maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۳ com‧mu‧ni‧ty /kəˈmyunəi/ noun (plural communities) [countable] 1. a group of people who live in the same town or areaThe library serves the whole community. 2. a group of people who have the same interests, religion, race, etc.-Teachers are working to build a sense of community in the school so‧ci‧e‧ty /səˈsaɪəi/ noun (plural societies)1 [countable, uncountable] 1. all the people who live in the same country and share the same laws and customs - با توجه به معانی بالا که از دیکشنری لانگمن دیدم، به نظر من Community رو میشه به معنای اجتماع دونست چون فکر میکنم به تعداد کوچکتری از افراد اشاره میکنه ولی society رو میشه با جامعه مترادف دونست. به هر حال این چیزی بود که من نتیجه گرفتم راستی من تازه این بخش رو دیدم خیلی خوبه مرسی از توضیحی که دادی منم فکر میکنم همین جوری باشه چون طبق تعریفی که واسه society آوردن، نوشته کسایی که تو یه کشور زندگی میکنن و فکر میکنم جامعه ترجمهی مناسبتری براش باشه خوشحالم میشم شما هم مشارکت کنی از این به بعد 6 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۳ حتما با کمال میل:xbex7jmjnhtbacgrr3x ولی جدا کار سختیه اما هستم شما صفحه ها رو تعیین میکنید؟ 6 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۳ حتما با کمال میل:xbex7jmjnhtbacgrr3xولی جدا کار سختیه اما هستم شما صفحه ها رو تعیین میکنید؟ این جوریه که مثلا میگیم این دفعه از صفحهی فلان تا فلان میخونیم بعد هر کی خواست تو محدودهی اون صفخات خودش میتونه انتخاب کنه البته اغلب تا حالا به خاطر راحت تر شدن کار، من خودم میگفتم که کی کجا رو ترجمه کنه 6 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۳ اکی پس دفعه بعد رو من حساب کن ;) 6 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ Counties, Places, MSAs and Other Census Definition استانها، مکانها و نواحی آماری کلانشهری و سایر تعاریف آماری (NOTE: the following consists of definitions alone. For a more analytical perspective on these spatial distinctions see the entry on the Multi- centered Metropolitan Region.) نکته: مطالب زیر تنها شامل تعاریف است. به منظور نیل به دیدی تحلیلتر دربارهی این تفاوتهای فضایی مدخل منطقهی چند مرکزی کلانشهری را ببینید. IN THE UNITED STATES Counties در ایالات متحده استانها Counties and their equivalents are the primary political and administrative divisions of states. These areas are called parishes in Louisiana. In Alaska, 27 boroughs and ‘census areas’ are treated as county equivalents for census purposes استانها و معدلهای آن در اصل تقسیمات سیاسی و اداری ایالات هستند. به این نواحی در لوئیزیانا (ایالتی در جنوب آمریکا) بخش گفته میشود. در آلاسکا در راستای هدفهای اماری ۲۷ تا از بورگها (شهرهای که توسط خودشان اداره میشوند) و نواحی آماری به عنوان معادلهای استان تلقی میشوند. . Several cities – Baltimore, MD, St. Louis, MO, Carson City, NV and 40 cities in Virginia – are independent of any county organization and, because they constitute primary divisions of their states, are accorded the same treatment as counties in census tabulations. The District of Columbia, i.e., Washington, DC, has no primary divisions and the entire area is treated as a county. شهرهای متعددی مثل بالتیمور، ماریلند (ایالتی در ساحل شرقی آمریکا) سنت لوئیس، میسوری، کارسون (پایتخت نوادا)، نوادا و ۴۰ شهر در ویرجینیا مستقل از هرگونه سازمان استانی هستند و چون از تقسیمات اصلی ایالت به شمار میآیند، در تنظیم دادههای آماری مثل استانها تلقی میشوند. ناحیهی کلمبیا یعنی واشنگتن هیچگونه تقسیمبندی اصلیای ندارد و تمام ناحیه به عنوان استان تلقی میشود. Places Incorporated Places – Legally defined, incorporated municipalities (cities, towns, villages and boroughs) with 2,500 or more inhabitants as of the 2000 US census. Hawaii does not have incorporated places that are recognized for census purposes, so data there are provided for census designated places (CDPs) with 2,500 or more inhabitants. مکانها مکانهای یکپارچه، از نظر تعریف قانونی، شهرداریهای متحد(شهرها، شهرکها، روستاها و بورگها) برطبق سرشماری سال ۲۰۰۰ آمریکا با ساکنان معادل ۲۵۰۰ نفر یا بیشتر هستند. هاوایی مکانهای یکپارچهای که به منظورهای آماری شناسایی شده باشند، ندارد. بنابراین اطلاعات برای مکانهای انتخاب شده آماری (CDPs) با ساکنانی معادل ۲۵۰۰ نفریا بیشتر تهیه میشود. Selected Towns and Townships – Some county subdivisions, such as towns and townships, are not classified as incorporated places for census purposes. The six New England states, New York, Wisconsin, Michigan, Minnesota, New Jersey and Pennsylvania, have townships and the census counts them as such if they have a population of 10,000 or more as of the 2000 census. شهرکها یا شهرستان های منتخب- بعضی از تقسیمات استانی مثل شهرها و شهرستانهای به عنوان مکانهای یکپارچه در سرشماریها طبقه بندی نمیشوند. شش ایالت جدید انگلستان، نیویورک، ویسکانسین، میشیگان، مینهسوتا، نیوجرسی و پنسیلوانیا شهرستانهایی دارند و بر طبق سرشماری سال ۲۰۰۰ اگر جمعیتی حداقل ۱۰ هزار نفری داشته باشند، آنها را با همین عنوان میشمارند. All other areas, both unincorporated and those incorporated places with fewer than 2,500 inhabitants are lumped together by the census as ‘Balance of County’. تمامی مکانهای دیگر، چه مکانهای غیریکپارچه و چه یکپارچه جمعیت ساکن کمتر از ۲۵۰۰ نفر برای سرشماری، با عنوان « متوازن کردن کشور» یکی میشوند. IN FRANCE There are 22 regions, which were purely administrative until elected assemblies were instituted in 1984, under the de-centralization legislation which also bestowed some limited tax raising powers and devolved certain governmental functions. در فرانسه ۲۳ منطقه وجود دارد که کاملاً اداره کننده بودند تا زمانی که مجلس منتخب در سال ۱۹۸۴ تاسیس شد، در اثر قوانین غیر متمرکزگرایی. مجلسی که همچنین بعضی از افزایش مالیاتهای محدود را ایجاد کرد و عملکردهای دولتی به خصوصی را واگذار کرد.(خودمم نفهمیدم اینجاش چی به چی شد) The regions are: Ile-de-France; Picardie; Haute-Normandie; Centre; Basse-Normandie; Lorraine; Alsace; France-Comté; Pays de la Loire; Bretagne; Poitou-Charentes; Aquitaine; Midi-Pyrénées; Limousin; Rhône-Alpes; Auvergne; Languedoc-Roussillon; Provence-Alpes-Côte d’Azur; Corse. مناطق عبارتند از : IN GERMANY در آلمان There are 16 regions plus East Berlin. The former are known as Länder and have considerable governmental powers within a federal constitution. The former West Germany had 11 Länder: Schleswig-Holstein; Hamburg; Bremen; Lower Saxony; Nord-Rhine Westphalia; Hesse; Rhineland- Palatinate; Saarland; Baden-Württemberg: Bavaria; West Berlin. They are joined in the re-united Germany by the Länder of the former German Democratic Republic: Thuringia; Saxony; Saxony-Anhalt; Brandenburg; Mecklenburg-Western Pomerania . ۱۶ منطقه به اضافهی شرق برلین وجود دارد (جملش کژتابی داره یعنی منظورش اینه که با شرق برلین ۱۶ تا یا بدون اون؟) قبلا به عنوان لاندر شناخته میشدند و در نظام فدرالی قدرتهای دولتی قابل ملاحظهای داشتند. آلمان غربی سابقاً یازده لاندر داشت: Schleswig-Holstein; Hamburg; Bremen; Lower Saxony; Nord-Rhine Westphalia; Hesse; Rhineland- Palatinate; Saarland; Baden-Württemberg: Bavaria; West Berlin. آنها به آلمان دوباره متحد شده به وسیلهی کشورهای جمهوری دموکراتیک آلمان سابق: Thuringia; Saxony; Saxony-Anhalt; Brandenburg; Mecklenburg-Western Pomerania پیوستند. There is a current debate in the UK about the nature of regional identity and whether it is strong enough to provide a mandate for establishing regional assemblies and creating regional government in England. In contrast, regional government is more formalized and powerful in France and Germany and is most strongly expressed in the concept of Europe of the Regions promulgated by French former Foreign Minister and former president of the European Commission, Jacques Delors in 1996. در حال حاضر در انگلستان دربارهی ماهیت هویت منطقهای و این که آیا به اندازهی کافی قدرتمند هست تا برای تاسیس مجلس و ایجاد دولت منطقهای انگلستان تعدی ایجاد کند، بحثی وجود دارد. در مقابل دولت منطقهای در فرانسه و آلمان رسمیتر و قدرتمندتر است و در مفهوم «اروپای مناطق؟؟؟» که توسط معاون خارحی سابق فرانسه و رئیس کیمیسیون اروپایی ژاک دلورز ۱۹۹۶ ترویج شده بود، کاملاً بیان شده است. 6 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ Counties, Places, MSAs and Other Census Definition استانها، مکانها و نواحی آماری کلانشهری و سایر تعاریف آماری ( NOTE: the following consists of definitions alone. For a more analytical perspective on these spatial distinctions see the entry on the Multi- centered Metropolitan Region.) نکته: مطالب زیر تنها شامل تعاریف است. به منظور نیل به دیدی تحلیلی تر دربارهی این تفاوتهای فضایی مدخل منطقهی چند مرکزی کلانشهری را ببینید. IN THE UNITED STATES Counties در ایالات متحده استانها Counties and their equivalents are the primary political and administrative divisions of states. These areas are called parishes in Louisiana. In Alaska, 27 boroughs and ‘census areas’ are treated as county equivalents for census purposes استانها و معادل های آن، اصلی ترین تقسیمات سیاسی و اداری ایالات میباشند . به این نواحی در لوئیزیانا (ایالتی در جنوب آمریکا) بخش گفته میشود. در آلاسکا در راستای هدفهای اماری ۲۷ تا از بورگها (شهرهای که توسط خودشان اداره میشوند=میشه شهرک هم گفت به نظرم) و نواحی آماری به عنوان معادلهای استان تلقی میشوند. . Several cities – Baltimore, MD, St. Louis, MO, Carson City, NV and 40 cities in Virginia – are independent of any county organization and, because they constitute primary divisions of their states, are accorded the same treatment as counties in census tabulations. The District of Columbia, i.e., Washington, DC, has no primary divisions and the entire area is treated as a county. شهرهای متعددی مثل بالتیمور، ماریلند (ایالتی در ساحل شرقی آمریکا) سنت لوئیس، میسوری، کارسون (پایتخت نوادا)، نوادا و ۴۰ شهر در ویرجینیا مستقل از هرگونه سازمان استانی هستند و چون از تقسیمات اصلی ایالت به شمار میآیند، در تنظیم دادههای آماری مثل استانها تلقی میشوند. ناحیهی کلمبیا یعنی واشنگتن هیچگونه تقسیمبندی اصلیای ندارد و تمام ناحیه به عنوان استان تلقی میشود.(خدایی لایک داشت این تیکه! تمیز و مرتب و شیک ترجمه شده!!) Places Incorporated Places – Legally defined, incorporated municipalities (cities, towns, villages and boroughs) with 2,500 or more inhabitants as of the2000 US census. Hawaii does not have incorporated places that are recognized for census purposes, so data there are provided for census designated places (CDPs) with 2,500 or more inhabitants. مکانها مکانهای یکپارچه یا:(نواحی ذی منفع): از نظر تعریف قانونی به شهرداریهای متحد(یا : ذی منفع) (شهرها، شهرکها، روستاها و بورگها) که برطبق سرشماری سال ۲۰۰۰ آمریکا(فکر میکنم این سال به خصوص برای سطر بعد هستش) با ساکنان معادل ۲۵۰۰ نفر یا بیشتر هستند. هاوایی مکانهای یکپارچهای که به منظورهای آماری شناسایی شده باشند، ندارد. بنابراین اطلاعات برای مکانهای انتخاب شده آماری (CDPs) با ساکنانی معادل ۲۵۰۰ نفر یا بیشتر تهیه میشود. Selected Towns and Townships – Some county subdivisions, such as towns and townships, are not classified as incorporated places for census purposes. The six New England states, New York, Wisconsin, Michigan, Minnesota, New Jersey and Pennsylvania, have townships and the census counts them as such if they have a population of 10,000 or more as of the 2000 census. شهرکها یا شهرستان های منتخب- بعضی از تقسیمات استانی مثل شهرها و شهرستانهای به عنوان مکانهای یکپارچه(ر.ک به پاراگراف قبل) در سرشماریها طبقه بندی نمیشوند. شش ایالت جدید انگلستان، نیویورک، ویسکانسین، میشیگان، مینهسوتا، نیوجرسی و پنسیلوانیا شهرستانهایی دارند و بر طبق سرشماری سال ۲۰۰۰ اگر جمعیتی حداقل ۱۰ هزار نفری داشته باشند، آنها را با همین عنوان میشمارند. All other areas, both unincorporated and those incorporated places with fewer than 2,500 inhabitants are lumped together by the census as ‘Balance of County’. تمامی مکانهای دیگر، چه مکانهای غیریکپارچه و چه یکپارچه(ر.ک به بالا) جمعیت ساکن کمتر از ۲۵۰۰ نفر برای سرشماری، با عنوان « متوازن کردن کشور(نظرت راجع به این چیه --> توازن استانی)» یکی میشوند. IN FRANCE There are 22 regions, which were purely administrative until elected assemblies were instituted in 1984, under the de-centralization legislation which also bestowed some limited tax raising powers and devolved certain governmental functions. در فرانسه ۲۳ منطقه وجود دارد که کاملاً اداره کننده بودند تا زمانی که مجلس منتخب در سال ۱۹۸۴ تاسیس شد، در اثر قوانین غیر متمرکزگرایی(اکنون 22 منطقه وجود دارد که تا قبل از تصویب قوانین غیر متمرکزگرایی در سال 1984 توسط مجلس منتخب وقت، عملا نقش اداری و اجرایی داشتند). مجلسی که همچنین بعضی از افزایش مالیاتهای محدود را ایجاد کرد و عملکردهای دولتی به خصوصی را واگذار کرد.(خودمم نفهمیدم اینجاش چی به چی شد)(آره خداییش سخت بود) The regions are: Ile-de-France; Picardie; Haute-Normandie; Centre; Basse-Normandie; Lorraine; Alsace; France-Comté; Pays de la Loire; Bretagne; Poitou-Charentes; Aquitaine; Midi-Pyrénées; Limousin; Rhône-Alpes; Auvergne; Languedoc-Roussillon; Provence-Alpes-Côte d’Azur; Corse. مناطق عبارتند از : (یه فرانسوی دان میخوایم اینجا) IN GERMANY در آلمان There are 16 regions plus East Berlin. The former are known as Länder and have considerable governmental powers within a federal constitution. The former West Germany had 11 Länder: Schleswig-Holstein; Hamburg; Bremen; Lower Saxony; Nord-Rhine Westphalia; Hesse; Rhineland- Palatinate; Saarland; Baden-Württemberg: Bavaria; West Berlin. They are joined in the re-united Germany by the Länder of the former German Democratic Republic: Thuringia; Saxony; Saxony-Anhalt; Brandenburg; Mecklenburg-Western Pomerania . ۱۶ منطقه به اضافهی شرق برلین(برلین شرقی) وجود دارد (جملش کژتابی داره یعنی منظورش اینه که با شرق برلین ۱۶ تا یا بدون اون؟)(نه دیگه 16 تا جدا برلین شرقی هم جدا- منتها این کتاب پس برای خیلی سال پیشه فکر کنم چون میگه برلین شرقی) قبلا به عنوان لاندر شناخته میشدند و در نظام فدرالی قدرتهای دولتی قابل ملاحظهای داشتند. آلمان غربی سابقاً یازده لاندر داشت: Schleswig-Holstein; Hamburg; Bremen; Lower Saxony; Nord-Rhine Westphalia; Hesse; Rhineland- Palatinate; Saarland; Baden-Württemberg: Bavaria; West Berlin. آنها به آلمان دوباره متحد شده به وسیلهی کشورهای جمهوری دموکراتیک آلمان سابق: Thuringia; Saxony; Saxony-Anhalt; Brandenburg; Mecklenburg-Western Pomerania پیوستند. There is a current debate in the UK about the nature of regional identity and whether it is strong enough to provide a mandate for establishing regional assemblies and creating regional government in England. In contrast, regional government is more formalized and powerful in France and Germany and is most strongly expressed in the concept of Europe of the Regions promulgated by French former Foreign Minister and former president of the European Commission, Jacques Delors in 1996. در حال حاضر در انگلستان دربارهی ماهیت هویت منطقهای و این که آیا به اندازهی کافی قدرتمند هست تا برای تاسیس مجلس و ایجاد دولت منطقهای انگلستان تعدی ایجاد کند، بحثی وجود دارد.(میشه هم اینطور گفت: در حال حاضر در انگلستان دربارهی ماهیت هویت منطقهای بحثی وجود دارد که آیا به اندازهی کافی قدرتمند است تا برای تاسیس مجلس و ایجاد دولت منطقهای انگلستان تعدی ایجاد کند و یا چنین چیزی ممکن نیست) در مقابل دولتِ منطقهای در فرانسه و آلمان رسمیتر و قدرتمندتر است و در مفهوم «اروپای مناطق؟؟؟»(گمان میکنم گمان میکنم منظور اتحادیه ی اروپا است) که توسط معاون خارجی سابق فرانسه و رئیس کیمیسیون اروپایی ژاک دلورز ۱۹۹۶ ترویج شده بود، کاملاً بیان شده است. واقعا آفرین! مرسی که اینقدر تلاش کردی! واقعا میتونم بگم خیلی خیلی خوب بود چیزایی رو هم من اضافه کردم تنها نظر شخصیم و پیشنهادی هستند 6 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ واقعا آفرین! مرسی که اینقدر تلاش کردی! واقعا میتونم بگم خیلی خیلی خوب بود چیزایی رو هم من اضافه کردم تنها نظر شخصیم و پیشنهادی هستند مرسی بابت اصلاحاتی که انجام دادی در مورد بورگ خودم یه تصویری تو ذهنم هست. اونم اینه که بورگ برای آلمانیها تقریبا معادل همون آبادی برای مائه. همون طوری که ما خیلی از شهرهای کوچیک و بزرگمون به لفظ آباد ختم میشن تو آلمان هم خیلی از شهرهای کوچک یا بزرگ پسوند بورگ دارن مثلا ما نجف آباد داریم اونا هم هامبورگ دارن حالا ممکنه بخندینا ولی خب حس من این جوری میگه اونجا هم که گفتی توازن استانی بهتره کاملا درست گفتی. من اون موقع که میخوندم یه r اضافه دیدم و فکر کردم نوشته balance of country:ws3: اون جملهی یکی مونده به آخری رو هم که سبز کردی تعهده اشتباه تایپی بوده نوشتم تعدی کتابم نگاه کردم. اولین چاپش مال سال ۲۰۰۵ هستش! 6 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ خب بچهها کسایی که این هفته هستن یه تشکر بزنن تا بسته به این که چند نفریم حجم مطلبو مشخص کنیم 3 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ مرسی بابت اصلاحاتی که انجام دادیدر مورد بورگ خودم یه تصویری تو ذهنم هست. اونم اینه که بورگ برای آلمانیها تقریبا معادل همون آبادی برای مائه. همون طوری که ما خیلی از شهرهای کوچیک و بزرگمون به لفظ آباد ختم میشن تو آلمان هم خیلی از شهرهای کوچک یا بزرگ پسوند بورگ دارن مثلا ما نجف آباد داریم اونا هم هامبورگ دارن حالا ممکنه بخندینا ولی خب حس من این جوری میگه اونجا هم که گفتی توازن استانی بهتره کاملا درست گفتی. من اون موقع که میخوندم یه r اضافه دیدم و فکر کردم نوشته balance of country:ws3: اون جملهی یکی مونده به آخری رو هم که سبز کردی تعهده اشتباه تایپی بوده نوشتم تعدی کتابم نگاه کردم. اولین چاپش مال سال ۲۰۰۵ هستش! خواهش میکنم منم دیگه نصفه شب بود و مسلما اشتباهایی داشتم آره راست میگی نوشته 2005 و واسه همین گیج شدم ! چون اصلا لفظ east Berlin برا دوره ی جنگ جهانی و شوروی بود! اما بورگ!!!!!! من که تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم و میتونم بگم یه جورایی میتونه درست باشه حرفت 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۳ خب بچه ها من منتظر سپیده بودم که اگه میخواد بیاد اعلام آمادگی کنه. که اعلام آمادگی نکرد رضا خان شما لطفا از سر تیتر صفحهی ۱۹ ترجمه کن تا سر آخرین پاراگراف صفحهی بعد، اونجا که میگه in other cases پری جان شما هم از ادامهی قسمت قبلی تا آخر اون مبحث لطفا ترجمه کن مرسی:hapydancsmil: تا یه شنبه هفته بعدم ترجمه هاتونو بذارین 7 لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۳ خب بچه ها من منتظر سپیده بودم که اگه میخواد بیاد اعلام آمادگی کنه. که اعلام آمادگی نکردرضا خان شما لطفا از سر تیتر صفحهی ۱۹ ترجمه کن تا سر آخرین پاراگراف صفحهی بعد، اونجا که میگه in other cases پری جان شما هم از ادامهی قسمت قبلی تا آخر اون مبحث لطفا ترجمه کن مرسی:hapydancsmil: تا یه شنبه هفته بعدم ترجمه هاتونو بذارین:icon_gol: عزیزم من وقتم پره..شرمنده. گفته بودم که تشکر بابت سر زدن به تاپیکه عه!!! خب این پستا رو تشکر نزن که من حساب دستم بیاد باشه گلی خودم قسمت تو رو ترجمه میکنم عه! من پست تو رو ویرایش کردم؟؟؟ مگه من میتونم پست بقیه رو ویرایش کنم؟ عجــــب 5 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۳ خب بچه ها من منتظر سپیده بودم که اگه میخواد بیاد اعلام آمادگی کنه. که اعلام آمادگی نکردرضا خان شما لطفا از سر تیتر صفحهی ۱۹ ترجمه کن تا سر آخرین پاراگراف صفحهی بعد، اونجا که میگه in other cases پری جان شما هم از ادامهی قسمت قبلی تا آخر اون مبحث لطفا ترجمه کن مرسی:hapydancsmil: تا یه شنبه هفته بعدم ترجمه هاتونو بذارین:icon_gol: به چشم ای بابا پری خانوم مهندس هم که مارو همراهی نکردن! چه وضعششششهههههه عیب نداره فعلا باس خودمون بریم جلو:icon_pf (95)::there: 6 لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ به چشم ای بابا پری خانوم مهندس هم که مارو همراهی نکردن! چه وضعششششهههههه عیب نداره فعلا باس خودمون بریم جلو:icon_pf (95)::there: من به اندازه یک پاراگراف در خدمتم.... واقعا شرمنده بیشتر ازین وقت ندارم :icon_pf (34): مریم جون من از جایی که گفتی به اندازه یک پاراگراف ترجمه می کنم 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ من به اندازه یک پاراگراف در خدمتم.... واقعا شرمنده بیشتر ازین وقت ندارم :icon_pf (34): مریم جون من از جایی که گفتی به اندازه یک پاراگراف ترجمه می کنم باشه عزیزم منم از سر پاراگراف in the uk ترجمه میکنم:icon_gol: 5 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۳ De-territorialization andRe-territorialization "قلمرو گریزی" و "قلمرو پذیری"تذکر: بعد ها می تونید اگر کتاب شهرسازی چیزی نوشتید من رو به عنوان مبدع این اصطلاحات برای اولین بار در شهرسازی ایران بدونیدروند کار هم کاملا علمی بوده تا جایی که از یوتیوب و سخنان استادان خارجکی نیز بهره برده شده است.Recently, urbanists have been concerned about large scale migrations ofparticular people as a result of war, famine, political oppression, religiousintolerance and enduring poverty. اخیرا، شهرسازان در مورد مهاجرات ها در مقیاس بزرگ نگرانی خود را ابراز کرده اند. مهاجرات هایی که مخصوصا توسط مردم جنگ زده و دچارقحطی و هم چنین کسانی که به دلیل سرکوب های سیاسی و یا سختگیرهای مذهبی و یا فشار فقر در تنگنا هستند انجام می گیرد. This phenomenon is referred to as ‘deterritorialization’and often the people themselves are known as ‘refugees’. When such mass movements of people are accompanied by thepersisting organization of daily life centered on cultural practices of theplace of origin, urbanists refer to this phenomenon as ‘reterritorialization’. این پدیده که از آن به عنوان "قلمرو گریزی" یاد می شود و معمولا مردمی که موجب این پدیده می شوند تحت عنوان "پناهنده" یاد می شوند.هنگامی که این جنبش از توده های مردم (همان مهاجران) همراه با تداوم نظام زندگی روزانه بر محور فعالیت های فرهنگی به جا مانده از وطن اصلی آنها در جامعه ی جدید زندگی می کنند باعث پدیده ی تازه ای می شوند که شهرسازان به آن "قلمرو پذیری" می گویند. These twin aspects are important topics for anunderstanding of changes in the ethnic composition of urban placesthroughout the world since World War II because of the profound impactthat modern political unrest, global economic changes and warfare havehad on local peoples (Appadurai, 1996). این جنبه های دوگانه موضوعات مهمی در فهم تغییرات حاصل از اختلاط قوم ها در نواحی شهری به شمار می روند که در سراسر جهان به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم رایج شد چرا که این جنگ با تولید نا آرامی های سیاسی مدرن، تغییرات اقتصاد جهانی و روش های جنگی تاثیر عمیقی بر مردم محلی گذاشت.( "آرجون آپادورای" انسان شناس و نظریه پرداز، 1966 م) The processes of de- and re-territorialization can be illustrated by theeffect of the holocaust on European Jewry. As a consequence of massmurders and mass dislocations of Jews within the nations of Europeattacked by the German Nazi regime, age old aspirations for a specificJewish homeland in the ancient Holy Land, known as Zionism, weregiven world-wide credence and power resulting in the creation of a JewishState, Israel, in 1948. مراحل "قلمرو گریزی" و "قلمرو پذیری" را به صورت قابل فهم می توان با تاثیر هولوکاست بر جامعه ی یهودی اروپا نشان داد. در نتیجه ی کشتارهای دسته جمعی و جابه جایی عظیم یهودیان در کشورهای اروپایی(تحت عنوان اردوگاه های کار) که توسط رژیم آلمان نازی به آنها حمله شده بود، آرزوی دیرینه ی یهودیان برای تشکیل میهنی یهودی در سرزمین مقدس باستانی - به عنوان صهیونسم - تقویت شد تا جایی که با تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 آنها به قدرت و اعتباری جهانی دست یافتند. The de-territorialization of radically diverse ethnicgroups, all of whom were Jews, in both European and Middle Easterncountries, resulted in a subsequent re-territorialization or in-gatheringwithin the State of Israel and a consequent, and qualitatively new,emergent culture once this process was institutionalized. "قلمرو گریزی" مردمی که از ریشه های ملیتی گوناگون و در عین حال همگی یهودی بودند؛ هم در کشورهای اروپایی و هم در کشورهای خاورمیانه باعث ایجاد یک "قلمرو پذیری" متعاقب و یا یک گردهمایی در کشور اسرائیل شد که عوارض و کیفیت های تازه ای شد مانند فرهنگی که یکباره و اورژانسی، طی این پروسه نهادینه شده بود. Unfortunately, many de-territorialized ethnic and religious groups haveonly experienced limited success in re-territorializing, if at all. Amongthese people, the Tibetans are one of the most long-suffering. After theChinese invasion of Tibet in 1950 and consequent crackdown on Tibetanreligion and culture, a steady stream of refugees escaped to othercountries, principally India. Arriving in foreign locations, religious leadershave recreated centers of Tibetan culture on a limited basis, such as thecommunity in Darjeeling. Tibetans, however, can be found in manycountries around the globe. متاسقانه بسیاری از "قلمرو گریزی" ها توسط گروه های قومی و مذهبی در صورت موفقیت در "قلمرو پذیری" تنها به موفقیت های موقت می رسند. در میان این دسته از مردم، اهالی تبّت یکی از کسانی هستند که به مدتی طولانی رنج کشیده اند.در سال 1950 بعد از حمله ی چین به تبت و سرکوب متعاقب دین و فرهنگ آن کشور، اهالی آنجا به طور پیوسته به کشورهای دیگر به خصوص هندوستان پناهنده شدند. با رسیدن به سرزمین های بیگانه، رهبران مذهبی آنها به صورت محدود مراکزی با فرهنگ تبّتی ساختند مانند جامعه ی تبّتیان در دارجیلینگ(شهری در هند). به هر حال اهالی تبت را می تواند در بسیاری از کشورهای مختلف جهان یافت.For the most part they remain deterritorializedbecause, having once possessed their own country, they nowfind themselves living elsewhere and without a state of their own. Thismakes their case more politically extreme, if not as harsh, as other refugeegroups that have been de-territorialized in modern times but who havenever possessed a state of their own, such as the Palestinians, Biafrans orKurds. Nevertheless, the latter groups, as well as many others that havelarge populations in other lands, but which retain a certain level of ethnicidentity, are examples of the displacement of people on a mass basis andon a world scale characteristic of 20th Century upheavals. در بیشتر اوقات "قلمرو زدایی" در همان مرحله نخست می ماند و "قلمرو پذیری" اتفاق نمی افتد ، چرا که این عده به جای تصاحب یکباره و داشتن کشوری مخصوص خود، به جایی پای می گذارند که حتی یک استان برای آنها نیست. این مسئله و پناهندگی مسئله ی آنها را به شدت سیاسی می کند. در جامعه ی مدرن پناهندگانی هستند که تنها "قلمرو گریزی" را تجربه کرده اند و هرگز دولتی مخصوص خود را نتوانسته اند تشکیل دهند مانند فلسطینیان، اهالی بیفران (ایالت جدایی خواه نیجریه) و یا کرد ها. با این وجود گروه دومی نیز هستند که با وجود داشتن جمعیتی بزرگ در سایر سرزمین ها و حتی حفظ هویت های قومی خود در سطحی خاص، مثال هایی از آوارگی توده های مردمی هستند و این یک ویژگی قرن بیستم در مقیاسی جهانی است.خب خدا رو شکر اینم از این 7 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۳ In other cases, refugees in large numbers can transform cities. This has been true of Miami, Florida after the Castro-led revolution in Cuba. An area once called ‘Little Havana’ became too small to contain all the Cubans fleeing their native land. In the process, the city of Miami, once a curious blend of white and black southerners mixed together with predominantly retired Jews from the north, became Hispanic در موارد دیگر پناهندههایی با تعداد زیاد میتوانند شهرها را تغییر دهند. این مورد برای میامی، فلوریدا پس از آنکه کاسترو انقلاب کوبا را رهبری کرد، صدق میکند. ناحیهای که در ابتدا به آن هاوانای کوچک گفته میشد، برای جا دادن تمامی کوباییهایی که از سرزمین بومیشان فرار میکردند بسیار کوچک شد. در این جریان، در شهر میامی، ترکیب نادری از جنوبیهای سفید و سیاه با یهودیهای بازنشستهی شمالی، اسپانیولی شدند. In the UK, migration from the former Commonwealth countries (the successor of the old colonial empire) has transformed British cities. The ebb and flow of finance and population between the colonial core and former dependent territories has been a feature of globalization since the17th Century در انگلستان، مهاجرت از کشورهای مشترکالمنافع سابق (جلنشین امپراطوری مستعمراتی قدیمی) شهرهای انگلیسی را تغییر داده است. بالا و پایین شدن داراییها و جمعیت بین هسته مستعمره و قلمروهای وابستهی پیشین یکی از ویژگیهای جهانی شدن از زمان قرن هفدهم بوده است. Now London contains over 300 different languages. Some ethnic communities have moved from the urban core to the suburbs as they have economically flourished, just as they have in the US. اکنون لندن سیصد زبان مختلف را در برمیگیرد. بعضی از اجتماعات قومی به محض این که از نظر اقتصادی پیشرفت کردند از هستهی شهری به حومهها نقل مکان کردند. چنانچه در آمریکا نیز چنین اتفاقی افتاد. In other cases, the de-territorialization of many ethnic groups, for example in the Balkans or in Afghanistan, has led to re-territorializing many parts of European cities. The failure of host cities to fully absorb these populations and their failure in sharing the socio-economic benefits of the larger society has made many of their young men susceptible to recruitment by criminal groups and even terrorist organizations در موارد دیگر قلمرو گریزی بسیاری از گروههای قومی برای مثال در بالکان یا افغانستان، منجر به قلمرو پذیری در بسیاری از بخشهای شهرهای اروپایی شده است. ناکارآمدی شهرهای میزبان در در جذب کامل این جمعیتها و نیز ناکارآمدی آنها در به اشتراک گذاشتن منافع اقتصاد اجتماعی یک جامعهی بزرگتر، بسیاری از مردان جوان را مستعد به کار گرفته شدن در باندهای تبهکار و حتی سازمانهای تروریستی میکند. . The culture of Paris, for example, has been altered forever by the influx of immigrants from former North African colonies. برای مثال فرهنگ پاریس برای همیشه توسط مهاجران مستعمرات آفریقای شمالی سابق تغییر پیدا کرد. The issues of de- and re-territorialization for people from Asia, Africa, the Middle East and Latin America are also linked to contemporary processes of immigration and globalization, colonialism and post- colonialism. See the entries on Globalization and Immigration and Migration for more information مسئلهی قلمرو گریزی و قلمرو پذیری برای مردم آسیا، آفریقا و خاورمیانه و آمریکای لاتین هم چنین به جریان کنونی مهاجران جهانی شدن ، استعمارگری و پسا استعمارگری مرتبط شده اند. مدخلهای جهانی شدن، مهاجرت به داخل و مهاجرت را برای اطلاعات بیشتر ببینید. 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۳ De-territorialization andRe-territorialization "قلمرو گریزی" و "قلمرو پذیری" تذکر: بعد ها می تونید اگر کتاب شهرسازی چیزی نوشتید من رو به عنوان مبدع این اصطلاحات برای اولین بار در شهرسازی ایران بدونید روند کار هم کاملا علمی بوده تا جایی که از یوتیوب و سخنان استادان خارجکی نیز بهره برده شده است. Recently, urbanists have been concerned about large scale migrations ofparticular people as a result of war, famine, political oppression, religious intolerance and enduring poverty. اخیرا، شهرسازان در مورد مهاجرات ها در مقیاس بزرگ نگرانی خود را ابراز کرده اند. مهاجرات هایی که مخصوصا توسط مردم جنگ زده و دچارقحطی و هم چنین کسانی که به دلیل سرکوب های سیاسی و یا سختگیرهای مذهبی و یا فشار فقر در تنگنا هستند انجام می گیرد. This phenomenon is referred to as ‘deterritorialization’ and often the people themselves are known as ‘refugees’. When such mass movements of people are accompanied by the persisting organization of daily life centered on cultural practices of the place of origin, urbanists refer to this phenomenon as ‘reterritorialization’. این پدیده که از آن به عنوان "قلمرو گریزی" یاد می شود و معمولا مردمی که موجب این پدیده می شوند تحت عنوان "پناهنده" یاد می شوند. هنگامی که این جنبش از توده های مردم (همان مهاجران) همراه با تداوم نظام زندگی روزانه بر محور فعالیت های فرهنگی به جا مانده از وطن اصلی آنها در جامعه ی جدید زندگی می کنند باعث پدیده ی تازه ای می شوند که شهرسازان به آن "قلمرو پذیری" می گویند. این قسمت قرمز رنگ ترجمهی چیه؟ These twin aspects are important topics for an understanding of changes in the ethnic composition of urban places throughout the world since World War II because of the profound impact that modern political unrest, global economic changes and warfare have had on local peoples (Appadurai, 1996). این جنبه های دوگانه موضوعات مهمی در فهم تغییرات حاصل از اختلاط قوم ها در نواحی شهری به شمار می روند که در سراسر جهان به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم رایج شد چرا که این جنگ با تولید نا آرامی های سیاسی مدرن، تغییرات اقتصاد جهانی و روش های جنگی تاثیر عمیقی بر مردم محلی گذاشت.( "آرجون آپادورای" انسان شناس و نظریه پرداز، 1966 م) اون قسمت قرمز به نظرم باید حذف بشه. داره میگه که این سه تا تاثیر عمیقی بر مردم گذاشت. The processes of de- and re-territorialization can be illustrated by the effect of the holocaust on European Jewry. As a consequence of mass murders and mass dislocations of Jews within the nations of Europe attacked by the German Nazi regime, age old aspirations for a specific Jewish homeland in the ancient Holy Land, known as Zionism, were given world-wide credence and power resulting in the creation of a Jewish State, Israel, in 1948. مراحل "قلمرو گریزی" و "قلمرو پذیری" را به صورت قابل فهم می توان با تاثیر هولوکاست بر جامعه ی یهودی اروپا نشان داد. در نتیجه ی کشتارهای دسته جمعی و جابه جایی عظیم یهودیان در کشورهای اروپایی(تحت عنوان اردوگاه های کار) که توسط رژیم آلمان نازی به آنها حمله شده بود، آرزوی دیرینه ی یهودیان برای تشکیل میهنی یهودی در سرزمین مقدس باستانی - به عنوان صهیونسم - تقویت شد تا جایی که با تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 آنها به قدرت و اعتباری جهانی دست یافتند. The de-territorialization of radically diverse ethnic groups, all of whom were Jews, in both European and Middle Eastern countries, resulted in a subsequent re-territorialization or in-gathering within the State of Israel and a consequent, and qualitatively new, emergent culture once this process was institutionalized. "قلمرو گریزی" مردمی که از ریشه های ملیتی گوناگون و در عین حال همگی یهودی بودند؛ هم در کشورهای اروپایی و هم در کشورهای خاورمیانه باعث ایجاد یک "قلمرو پذیری" متعاقب و یا یک گردهمایی در کشور اسرائیل شد که عوارض و کیفیت های تازه ای شد مانند فرهنگی که یکباره و اورژانسی، طی این پروسه نهادینه شده بود. به نظرم consequent, and qualitatively new,emergent هر سه اینا صفت هستن برای فرهنگ ... که فرهنگی عارضی، با کیفیتی تازه و یکباره طی این پروسه نهادینه شد. Unfortunately, many de-territorialized ethnic and religious groups haveonly experienced limited success in re-territorializing, if at all. Among these people, the Tibetans are one of the most long-suffering. After the Chinese invasion of Tibet in 1950 and consequent crackdown on Tibetan religion and culture, a steady stream of refugees escaped to other countries, principally India. Arriving in foreign locations, religious leaders have recreated centers of Tibetan culture on a limited basis, such as the community in Darjeeling. Tibetans, however, can be found in many countries around the globe. متاسقانه بسیاری از "قلمرو گریزی" ها توسط گروه های قومی و مذهبی در صورت موفقیت در "قلمرو پذیری" تنها به موفقیت های موقت می رسند. در میان این دسته از مردم، اهالی تبّت یکی از کسانی هستند که به مدتی طولانی رنج کشیده اند.در سال 1950 بعد از حمله ی چین به تبت و سرکوب متعاقب دین و فرهنگ آن کشور، اهالی آنجا به طور پیوسته به کشورهای دیگر به خصوص هندوستان پناهنده شدند. با رسیدن به سرزمین های بیگانه، رهبران مذهبی آنها به صورت محدود مراکزی با فرهنگ تبّتی ساختند مانند جامعه ی تبّتیان در دارجیلینگ(شهری در هند). به هر حال اهالی تبت را می تواند در بسیاری از کشورهای مختلف جهان یافت. For the most part they remain deterritorializedbecause, having once possessed their own country, they now find themselves living elsewhere and without a state of their own. This makes their case more politically extreme, if not as harsh, as other refugee groups that have been de-territorialized in modern times but who have never possessed a state of their own, such as the Palestinians, Biafrans or Kurds. Nevertheless, the latter groups, as well as many others that have large populations in other lands, but which retain a certain level of ethnic identity, are examples of the displacement of people on a mass basis and on a world scale characteristic of 20th Century upheavals. در بیشتر اوقات "قلمرو زدایی" در همان مرحله نخست می ماند و "قلمرو پذیری" اتفاق نمی افتد ، چرا که این عده به جای تصاحب یکباره آنها در حالی که کشورشان تصاحب شده و بدون داشتن کشوری مخصوص خود، به جایی پای می گذارند که حتی یک استان برای آنها نیست. این مسئله و پناهندگی مسئله ی آنها را به شدت سیاسی می کند. در جامعه ی مدرن پناهندگانی هستند که تنها "قلمرو گریزی" را تجربه کرده اند و هرگز دولتی مخصوص خود را نتوانسته اند تشکیل دهند مانند فلسطینیان، اهالی بیفران (ایالت جدایی خواه نیجریه) و یا کرد ها. با این وجود گروه دومی نیز هستند که با وجود داشتن جمعیتی بزرگ در سایر سرزمین ها و حتی حفظ هویت های قومی خود در سطحی خاص، مثال هایی از آوارگی توده های مردمی هستند و این یک ویژگی قرن بیستم در مقیاسی جهانی است. اون قسمتی که بلد کردم اگه دقت کنی having posseessed در واقع مجهوله. پس معنیش میشه کشورشون تصاحب شده نه تصاحب کردن خب خدا رو شکر اینم از این در کل ترجمهات خیــــلی عالی بود. واقعا معلوم بود که وقت گذاشتی و اصطلاحاتی مثل تیتر که اصلا رایج نیست رو یه معادل مناسب براش پیدا کردی:icon_gol: خسته نباشی 5 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۳ در کل ترجمهات خیــــلی عالی بود. واقعا معلوم بود که وقت گذاشتی و اصطلاحاتی مثل تیتر که اصلا رایج نیست رو یه معادل مناسب براش پیدا کردی:icon_gol:خسته نباشی شما هم کلی سر زنده باشید! در مورد اصلاحات هم مرسی و تشکر فراوون! اول اینکه نوع ترجمه ی من "ترجمه ی معنوی" هست یعنی ضمن متعهد موندن به متن بعضی از ترکیب ها رو متناسب با زبان فارسی تغییر میدم . این جنبه های دوگانه موضوعات مهمی در فهم تغییرات حاصل از اختلاط قوم ها در نواحی شهری به شمار می روند که در سراسر جهان به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم رایج شد چرا که این جنگ با تولید نا آرامی های سیاسی مدرن، تغییرات اقتصاد جهانی و روش های جنگی تاثیر عمیقی بر مردم محلی گذاشت.( "آرجون آپادورای" انسان شناس و نظریه پرداز، 1966 م) اون قسمت قرمز به نظرم باید حذف بشه. داره میگه که این سه تا تاثیر عمیقی بر مردم گذاشت. این سه تا دقیقا منشا شده از اون جنگ هستن و باید اون قرمز باشه تا صحت نظریه ی آقای آپادوری به درستی انتقال داده بشه. "قلمرو گریزی" مردمی که از ریشه های ملیتی گوناگون و در عین حال همگی یهودی بودند؛ هم در کشورهای اروپایی و هم در کشورهای خاورمیانه باعث ایجاد یک "قلمرو پذیری" متعاقب و یا یک گردهمایی در کشور اسرائیل شد که عوارض و کیفیت های تازه ای شد مانند فرهنگی که یکباره و اورژانسی، طی این پروسه نهادینه شده بود. به نظرم consequent, and qualitatively new,emergent هر سه اینا صفت هستن برای فرهنگ ... که فرهنگی عارضی، با کیفیتی تازه و یکباره طی این پروسه نهادینه شد. بله اتفاقا نظر شما درسته! و اگه دقت کنی اون سه تا رو من هم به عنوان صفت فرهنگ گرفتم. به جای این که بگم فرهنگی عارضی، فرهنگی با کیفیت تازه و فرهنگی یکباره، اومدم اینا رو حذف به قرینه ی لفظی کردم. در بیشتر اوقات "قلمرو زدایی" در همان مرحله نخست می ماند و "قلمرو پذیری" اتفاق نمی افتد ، چرا که این عده به جای تصاحب یکباره آنها در حالی که کشورشان تصاحب شده و بدون داشتن کشوری مخصوص خود، به جایی پای می گذارند که حتی یک استان برای آنها نیست. این مسئله و پناهندگی مسئله ی آنها را به شدت سیاسی می کند. در جامعه ی مدرن پناهندگانی هستند که تنها "قلمرو گریزی" را تجربه کرده اند و هرگز دولتی مخصوص خود را نتوانسته اند تشکیل دهند مانند فلسطینیان، اهالی بیفران (ایالت جدایی خواه نیجریه) و یا کرد ها. با این وجود گروه دومی نیز هستند که با وجود داشتن جمعیتی بزرگ در سایر سرزمین ها و حتی حفظ هویت های قومی خود در سطحی خاص، مثال هایی از آوارگی توده های مردمی هستند و این یک ویژگی قرن بیستم در مقیاسی جهانی است. اون قسمتی که بلد کردم اگه دقت کنی having posseessed در واقع مجهوله. پس معنیش میشه کشورشون تصاحب شده نه تصاحب کردن تو اینجا هم به شما یک کلمه باس بهت گفت: ایول! من تو گرامر دیگه به اندازه شما وارد نیستم. و اینکه راجع به تیتر هم نظر لطفته. شما خودت استادی! واقعا بازم مرسی بابت اصلاحات و دقت نظرت! یه چند ساعت دیگه به ترجمه ی شما یه نگاه عمیق می ندازم ببینم میشه یه پیشنهادایی بدم یا اینکه بی نقص هست. 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۳ پیشاپیش ممنون ازت بابت اصلاحاتی که رو ترجمه ام انجام میدی من فعلا قسمت بعدی رو تعیین کنم این هفته قسمت education and reproduction of labor رو میخونیم که دوصفحه هم بیش تر نیست بنابراین دو نفر هم کفایت میکنه هر کی آمادگی داره اعلام کنه 4 لینک به دیدگاه
reza-khan 647 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۳ پیشاپیش ممنون ازت بابت اصلاحاتی که رو ترجمه ام انجام میدی من فعلا قسمت بعدی رو تعیین کنم این هفته قسمت education and reproduction of labor رو میخونیم که دوصفحه هم بیش تر نیست بنابراین دو نفر هم کفایت میکنه هر کی آمادگی داره اعلام کنه من هستم! 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده