.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ پشت آن پنجره باران می بارد... پشتِ همان پنجره ای که سوزِ سرمایش لبخندِ مسمومِ مرگ را به ابدیّتی ناچار مبدّل کرد. و رنگین کمان شادی موهوم پرنده ای بود "بارانی" مثل چشمهای خدا و مثل چشمهای تو ... آن شب که نیمه یِ دیگرَت را هم گم کردی!!! و باران یعنی تمام تو که غریب مانده است. وقتی تمام مردم این شهر نجیب می شوند! 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ باز هم یکی بود و یکی نبود... و پرنده ی کوچک خوشبختی کوچ را برگزید تا انتهای قصه ، سه تا نقطه چین(...) اشک را به لبخند گره بزند... و این جادوی نقطه هاست ! . یک نقطه برای تو، که اوج گرفتی و نا پدید شدی... . یک نقطه برای من که به انتها ی راه رسیده ام! و تمامی این نقطه ها - نقطه های ما آدمیان - می شود یک آسمان پر از نقطه های نورانی ؛ یا یک فصل پر از نقطه های خیس که از ابر می چکد... 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ مرد لبو فروش سرما کنار پنجره ها سوت می کشید مادر، هنوز منتظر مردِ خانه بود کم کم غروب و ... بعد شب و...نیمه شب رسید! -بابا نیامده؟ -نه طفلکم، بخواب! در ذهن سرد شب، افکار موذیانه چه بیداد کرده بود. -کاش این شب پر تشویش طی شود!- در پشت پنجره یک انتظار سرد این گوشه ی اتاق مادر ،سکوت ، درد -ای کاش لا اقل پول رسید گاز را ، پرداخت کرده بود! هی ! با کدام پول؟! ها کرد تا کمی گرمتر شود ، دستان کودکش. چشمان سردِ زن، سنگین تر از سکوت می رفت تا... -بیدار شو! -نخواب! اینبار ...رنجور و خسته تر چرخید ، سمت ساعت دیواری اتاق -لعنت به لحظه ها -لعنت به زندگی -آخر برای چه فردا نمی شود؟ در پشت پنجره فردا خروس خوان... از روی شاخه ها ، افتادن ِ سه برگ! آن گوشه ی اتاق سرما،سکوت،مرگ... در کوچه ای شلوغ ،جمعییتی عظیم در حال گفتگو... -یک مرد؟ -یخ زده؟! مردی که تا به صبح ،همراه گاری اش هی داد زد :لبو ،هی داد زد :لبو! 3 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم :icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34): :ws28: یاد یکی افتادم که فک نکنم دیگه ببینمش . . .! هر وقت این شعر رو میخونم احساس دلتنگی میکنم . . ! : بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم : 'حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم' باز گفتم كه: ' تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت! اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم :45645: 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ :ws28: :45645: :ws52: مرد لبو فروشو بخون :ws44: لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ :ws52: مرد لبو فروشو بخون :ws44: کجاش تعحب داشت؟باشه الان اونو میخونم 1 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ عشقبازی به همین آسانی است که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کارهموارۀ باران با دشت برف با قلۀ کوه رود با ریشۀ بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمهای با آهو برکهای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم و شب و روز و طبیعت با ما! عشقبازی به همین آسانی است… شاعری با کلماتی شیرین دستِ آرام و نوازشبخش بر روی سری پرسشی از اشکی و چراغ شب یلدای کسی با شمعی و دلآرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی عشقبازی به همین آسانی است… که دلی را بخری بفروشی مهری شادمانی را حرّاج کنی رنجها را تخفیف دهی مهربانی را ارزانی عالم بکنی و بپیچی همه را لای حریر احساس گره عشق به آنها بزنی مشتریهایت را با خود ببری تا لبخند عشقبازی به همین آسانی است… هر که با پیش سلامی در اول صبح هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار عرضۀ سالم کالای ارزان به همه لقمۀ نان گوارایی از راه حلال و خداحافظی شادی در آخر روز و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا و رکوعی و سجودی با نیت شکر عشقبازی به همین آسانی است 3 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ خدایا! می بینی چقدر تنهام؟ می بینی چقدر درگیر ذهنیات خودم هستم؟ خدایا! می بینی هر روز دارم مثل شمع درون خودم می ریزم خدایا! گفتی با سوخته دل هایی، کجایی؟ صدای دلم رو می شنوی خدایا! هر چقدر دورت می گردم صدای کمتری از تو می شنوم هستی؟ خدایا ! می بینی هر شب از اشکام، دریا می سازم خدایا! کجایی جقدر می خوای به من نگاه کنی؟ من رو به کی سپردی؟ من رو کجا گذاشتی؟ خدایا! از دیدن زجرهام لذت می بری؟ تا به کی سرم رو بالا نگه دارم و از درون وجودم و روحم ریسیده بشه؟ خدایا! تو می خوای من به کی به غیر از خود تو پناه بیارم؟ خدایا! دو راهی های زندگی ام رو چرا هر روز بیشتر و بیشتر می کنی؟ خدایا! چرا رنج و درد زمونه رو به پای من می ریزی؟ ببینم تو قسمت من گذاشتی که دیگران رو از آب و گل در بیارم و بعد خودم تو باتلاق برم؟ در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام توی این هزار و یک شب بس نبود که به پای عشق الهی بشینم که حالا باید پر هام رو برات بسوزونم؟ خدایا! دیدی که من در مقابل همه چیز سکوت کردم و دلم به هزار صدای زهر دار شکست و نزاشتم کسی صداش رو بشنونه خدایا! بعضی وقتها می مونم نفرین کنم یا دعا کنم خدایا! من هزار بار پای دلم نشستم و خسارت هاش رو به جون خریدم تو با ساکت بودنت نمک به زخم من نزن خدایا! باشه خنده حرام چرا نمی زاری از ته دل گریه کنم نه یک خنده بر لب نه آسودن از غم نه چشمم به در منتظر بوده یک شب دیدی که هیچ کس پناهم نبود هیچ وقت کسی چشم به راهم نبود حتی کسی با دل خسته ام در زندگی تکیه گاهم نبود خدایا ! از کودکی من تو با من بودی و راه رو به من نشون می دادی تنهام نزار و با من بمون تو تنها موندگار منی :ws37: این ها رو ......از من سرقت کرده:jawdrop: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ خدایا! درد تنهایی من رو فقط تو دیدی، ندیدی؟ درد درد کشیدن های بی صدام رو تو دیدی، ندیدی؟ در جمع دوستان غریبه بودن ام را تو دیدی، ندیدی؟ در روزهای بلند روشنایی، آرزوی شب شدن ها را کشیدم تا کمی مست و بی مغز بخوابم را تو دیدی، ندیدی؟ بار خدایا به دیدن هایت قسم به مهربانی هایت که همیشه من رو توی تمام دردها آلام و آرام جان بود قسم به جلال آن دربار سلطنت و شکوه و شکوفه های بهشت رحمتت قسم به پاکی لحظه ای که دو کودک برای بازی اسباب بازی ها و برای خوردن غذاهای خودشون رو بی منت و ریا تقسیم می کنن تو رو به لحظه زیبای پروانه شدن اون کرم زشت سوگند تو رو به لحظه سیراب شدن یک پرنده تشنه قسم عطا کن مهربانی خودت رو به ما قطع نکن باران رحمتت رو که از طلوع تا طلوع ادامه داره چشمان کودکان نابینا را بینا کن تا زیبایی های خلق شده تو رو به غیر از لمس کردن نگاه هم بکنند. مادرانی را کودک در شکم دارند صبر و امید عطا کن پدران نگران را آرام و مسکن باش عزاداران را صبری بی همتا عطا کن خاک پاک وطن را پر از مهر و محبت نما :ws21: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ الهي / دانايي ده كه از راه نيفتيم و بينايي ده كه در چاه نيفتيم الهي / افريدي رايگان و روزي دادي رايگان / بيامرز رايگان كه تو خدا يي نه بازرگان. الهي / بنياد توحيد ما خراب مكن وباغ اميد ما بي اب مكن . الهي / مي بيني و ميداني و بر اوردن مي تواني. الهي / بود و نابود من تورا يكسان /از غم مرا به شادي رسان 2 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ مهربان خدای خوب من به خاطر آرامشی که ارزانی ام داشته ای از تو ممنونم به خاطر رفع همه دغدغه ها و امنیتم از ممنونم به خاطر جسم سالم و نشاط و شادابی ام از تو ممنونم به خاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم به خاطر آگاهی و دانایی ام از تو ممنونم به خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم. مهربان خدای خوب من به خاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم به خاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم به خاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم به خاطر خانواده خوبم از تو ممنونم به خاطر توفیق بندگی ام از تو ممنونم به خاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم به خاطر نیل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم به خاطر وجود شکرگذار و سپاسگذارم از تو ممنونم. ای خالق دلسوز و مهربان از تو برای همه آرامش الهی می طلبم برای همه سلامتی و تندرستی می طلبم برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم برای همه گشایش امور می طلبم برای همه توفیق هدایت الهی می طلبم و برای همه معنویت روزافزون می طلبم. خدای قادر من هم اکنون به لطف بی کرانت همه چیز و همه کس توانگرم می سازد و باور دارم قدرت بی پایان تو و دست مهر و یاری ات به همراه لطف سرشارت از بهترین و رضایت بخش ترین راه ها در همه مسائل زندگی به یاری ام می شتابد.پس آسوده خاطر اداره عالی همه امورم و گشایش همه مسائلم را به اراده قدرتمند تو می سپارم. بارالها به تو قول می دهیم و بر سر این تعهد می مانیم که هر روزمان به لطف و توفیق تو بهتر از روز قبل باشد و نه برداشت منفی کنیم و نه کلام منفی بر زبان بیاوریم و نه ناسپاسی ات کنیم. آمین یا ربالعالمین :167::167::167: 2 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ مهربان خدای خوب من به خاطر آرامشی که ارزانی ام داشته ای از تو ممنونم به خاطر رفع همه دغدغه ها و امنیتم از ممنونم به خاطر جسم سالم و نشاط و شادابی ام از تو ممنونم به خاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم به خاطر آگاهی و دانایی ام از تو ممنونم به خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم. مهربان خدای خوب من به خاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم به خاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم به خاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم به خاطر خانواده خوبم از تو ممنونم به خاطر توفیق بندگی ام از تو ممنونم به خاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم به خاطر نیل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم به خاطر وجود شکرگذار و سپاسگذارم از تو ممنونم. ای خالق دلسوز و مهربان از تو برای همه آرامش الهی می طلبم برای همه سلامتی و تندرستی می طلبم برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم برای همه گشایش امور می طلبم برای همه توفیق هدایت الهی می طلبم و برای همه معنویت روزافزون می طلبم. خدای قادر من هم اکنون به لطف بی کرانت همه چیز و همه کس توانگرم می سازد و باور دارم قدرت بی پایان تو و دست مهر و یاری ات به همراه لطف سرشارت از بهترین و رضایت بخش ترین راه ها در همه مسائل زندگی به یاری ام می شتابد.پس آسوده خاطر اداره عالی همه امورم و گشایش همه مسائلم را به اراده قدرتمند تو می سپارم. بارالها به تو قول می دهیم و بر سر این تعهد می مانیم که هر روزمان به لطف و توفیق تو بهتر از روز قبل باشد و نه برداشت منفی کنیم و نه کلام منفی بر زبان بیاوریم و نه ناسپاسی ات کنیم. آمین یا رب العالمین فکر کنم روی کابل اینترنت خونمون مسجد ساختن 1 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ ای امید................. تو دیگه آخرشی چاکریم مرسییییییییییییییییییییییییی:icon_gol::icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ کسی میدونه چرا من این شعر رو خیلی دوس دارم این رو افتخاری دادم به جهان:167: نگاه کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سايهء سياه سرکشم اسير دست آفتاب مي شود نگاه کن تمام هستيم خراب مي شود شراره اي مرا به کام مي کشد مرا به اوج مي برد مرا به دام مي کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب مي شود تو آمدي ز دورها و دورها ز سرزمين عطرها و نورها نشانده اي مرا کنون به زورقي ز عاجها، ز ابرها، بلورها مرا ببر اميد دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها به راه پرستاره مي کشاني ام فراتر از ستاره مي نشاني ام نگاه کن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل ستاره چين برکه هاي شب شدم چه دور بود پيش از اين زمين ما به اين کبود غرفه هاي آسمان کنون به گوش من دوباره مي رسد صداي تو صداي بال برفي فرشتگان نگاه کن که من کجا رسيده ام به کهکشان، به بيکران، به جاودان کنون که آمديم تا به اوجها مرا بشوي با شراب موجها مرا بپيچ در حرير بوسه ات مرا بخواه در شبان ديرپا مرا دگر رها مکن مرا از اين ستاره ها جدا مکن نگاه کن که موم شب براه ما چگونه قطره قطره آب مي شود صراحي ديدگان من به لاي لاي گرم تو لبالب از شراب خواب مي شود نگاه کن تو مي دمي و آفتاب مي شود از : فروغ فرخزاد(:jawdrop:امید:jawdrop:) خواننده : مرحوم، استاد جهان . 3 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۸۹ ای امید.................تو دیگه آخرشی چاکریم مرسییییییییییییییییییییییییی:icon_gol::icon_gol: نه بابا من تازه اولشم خیلی راه دارم برسم به اخرش 1 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۸۹ کسی میدونه چرا من این شعر رو خیلی دوس دارم این رو افتخاری دادم به جهان:167: نگاه کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سايهء سياه سرکشم اسير دست آفتاب مي شود . . . . . از : فروغ فرخزاد(:jawdrop:امید:jawdrop:) خواننده : مرحوم، استاد جهان . این بهترین شعریه که گفتی نه بابا من تازه اولشم خیلی راه دارم برسم به اخرش آخی................... 1 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۸۹ پشت شیشه برف می بارد! و باز هم من و این پنجره و تو که از پشت بخار آلودگی این شیشه چشمهایت را آشیانه ام می کنی... سرد است...واین واژه های لعنتی که ذوب نمی شود اما ذوب می کند... سرد...درد...برف...حرف...حرف...حرف... و توی برفها حرفهایی هست که جا مانده است... که برف یعنی درد روزهای سرد آدمیان... که برف یعنی سپید رویی آسمان و سیاه رویی زمین... که...برف... 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۸۹ شب است و فاصلــه ها ساکت و پریشانند برای غربت بــــــــــاران ترانـــــه می خوانند . شب است و ساقه ی پاییـــــز بوی تب دارد و نبــض حادثه هــــــا خوب خوب می داننـــد . کـــــه انعکاس نگـــــــــــاه پرنده ها زخمیست و چشمهـــــــای مترسک ، هنـــــــــــوز گریانند . شب است و بوی تعفن گرفته لاشه ی عشق و دستهــــــا همه از دستهـــــــــــــــــا گریزانند . کلاغهای سفیــــــــد سؤال های سیـــــــــاه برای مــردم این شهـــــــر عجیب آسانند...؟! 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۸۹ کابوس و باز هم می رسم به انتهای کوچه، آنجا که رد پای زخمی ات به اوج می خواندم - همچون پرنده ای - . . اما نگاه کن! آسمان سرخ شده از این زنجیرها و سیاه می کند آبی را! . . شب ، چشمهایم کور می شود تا دستهایت را گم نکنم! . . و این باران لعنتی که تمام نمی کند پاییز را... . . کفشهـــــــایت خـیـــس شده است! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده