جدا یه ارزو بود برام اینکه بتونی تو زمان جابجا بشیهمون قضیه تبدیل انرژیه ولی یه بچه 7-8 ساله از این چیزا که سردرنمیاره دوست داشتم هرجایی که میخوام دران واحد بتونم برم حتی توی زمان گفتی زمان یاد ساعت برنارد افتادم....:girl_in_dreams:هنوزم به این ارزوم نرسیدم...:w74: 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده