رفتن به مطلب

ترجمه گروهی


ارسال های توصیه شده

سلام بچه شرمنده که یه کم دیر شد :4564:تحویل کار داشتم

عیب زیاد داره خواهشمندم از دوستانی که مسلطن عیباش رو بهم بگین

We see here a kind of old fashioned thinking that has turned into nostalgia by current writers

ما دراینجا شاهد نوعی تفکر قدیمی از مد افتاده هستیم که توسط نویسندگان به نوستالژی تبدیل شده است

 

Mumford equates the city with civilization, which was once a very trenchant but now dated observation in the US

مامفرد شهر باتمدن که یک بار بسیار قاطع بود ,اما اکنون درحال مشاهده تاریخ درایالات متحده است یکسان فرض کرد:ws52:

 

 

Once an important conception of the city when the only other alternatives were rural life or immature suburb Mumford’s idea ,as universal, is now archaic.

 

یک بار یک مفهوم مهم از شهر هنگامی که تنها جایگزین های دیگر زندگی روستایی یا حومه های نا بالغه بود ایده مامفورد به عنوان جهانی در حال حاضر کهنه

Furthermore, his glorification of metropolitan culture was based on the limited evidence of early history ,the history of ancient civilizations alone.

علاوه بر این، تمجید او از فرهنگ شهری در شواهد محدود از تاریخ اولیه، تاریخ تمدن های باستانی به تنهایی استوار بود.

But, all of the claims for the city’s uniqueness in these terms are proved false by considering the same importance that suburban regions play in contemporary society (see entries on the Suburb and Suburbanization; Multi-centered Metropolitan Region)

اما همه از این ادعاهای منحصر به فرد شهر دراین اصطلاحات نادرست باتوجه به اهمیت مشابه که مناطق حومه در جامعه معاصر بازی می کنند ثابت است

 

Furthermore, now much of this kind of theatrical social interaction takes place on the internet, in chat rooms, and in the new cell phone society,although the virtual stage can,by no means,replace interaction on the street or in the many centers of the ‘multi-centered’ and fully urbanized region (Gottdiener and Hutchison, 200

Gottdiener, 2001).

 

علاوه بر این درحال حاضر بسیاری از این نوع از تعاملات اجتماعی نمایشی در اینترنت دراتاق های چت(چت روم)ودرجامعه تلفن همراه جدید اتفاق می افتد .هرچند مرحله (صحنه )مجازی نمی تواند (می تواند؟؟؟)به هیچ وجه جایگزین تعامل در کوچه وخیابان یادر مراکز بسیاری از چند محور ومنطقه شهر نشینی به طور کامل شود:ws52:

 

 

Surprisingly, in contrast,Mumford’s thesis of the city as the ‘site of civilization’ has been revived recently in Europe by the unified European Community.

باکمال تعجب درمقابل پایان نامه مامفرد از شهر به عنوان "سایت تمدن"به تازگی در اروپا توسط اتحادیه اروپا احیا شده است

It has been running a yearly competition for a decade called The City of Culture,or Cultural Capitol,that has highlighted the centrality of European cities in regard to their nations’ patrimony

این برای یک دهه به نام شهر فرهنگ ویا ساختمان کنگره فرهنگی (ساختمان مجلس)که بر محوریت شهر های اروپا درمورد توجه به میراث کشورشان درحال اجراست

Furthermore,current ideas about reviving cities place an increased emphasis on the creativity of the people that specifically live in dense urban areas

علاوه براین ایده های فعلی در مورد احیا شهر ها جای تاکید بر افزایش خلاقیت از (سوی)مردم که به طور خاص در مناطق متراکم شهری زندگی می کنند

This idea was not only articulated first in the US by Richard Florida,, but is becoming quite popular in Europe

این ایده نه تنها برای اولین بار در ایالا ت متحده توسط ریچارد فلورید به روشنی بیان شده است .اما درحال (تبدیل)مردمی شدن در اروپا است

These same people are usually found in cities,although mature suburbs in the US, such as Silicon Valley or the region centered around Seattle, also possess their fair share

همین مردم معمولا در شهر ها یافت شده است اگرچه حومه بالغ در ایالا ت متحده مانند دره سلسکون ویا منطقه حول سیاتل ,همچنین درارای سهم منصفانه شان:ws52:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 127
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

سلام ب همگیییییی:whistle:بچه ها شرمنده یکم دیر شدش5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gifhanghead.gif

اینم ترجمه من....منتظر نظراتون هستم!:a030:

 

The US urbanist, Lewis Mumford (1961) had a different view of urban life from that of Wirth. Mumfordian ideas stressed the interactive and social role cities fostered in behavior. He did not make the Wirthian distinction that cities nurtured impersonal relations

شهرساز آمریکایی،لوییس مامفورد یک دیدگاه متفاوتی از به زندگی شهری از نسبت به ورث داشت.(طرفداران؟) اید ه های مامفورد(همون ایده‌های مامفورد میشه نه طرفداران مامفورد) بر نقش فعل و انفعالی و اجتماعی شهرها تاکید داشتند و آن را در رفتار رواج دادند.او..... ...(اینجاشو نفهمیدم چی میگه:ws52:! )

 

ایده‌های مامفورد بر نقش اجتماعی و متقابلی که شهرها در رفتار ایجاد می‌کنند، تاکید می‌کرد.

او تمایزی را که ورث مبنی بر این که شهرها روابط غیر شخصی را پرورش می‌دهند، ایجاد نمی‌کرد.

Instead he believed that important primary relations were established in cities that led to social innovations. For Mumford, urban life was creative and theatrical and the city was the site of civilization which, over the centuries, produced countless innovations.

 

در عوض او اعتقاد داشت که روابط مهم و اصلی بنا شده اند در شهرهایی که نوآوری های اجتماعی را هدایت می کنند. (اگر بگی به نوآوری‌های اجتماعی منجر می‌شوند بهتره) ( و در مورد قسمت اول جمله هم بهتره بگی ارتباطات مهم اصلی در شهرها ایجاد می‌شوند که ....) برای مامفورد،زندگی شهری نو آورانه و نمایشین و ساختگی بود و شهر جایگاه تمدن و شهرنشینی بود که در طی قرن ها بصورت بیشمار و نو آورانه ایجاد شده بود. ( در طی قرن‌ها نوآوری‌های بی‌شماری ابداع می‌کرد)

(دقت کن countless innovation میشه ترکیب صفت موصوفی و ترجمه اش میشه نوآوری‌های بی‌شمار)

‘The city is a theater of social action,’ he said. All urban functions were greatly intensified by having to take place on the stage set of city street life. Mumford’s view that dense social interaction was the very life blood of city living influenced an entire generation of urbanists.

 

او میگفت " شهر تئاتری(اگه کلمه‌ی نمایش رو بذاری بهتره) است از فعالیت های اجتماعی." تمامی عملکردهای شهر واقعا تشدید میشوند بوسیله واقع شدن بر روی صحنه در حال تنظیم (set اینجا در حال تنظیم معنا نمیشه بلکه معنای مجموعه میده که اونم اگه نیاریش لطمه‌ای به معنا نمی‌خوره) زندگی مردم خیابانی شهر. دیدگاه مامفورد که فعل و انفعالات اجتماعی عامل حیاتبخش زندگی شهری بود تحت تاثیر یک نسل کامل از شهرسازان بود.

(دقیقا بر عکس یک نسل کامل از نظریه پردازان شهری را تحت تاثیر قرار داد) ( میدونی اشتباهت به خاطر اینه که فعل معلوم رو مجهول ترجمه کردی)

 

Jane Jacobs, for example, argued strongly for walkable cities and the important role of street culture, as did William H. Whyte (1988; see entries on New Urbanism; Pedestrian and Automobile). The French urbanist, Roland Barthes, viewed the compact life in the city center as a kind of eroticism where diversity prevailed and people could observe others from a safe distance (Gottdiener, 2001).

 

برای مثال،جین جیکوب شدیدا درباره قابلیت پیاده مداری شهرها و نقش مهم ویژگی های فرهنگ خیابان استدلال میکند مانند ویلیام اچ.وایت. (نگاه کنید به مدخل نو شهرسازی;عابران پیاده و اتومبیل)شهرساز فرانسوی ،رونالد بارتز،اعتقاد داشت که زندگی متراکم و فشرده در مرکز شهر مثل نوعی از غریزه است که در آن تنوع وجود دارد و مردم میتوانند همدیگر را از فاصله مناسب ببینند و خیال و هیجان را تحریک می‌کند. این جمله هم مربوط به همین پاراگرافه

 

This stimulated fantasies and excitement.The planners, Allan Jacobs and Donald Appleyard, resonated with these ideas as well by urging designers to emphasize street life (2003).

 

این خیالات و هیجان و شور و شوق برانگیخته شده برنامه ریزان؛آلن جیکوبز و دونالد اپلیارد، با این ایده ها طنین انداز شد بهمان اندازه بوسیله طراحان برای تاکید بر سرزندگی خیابان.

برنامه‌ریزان: آلن جیکوبز و دونالد اپلیارد، این ایده‌ها را با ترغیب طراحان به اهمیت دادن به زندگی خیابانی، تقویت کردند.

Their work was extended in concept by the New Urbanists (see entry on page 96). Like Mumford and Whyte, the public places of the city were stages upon which residents could act out and interact to the benefit of urban culture In one sense Mumford and Wirth agreed.

 

کار آنها در ایده و مفهوم توسط شهرسازان جدید گسترش یافت.مانند مامفورد و وایت ،مکانهای عمومی در شهر صحنه هایی بر فراز برای ساکنان بودند که میتوانستند فعل وانفعال بیرونی و درونی باهم داشته باشند برای بهره بردن از فرهنگ شهردر حس واحد مورد توافق مامفورد و ورث.

مکان‌های عمومی شهر، صحنه‌ای بود که ساکنان می‌توانستند در آن نقشی بازی کنند و به نفع فرهنگ شهری با یکدیگر تعامل داشته باشند. از یک لحاظ مامفورد و ورث توافق داشتند.

(سپیده جان upon لزوما بالا معنی نمیده. میشه اینجا اصلا معناش نکرد)

 

In the city, which was conceived by both of them as a limited space (for a critique see entry on

Multi-centered Metropolitan Region), social relations were also organized into groups and social associations.

 

در شهری که تصور شده بود توسط هردوی آنها بعنوان یک فضای محدود،روابط اجتماعی سازماندهی شده بودند در داخل گروهها و انجمن ها.

 

There were families, neighborhoods, as well as voluntary and business associations. Many of these group associations produced fixed sites as they were housed in organized,physical structures, like homes, government bureaucracies and office buildings.

خانواده ها،همسایگی ها و همچنین انجمن های داوطلبانه و تجارتی وجود داشتند.تعداد زیادی از این گروه انجمن ها در مکان های ثابتی ایجاد شده اند (مکان‌های ثابتی را ایجاد می‌کردند ) مثلا آنها در سازماندهی مسکونی بودند،ساختارهای فیزیکی مانند خانه ها ،دیوان سالاری های دولتی و ساختمان های وزارت/کاری.

 

According to Mumford:‘The essential physical means of a city’s existence are the fixed site, the durable shelter, the permanent facilities for assembly, interchange and storage; the essential social means are the social division of labor, which serves not merely the economic life but the cultural processes . . . The city in its complete sense, then, is a geographic plexus,an economic organization, an institutional process, a theater of social action, and an

aesthetic symbol of collective unity.’ (2003: 94)

 

بر اساس نظر مامفورد : " معانی (اینجا هم مثه دفعه ی قبلی که گفتم mean اسمه بنابراین ترجمه میشه ابزارهای:vahidrk::ws3: ) اصلی فیزیکی از موجودیت شهر مکان ثابت،جان پناه بادوام ،امکانات همیشگی برای تجمع،مبادله و ذخیره سازی هستند ؛معانی(اینجا هم مثه دفعه ی قبلی که گفتم mean اسمه بنابراین ترجمه میشه ابزارهای) اصلی اجتماعی هستند : تقسیم اجتماعی نیروی کار که خدمتکارها نیست فقط زندگی اقتصادی بلکه فرایند های فرهنگی.... که نه تنها در خدمت زندگی اقتصادی است بلکه در خدمت جریان‌های فرهنگی نیز هست

 

.شهر در معنی کامل خودش ،بنابراین یک شبکه جغرافیایی،یک سازمان اقتصادی ،یک فرایند سازمانی،یک تئاتر از کار اجتماعی،و یک نماد زیبایی شناختی از بخش های همگانی است.

 

سلام سپیده عزیزم

لطفا موقع ترجمه کردن دقت کن که به همون ترتیبی که تو متن اصلی اومده تو ترجمه هم نیاری و ترتیب اجزای اصلی جمله رو تو فارسی رعایت کنی. مثلا حتما فعل جمله رو آخرش بیاری:icon_gol:

:a030:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
سلام بچه شرمنده که یه کم دیر شد :4564:تحویل کار داشتم

عیب زیاد داره خواهشمندم از دوستانی که مسلطن عیباش رو بهم بگین

 

سلام آقا محمد:icon_gol:

عب نداره ایشالا دفعات بعدی زودتر میذارین :a030:

ممنون:hapydancsmil:

We see here a kind of old fashioned thinking that has turned into nostalgia by current writers

ما دراینجا شاهد نوعی تفکر قدیمی از مد افتاده (fashion در اصل به معنای رایجه و اینجا که میگه old fashion معناش میشه چیزی که قبلا رواج داشته) هستیم که توسط نویسندگان کنونی ( ترجمه‌ی current رو فراموش نکن) به نوستالژی تبدیل شده است

 

Mumford equates the city with civilization, which was once a very trenchant but now dated observation in the US

مامفرد شهر باتمدن را که یک بار زمانیبسیار قاطع موثر بود ,اما اکنون درحال مشاهده تاریخ درایالات متحده است یکسان فرض کرد:ws52:

 

 

Once an important conception of the city when the only other alternatives were rural life or immature suburb Mumford’s idea ,as universal, is now archaic.

 

یک بار سابقاً یک مفهوم درک مهم از شهر هنگامی بود که تنها جایگزین های دیگر زندگی روستایی یا حومه های نا بالغه رشد نیافته، ایده مامفورد که به عنوان در سطح جهانی در حال حاضر کهنه منسوخ است، بود

Furthermore, his glorification of metropolitan culture was based on the limited evidence of early history ,the history of ancient civilizations alone.

علاوه بر این، تمجید او از فرهنگ شهری کلان شهری در بر اساس شواهد محدود از تاریخ اولیه، تاریخ تمدن های باستانی به تنهایی استوار بود.

But, all of the claims for the city’s uniqueness in these terms are proved false by considering the same importance that suburban regions play in contemporary society (see entries on the Suburb and Suburbanization; Multi-centered Metropolitan Region)

اما همه از این ادعاهای منحصر به فرد شهر دراین اصطلاحات نادرست باتوجه به اهمیت مشابه که مناطق حومه در جامعه معاصر بازی می کنند ثابت است

اما همه‌ی این ادعاها (آن هم) با این جملات، مبنی بر بی همتایی شهر، با در نظر گرفتن اهمیت مشابهی که مناطق حاشیه‌ای در جامعه‌ی معاصر دارند، ثابت شده که غلط هستند. (مدخل حومه و حومه‌گرایی و مناطق کلانشهری چند مرکزی را ببینید)

 

Furthermore, now much of this kind of theatrical social interaction takes place on the internet, in chat rooms, and in the new cell phone society,although the virtual stage can,by no means,replace interaction on the street or in the many centers of the ‘multi-centered’ and fully urbanized region (Gottdiener and Hutchison, 200

Gottdiener, 2001).

 

علاوه بر این درحال حاضر بسیاری از این نوع از تعاملات اجتماعی نمایشی در اینترنت دراتاق های چت(چت روم)ودرجامعه تلفن همراهی جدید اتفاق می افتد .هرچند مرحله (صحنه )مجازی نمی تواند (می تواند؟؟؟)به هیچ وجه جایگزین تعامل در کوچه وخیابان یادر مراکز بسیاری بسیاری از مراکز چند محور مرکزی و منطقه شهر نشینی مناطق کلانشهری شده به طور کامل شود:ws52:

داره میگه که کلا ارتباطای اینترنتی نمی‌تونه به هیچ وجه جایگزین ارتباطای کوچه خیابونی بشه:w16:

 

 

Surprisingly, in contrast,Mumford’s thesis of the city as the ‘site of civilization’ has been revived recently in Europe by the unified European Community.

باکمال تعجب درمقابل پایان نامه نظر مامفرد از شهر به عنوان "سایت جایگاه تمدن"به تازگی در اروپا توسط اتحادیه اروپا احیا شده است

It has been running a yearly competition for a decade called The City of Culture,or Cultural Capitol,that has highlighted the centrality of European cities in regard to their nations’ patrimony

این (یک مسابقه ی سالانه) برای یک دهه به نام شهر فرهنگ ویا ساختمان کنگره فرهنگی (ساختمان مجلس)که محوریت مرکزیت شهر های اروپا درمورد با توجه به میراث کشورشان تقویت کرده (ترجمه‌ی highlight) درحال اجراست

centrality میشه مرکزیت نه محوریت :ws3:

Furthermore,current ideas about reviving cities place an increased emphasis on the creativity of the people that specifically live in dense urban areas

علاوه براین ایده های فعلی در مورد احیا شهر ها جای تاکید بیشتری (ترجمه‌ی increased) بر افزایش خلاقیت از (سوی)مردم که به طور خاص در مناطق متراکم شهری زندگی می کنند، ایجاد می‌کند (ترجمه‌ی place)(دقت کن که اینجا place اسمه و نه فعل. واسه همین باید فعل ترجمه‌اش کرد)

This idea was not only articulated first in the US by Richard Florida,, but is becoming quite popular in Europe

این ایده نه تنها برای اولین بار در ایالا ت متحده توسط ریچارد فلورید به روشنی بیان شده است .اما درحال (تبدیل)مردمی شدن در اروپا است در اروپا کاملاً عمومی و رایج شده است

اینجا یه چند خطیو جا انداختیا:ws3:

Yet, whether urban development depends primarily on the creativity of the city population alone remains a thesis that still has to be proved, although no one can deny that artists, designers, computer innovators, and other creative people, such as those working in finance and trade, are critical to a nation’s economy.

 

با این وجود این که « توسعه‌ی شهری اول بر نوآوری‌های مردم شهر وابسته است» اسده‌ای است که هنوز باید اثبات شود گرچه هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که هنرمندان، طراحان، نوآوران کامپیوتری و بقیه مردم مبتکر مثل کسانی که در امور مالی و تجارت کار می‌کنند، برای اقتصاد یک کشور ضروری هستند.

 

These same people are usually found in cities,although mature suburbs in the US, such as Silicon Valley or the region centered around Seattle, also possess their fair share

همین مردم معمولا در شهر ها یافت شده است اگرچه حومه بالغ در ایالا ت متحده مانند دره سلسکون ویا منطقه حول سیاتل ,همچنین درارای سهم منصفانه شان:ws52:

این مردم معمولاً در شهرها، حاشیه‌های رشد یافته در ایالات متحده مثل دره‌ی سیلیکون یا مناطق پیرامونی سیاتل، به طور متناسبی هستند.

 

:icon_pf (44):

به نظرم نسبت به اولش پیشرفت داشتین:a030:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دوستان هر کی این دفعه میتونه ترجمه کنه تشکر بزنه

و اینکه این دفعه ۴ نفر باید باشیم که این مبحث تموم بشه و بریم سر قسمت جدید :w16:

ممنون از بچه‌هایی که تا حالا شرکت کردن:w02: و این دفعه هم میشرکتن:ws3::w02:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سلام مریم جونم :icon_redface:

چشششششششششم!تا جایی ک حواسم باشه سعی میکنم رعایتش کنم:sorry:

خیلییییییییییییی لطف کردی که انقده وخ گذاشتی واسه اصلاح ترجمه هامون...:icon_gol::icon_gol::icon_gol:سعی میکنم بیشتر دقت کنم از این ب بعد:icon_pf (34):

بازم خیلیییییییییییییی خیییییلیییییی ممنوووون عزیزم!:icon_gol::hanghead:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حالا خوبه گفتم این دفعه باید ۴ تا باشیم اگه نگفته بودم چه کولاکی میشد اینجا!!!:banel_smiley_4: بقیه بچه‌ها که میان بازدید میکنن بیاین شرکت کنین دیگه :vahidrk:

سپیده جان این دفعه فقط خودمم و خودت:ws3:مرسی از خودت که شرکت می‌کنی گلی:icon_gol:

تا وقتی که اینجا بچه‌ها شرکت می‌کنن آدم انگیزه داره وگرنه که خود استارتر هم انگیزشو از دست میده و میشه مثه اون تاپیک لغات تخصصی شهرسازی که چون کسی همکاری نمی‌کنه منم دیگه انگیزه ادامه دادنشو ندارم:sigh:

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

تو از سر community که مبحث جدیده ترجمه کن تا نیمه‌ی صفحه‌ی ۱۳ اونجا که میگه Perhaps the best example....

منم باقی‌موندشو ترجمه می‌کنم تا آخر بحث.

:hapydancsmil:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
حالا خوبه گفتم این دفعه باید ۴ تا باشیم اگه نگفته بودم چه کولاکی میشد اینجا!!!:banel_smiley_4: بقیه بچه‌ها که میان بازدید میکنن بیاین شرکت کنین دیگه :vahidrk:

سپیده جان این دفعه فقط خودمم و خودت:ws3:مرسی از خودت که شرکت می‌کنی گلی:icon_gol:

تا وقتی که اینجا بچه‌ها شرکت می‌کنن آدم انگیزه داره وگرنه که خود استارتر هم انگیزشو از دست میده و میشه مثه اون تاپیک لغات تخصصی شهرسازی که چون کسی همکاری نمی‌کنه منم دیگه انگیزه ادامه دادنشو ندارم:sigh:

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

تو از سر community که مبحث جدیده ترجمه کن تا نیمه‌ی صفحه‌ی ۱۳ اونجا که میگه Perhaps the best example....

منم باقی‌موندشو ترجمه می‌کنم تا آخر بحث.

:hapydancsmil:

 

دوستان بخدا شرمنده من چون ممکنه به نت دسترسی نداشته باشم تا چندروز آینده شرکت نکردم ولی دفعه بعدی قول میدم شرکت کنم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
دوستان بخدا شرمنده من چون ممکنه به نت دسترسی نداشته باشم تا چندروز آینده شرکت نکردم ولی دفعه بعدی قول میدم شرکت کنم

دشمنت شرمنده:icon_gol:

حتما:hapydancsmil:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

سلام ب همه!:icon_gol:من اوومدددددم!:ws3:

تاجایی که تونستم سعی کردم درست ترجمه کنم ولی بعضی جاها دیگه تو مخم نگنجید دیگه:ws3:بعخشید!:icon_redface:

اونجاهاش ک مشکل داشتم و خودمم میدونستم بنفش(یاسی!:ws3:)کردم رنگشو....خوشحال میشم ایندفه هم مشکلامو بگین...با تشکر از مریم جون!:hanghead::icon_gol:

 

 

A community is a group that perceives itself as having strong and lasting bonds, particularly when the group shares a geographic location. One

.measure of community is regular participation by individuals in its activities

 

جامعه ، گروهی است که خودش را با داشتن قدرت و روابط ماندگار درک می کند(??) بویژه وقتی که گروه در یک مکان جغرافیایی سهیم میشود.اولین معیار اجتماع، مشارکت منظم بوسیله افراد در فعالیت های آن است.

Another is the strength of identification among members with the perceived social bond of the group. A third is the specific physical space and location that is commonly understood as the group’s territory .This space provides its own set of material markers to which community members have strong .emotional ties

 

معیار دیگر ،ویژگی هویت در میان اعضا، با ملاحظه روابط اجتماعی از گروه است.معیار سوم، فضا و مکان فیزیکی خاص است که معمولا بعنوان قلمرو گروه توافق شده است.این فضا مجموعه لوازم نشانه گذاری تامین می کند که اعضای اجتماع احساس قدرت داشته باشند.

Often community is discussed in terms of its ‘attachments’ – the attachment of the individuals who are part of a community to each other and to the physical location; the feeling of belonging to a community. In this sense, the concept ‘community’ refers to a deep psychological and emotional relationship to a group and/or a particular space.

 

جامعه اغلب در واژه هایی از ضمیمه ها (اینجا نفهمیدم مفهومش چیه:ws52:)ی خودش مورد بحث قرار گرفته -ضمیمه ای از افرادی که با یکدیگر قسمتی از یک جامعه هستند و به مکان فیزیکی (؟؟اینجاشم تو ترجمه نوک زبونم بودااا ولی نیومد..!:ws3:)؛احساس تعلق به جامعه. در این حس،مفهوم جامعه به یک رابطه عمیق روان شناختی و احساسی با یک گروه و/یا یک فضای مخصوص اشاره دارد.

 

The concept of community is also used to define an organized unit of the society that performs certain functions.

.مفهوم جامعه همچنین برای تعریف یک واحد سازماندهی شده از جامعه که عملکرد های قطعی را اجرا می کند بکار می رود.

 

The so-called ‘community’ of school teachers would be one example. When this form of the concept is tied to a particular territory by forms of government we have the concept of community as a unit of city, suburban or rural life. The neighborhood sections of the city, for example, are often referred to as ‘communities’ whether they possess strong social ties and attachments or not.

 

در اصطلاح ،جامعه معلمان مدرسه یک مثال میتواند باشد.وقتی که این نوع از مفهوم بوسیله اشکالی از حکومت به یک قلمرو خاص محدود میشود،ما مفهوم اجتماع را بعنوان یک بخش شهر،حومه شهر یا زندگی روستایی داریم. برای مثال،بخش های همسایگی از شهر؛ اغلب به جوامعی که خواه آنها و ضمیمه هایشان داری قدرت اجتماعی محدود باشند یا خیر اشاره می کنند.

 

A Community Development Corporation, in the US, is a localized group situated in a particular section of a city and organized to promote economic and social development.

 

موسسه پیشرفت جامعه در ایالات متحده،یک گروه محلی واقع در یک بخش خاص از شهر است و برای ارتقای اقتصادی و اجتماعی پیشرفت(:ws52:)، سازماندهی شده است.

 

While the term ‘community policing’refers to programs in which the police work with community residents to address crime, in the UK, the concept and notion of community is varied.

در حالیکه واژه " پلیس اجتماع(:5c6ipag2mnshmsf5ju3)" به برنامه هایی اشاره میکند که پلیس با همکاری افراد جامعه برای اداره کردن جرم و بزه انجام می دهد، در بریتانیا مفهوم و منظور از اجتماع ، مختلف است.

In 2003, the UK government launched the Sustainable Communities Plan.In respect of urban policy, the Plan stresses: building social capital; maximizing engagement in local decision-making; facilitating different types of service provision; and facilitating the building up of local economic activity and social enterprise. (Office of the Deputy Prime Minister, 2002).

 

در سال 2003،دولت بریتانیا طرح جوامع پایدار را شروع کرد.در توجه به سیاست شهر(:ws38:)،تاکیدات طرح:ساخت اجتماعی عالی؛حداکثر تعهد در تصمیم سازی محلی؛تسهیل انواع مختلفی از تامین خدمات ،و تسهیل سازی بالای (معنی این لغتو هرچی گشتم پیدا نکردم:5c6ipag2mnshmsf5ju3!)فعالیت اقتصادی و پشتکار اجتماعی.(دفتر نماینده اصلی وزیر،2002).

 

In France, the historical basis of community is the commune, of which there are about 360,000. Because of the small size of many of the communes they are administratively bundled into collectivités locales. Similarly, since the de -centralization project of the 1980s, certain towns and cities have been absorbed into communités urbaines (for example Lille-Roubaix-Tourcoing).

 

در فرانسه پایه تاریخی اجتماع ،کمون است که حدود 360000 نفر جمعیت دارد(؟؟:ws52:). بدلیل اندازه کوچک تعداد زیادی از کمون ها ،آنها بطور اداری به مجموعه های محلی تقسیم بندی شده اند.تقریبا از زمان برنامه غیرمتمرکز سازی در دهه 1980 ،مخصوصا شهرها و شهرک ها جذب شده اند به ...؟(اینم پیداش نکردم معناشو!:5c6ipag2mnshmsf5ju3)

 

 

The concept of community owes much to the ideas of the European sociologist, Ferdinand Tonnies who wrote in the 1930s. His term for community was ‘gemeinschaft’ which is a close-knit spatial unit in which tradition, extended family and religion structure social life. This concept was opposed by the concept of ‘gesellschaft’ in which impersonal, secondary relations prevailed and which was governed by formal codes of conduct.

 

مفهوم جامعه بیشتر به ایده های روانشناس اروپایی ،فردیناند تونییز که نوشته بود در دهه 1930مدیون است.واژه او برای جامعه "گمین شافت (همبستگی اجتماعی) " بود که یک واحد فضایی متحد درسنت و خانواده گسترده(خانواده ایلی) و ساختار مذهبی زندگی اجتماعی است.این مفهوم بوسیله مفهوم گمین شافت مخالفت شده بود که سرد و بی عاطفه بود،وجود روابط فرعی و اینکه بوسیله قوانین خشک و جدی مدیریتی اداره میشد.(ببخشیدااا:5c6ipag2mnshmsf5ju3اینجام مشکلم این بودش که نفهمیدم گمین شافت با چی مخالفت کرده!!:hanghead:یکم تو ترجمش نفهمیدم چی شد!:ws3:)

 

Louis Wirth used these ideas to discuss the types of relationships characteristic of urban life (see entry The City). Today, Tonnies’ concept of a traditional community is over used as applicable to modern societies while the term ‘community’ is itself so loosely used as to have little specific meaning. According to one observer, there are 100 different definitions (Berger, 1978: 8).

 

لوییس ورث از این ایده ها برای بحث درباره انواع روابط مشخص زندگی شهری استفاده میکرد.امروزه، مفهوم جامعه سنتی تونییز به جوامع مدرناطلاق پذیر است درحالیکه واژه "جامعه " بسیار آزادانه استفاده می شود درباره معنی(:whistle:) خاص کوچک(:ws52:؟).

بعقیده یک محقق ،دست کم 100 تعریف مختلف وجود دارد.

 

Some urbanists today understand that the closely-knit network of friendship ties often referred to as ‘community’ no longer requires a specific spatial location. This concept of ‘community without

propinquity’, as it is sometimes called, means that the way the term is loosely applied to particular sections of the city may be quite misleading in its social, if not political, implications.(این قسمت خیلی مشکل بود واسم..نفهمیدم چی میگه اصن...ببخشید):girl_blush2:

 

امروزه تعدادی از شهرسازان دریافته اند که شبکه دوستی متحدانه محدود می کند... اغلب اشاره داردبه اجتماع نچندان طولانی(؟؟؟)به مکان مشخص فضایی نیاز دارد.؟!؟!

این مفهوم از اجتماع بدون خویشاوندی ،چنانچه گاهی اوقات نامیده می شود ،بمعنی این است که روش تاریخ است حداقل ب کار بردن بخش های خاص شهر ممکن است کاملا گمرا کننده باشد در اجتماع خودش اگر سیاسی نباشد،از روی خلاف مصلحت.(:hanghead:)

 

The concept of community as a far-flung sparsely-knit network of ties stretching beyond the boundaries of neighborhood or kinship solidarities may be more relevant to our society because many people have only the loosest link to their neighbors, yet retain strong family and/or friendship networks.

مفهوم اجتماع بعنوان شبکه گسترده ناهمبسته از پیوند های گسترده بین محدوده های همسایگی یا هبستگی های خویشاوندی ممکن است بیشتر برای جامعه ما مطرح باشد چرا که افراد زیادی کمترین ارتباط را با همسایه های خود دارند ،با این وجود روابط خانوادگی یا دوستانه شان را حفظ می کنند .

 

For this expanded definition of community, its essence lies in its social rather than its spatial structure. Rather than being full members of one physical neighborhood, people in contemporary city and suburban environments enjoy limited memberships in multiple social networks extending throughout space.Furthermore, their ties to others are no less strong than that of the more traditional and spatially limited concept of community (see entries on Neighborhood; New Urbanism).

درعوض این تعریف مفصل از اجتماع ، ماهیت ساختار اجتماعی بیشتر از ساختار فضاییش دروغ می گوید. بیش از همسایگی فیزیکی پر جمعیت در درمحیط زیست شهر و حومه شهری افراد از عضویت محدود در شبکه اجتماعی همگانی گسترده در سراسر فضا لذت میبرند.علاوه براین پیوندهای آنان با یکدیگر محکمتر از محدودیت سنتی و فضایی مفهوم اجتماع هستند.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

با عرض معذرت زیاد به خاطر تاخیری که در گذاشتن ترجمه داشتم::icon_redface::icon_redface::icon_redface:

 

Perhaps the best example of how community has changed involves the advent of the internet and the many ways it is used to connect people on a regular basis across the globe.

شاید بهترین مثال از چگونگی تغییر جامعه، پیدایش اینترنت و بسیاری از روش‌هایی است که مردم را با مبنای مشخصی در سراسر زمین با هم ارتباط می‌داده است.

 

. ICQ or ICT software and e-mail features allow families and friends to remain in constant contact through the virtual space of the internet. To speak of ‘community’ in some localized way, as many academics still do, in the face of these new ‘space-less’ manifestations of social networks may be somewhat absurd.

نرم‌افزارهای ICQ یا ICT و ویژگی‌های ایمیلی، خانواده‌ها و دوستان را قادر به ارتباط پیوسته‌ از طریق فضای مجازی اینترنت می‌کنند. صحبت از جامعه به معنای محلی آن، همانند کاری که بسیاری از دانشگاه‌ها می‌کنند، با مواجه با این ایده‌های غیر فضایی شبکه‌های اجتماعی ممکن است بی‌معنی به نظر برسد.

 

. Explorations of urban relations and internet flows have given rise to the concept of the

‘cyber city’ (see entry on The City). I believe this term is misleading, because its use of the term ‘city’ has no meaning in this context (see entry on the Multi-centered Metropolitan Region).

کشف روابط شهری و جریان‌های اینترنتی مفهوم شهر مجازی را ایجاد کردند. من معتقدم که این اصطلاح گمراه کننده است چرا که استفاده از کلمه‌ی شهر در این زمینه هیچ معنایی ندارد.( مدخل مناطق چند مرکزی شهری را ببینید)

 

The political scientist, Robert D. Putnam, believes that community life has drastically declined in the US with corresponding disturbing implications: ‘Whereas cities once held out the promise of a wider, higher form of human community, Putnam argues that contemporary urbanites now follow a path of less, not more, civic engagement and that our collective stock of “Social Capital” – the meaningful human contacts of all kinds that characterize true communities – is so dangerously eroded that it verges on depletion.’ (LeGates and Stout, 2003: 105).

اندیشمند سیاسی، رابرت پوتنم، معتقد است که زندگی اجتماعی در آمریکا به علت مفاهیم مختل‌کننده‌ی مشابهی به شدت رو به زوال است:

در حالی که شهرها زمانی قرار بود شکل گسترده‌تر و متعالی‌تری از جامعه‌ی انسانی را بسط دهند، پوتنم ادعا می‌کند که شهروندان معاصر در حال حاضر تعهدات اجتماعی کمتری را دنبال می‌کنند و اینکه دستاورد « سرمایه‌ی اجتماعی» - ارتباط با معنای انسانی از هر نوعی که مشخصه‌ی یک جامعه‌ی حقیقی است – به طرز خطرناکی تنزل پیدا کرده به طوری که نزدیک به از بین رفتن است.

 

). Putnam uses the concept of ‘bowling alone’ as a metaphor for the decline of community participation in America. By his measure, the participation of individuals in local bowling leagues, and other localized group organizations, has drastically declined since the 1960s.

 

پوتنم از مفهوم «بولینگ تنهایی» به عنوان استعاره‌ای از کاهش مشارکت اجتماعی در آمریکا استفاده می‌کند.

به این وسیله شرکت اشخاص در لیگ‌های بولینگ محلی و دیگر سازمان‌های گروهی محلی از دهه ۱۹۶۰ به شدت کاهش پیدا کرده.

 

This, according to Putnam, indicates a general decline in connection to neighborhoods and communities themselves

این موضوع، بر طبق گفته‌ی پوتنم افت همه‌جانبه‌ی ارتباط با همسایه‌ها و نیز با خود جوامع را نشان می‌دهد.

 

For Putnam, the close ties that neighbors have with each other constitute a powerful social resource that he defines as ‘social capital’. The more social capital a community possesses, the greater is their ability to preserve and strengthen their way of life in the city.

برای پوتنم پیوندهای نزدیکی که خود همسایه‌ها با هم دارند، ذخیره‌ی اجتماعی قدرتمندی را به وجود می‌آورد که او آن را به عنوان « سرمایه‌ی اجتماعی» تعریف می‌کند.

هر چه قدر سرمایه‌ی اجتماعی یک جامعه بیش‌تر باشد، توانایی آنها برای حفظ و تقویت شیوه‌ی زندگی‌شان در شهر بیش‌تر می‌شود.

 

 

Thus, for followers of Putnam, the decline of urban areas in the US can, in part, be reversed by strengthening local participation in local organizations.

بنابراین در نظر طرفداران پوتنم، کم شدن نواحی شهری در آمریکا می‌تواند به وسیله‌ی تقویت مشارکت محلی در سازمان‌های محلی، حفظ شود.

 

 

Putnam’s argument that people today have much less involvement in politics and local political clubs is extremely well taken. Yet, the concept of neighborhood ‘social capital’ is not dependent on the scope of local resident participation alone, as he suggests.

بحث پوتنم مبنی بر اینکه امروزه مردم دخالت بسیار کمتری در سیاست و انجمن‌های محلی دارند، بسیار مورد پذیرش قرار گرفته است. با این وجود، چنانچه او اظهار نظر می‌کند مفهوم « سرمایه اجتماعی» محلی صرفاً به میزان مشارکت ساکنان محلی وابسته نیست.

 

In many cases, having a few politically influential residents in a given neighborhood is all that is needed for there to be a response by city government to community concerns. The power of communal associations may be overrated by Putnam.

در بسیاری از موارد بودن تعداد اندکی از ساکنان با نفوذ سیاسی در یک محله، برای پاسخگویی فرمانروایی شهر به نگرانی‌های جامعه کافی است.

پوتنم احتمالاً قدرت انجمن‌های اجتماعی را بیش‌ از حد تخمین زده است.

 

Are civic associations and other community associations on the decline? Perhaps in many areas of the city, but there is an unevenness to this decline. Yet, the overall participation in politics has eroded.

آیا انجمن‌های مدنی یا سایر انجمن‌های جامعه، در حال کاهش اند؟ شاید در بسیاری از نواحی شهری این موضوع صادق باشد، اما این کاهش غیر یکنواخت است. با این وجود مشارکت کلی در سیاست کاهش یافته است.

 

If this is what Putnam means by community social capital, then he is right. However, he is wrong if he necessarily believes that people are more isolated today than in previous periods of our history.

اگر منظور پوتنم از «سرمایه اجتماعی» جامعه این است، او ادعای درستی کرده است. در هر حال اگر او لزوماً معتقد به این باشد که مردم امروزه بیشتر از دوره‌های قبلی تاریخ ایزوله شده‌اند، او دچار اشتباه شده است.

 

. They may not care much about politics, or even about the bowling leagues that Putnam loves so well, but they continue to have viable social networks and these are most often spread out in space.

مردم ممکن است اهمیت چندانی به سیاست یا حتی لیگ‌های بولینگ که پوتنم خیلی به آنها علاقه‌مند است، ندهند اما همچنان شبکه‌های اجتماعی پایداری دارند که اغلب در فضا گسترش پیدا کردند.

 

Across the Atlantic, Putnam has become an important influence in the design of social policy, particularly under the present Prime Minister of the UK, Tony Blair. He shares Putnam’s nostalgia for an imagined community, because of dystopian views of the decline of urban civic order.

در سرتاسر اطلس، پوتنم تاثیر شگرفی بر روی طراحی سیاست‌های اجتماعی به خصوص دردوره‌ی نخست وزیر معاصر آمریکا، تونی بلرداشته است. او به خاطر دیدگاه‌های نادرست کاهش نظم مدنی شهری، از نوستالژی پونتم برای یک جامعه‌ی خیالی استفاده می‌کند.

Similarly, the heir to the English throne perceives the lack of a community imperative in urban architecture as an important loss of social capital.

In the British context this ideology shares the same nostalgic vision of a ‘green and pleasant land’ being imported in to urban space and culture, despite evidence to the contrary.

در زمینه‌ی بریتانیایی این ایدئولوژی، دیدگاه مشابهی از «یک سرزمین سبز و خرم»، اشاعه می‌دهد که با وجود شواهدی که بر خلاف آن است به فضا و فرهنگ شهری وارد شده است.

 

Cell phone use and internet e-mail are positive indicators of the persisting close ties among individuals in society, as are sustained social networks that exist without the need for proximity (Graham, 2004).

استفاده از تلفن همراه و پست‌های اینترنتی، شاخص‌های مثبتی از پایداری پیوندهای نزدیک بین افراد جامعه است. چنانچه شبکه‌های اجتماعی پایدار که بی‌نیاز به مجاورت هستند نیز چنین اند.

Now, in fact, both e-mailing with computers and cell phone conversations, which seem to be ubiquitous these days, are even assisted by video connections between discussants.

اکنون در حقیقت ایمیل زدن با کامپیوتر و هم چنین گفت و گوهای موبایلی که این روزها به نظر می‌رسد در همه‌جا حضور دارند، نیز حتی به وسیله‌ی ارتباطات ویدئویی بین شرکت کنندگان در مناظره همراهی می‌شوند.

 

. The importance of Putnam’s community organizations, in short, may be exaggerated. To what extent do localized groups keep social capital alive, or are they simply limited to consumption practices and chit-chat? Finally, most cities today face a heavy legacy of de-industrialization and the flight of substantial economic resources. These are hardly problems that greater social capital of local neighborhoods can alleviate

در اهمیت سازمان اجتماعی پونتم، به صورت مختصری ممکن است اغراق شود.

در چه حد گروه‌های محلی سرمایه‌‌ی اجتماعی را زنده نگه می‌داند؟

یا آیا آنها تنها به تجربه‌های مصرف و گفت‌وگوهای کوتاه محدود می‌شوند؟در نهایت بیشتر شهرها امروزه، با میراث عظیمی از غیر صنعتی شدن و عزیمت منابع اقتصادی حومه‌ای مواجه هستند.

اینها مشکلاتی است که سرمایه‌های اجتماعی قدرتمندتر همسایگی‌های محلی نیز به سختی قادر به حل کردن هستند.

 

In critiques of contemporary living, such as Putnam’s, there is a subtext – an implied assumption – that we need proximity and density for cities and suburbs to work.

در نقد زندگی معاصر مثل بحث پوتنم یک مفهوم ضمنی وجود دارد. یک فرض ضمنی که ما به مجاورت و تنوع در شهرها و حومه‌ها برای کار نیاز داریم.

 

. But this is a premise, derived from Louis Wirth, that is quite out of date in the information society. Furthermore, there is another and more important counter trend that is not discussed by Putnam.

اما این فرض اثبات شده که بر طبق نظر لوئیس ورث که مطلب فوق اطلاعات کاملا منسوخی از جامعه است.

به علاوه یک شیوه‌ برخورد دیگر و بسیار مهمتر نیز هست که پونتم آن را بحث نکرده است.

 

 

Since the late 1990s, many urban areas in the advanced economies of the world have joined the ‘sustainable city’ movement which requires a revival of civic associations and activism in order to promote environmentally sound growth.

از اواخر دهه‌ی ۱۹۰۰بسیاری از نواحی شهری در اقتصادهای پیشرفته‌ی دنیا به جنبش «شهر پایدار» پیوسته‌اند که نیازمند احیای انجمن‌های مدنی و فعالیت است تا رشد سازگار با محیط زیست را ارتقا بخشند.

. The cities of Portland and Chattanooga, in the US as well as some cities in Europe are examples of a turn around in both environmental quality and in civic life.

شهرهای پورتلند و چاتانوگا در آمریکا هم‌چون بعضی از شهرها در اروپا نمونه‌هایی از تغییر در هر دوجنبه‌ی کیفیت محیط زیست و زندگی مدنی هستند.

In this movement, the issue is not a revival of the social basis of neighborhood participation, as it is in Putnam’s conception, but the organization of all local residents into a strong force that can push for control of development in order to make their local space a better place to live.

در این جنبش، مسئله‌، احیای پایه‌های اجتماعی مشارکت محلی نیست چنانچه در که در نظر پونتم هست، بلکه مسئله سازمان‌دهی تمام ساکنان محلی به یک نیروی قوی است که می‌تواند برای کنترل توسعه به منظور تبدیل فضاهای محلی‌شان به مکانی بهتری برای زندگی، پیش برنده باشد.

 

Such values are more important to society than the stress on neighboring chit- chat and common consumption practices that discussions of ‘social capital’ often entail. The entry on Sustainable Urbanization speaks to the issue of community revival in a new way.

این ارزش‌ها برای جامعه مهمتر از تاکید بر گفت و گو از نزدیک و تجربه‌های مصرف معمول است چنانکه بحث از سرمایه‌ی اجتماعی به آن منجر می‌شود.

مدخل شهرگرایی پایدار در مورد مسئله‌ی احیای جامعه با یک شیوه‌ی نوین سخن می‌گوید.

 

زیاد بود چقدر:sigh:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
سلام ب همه!:icon_gol:من اوومدددددم!:ws3:

تاجایی که تونستم سعی کردم درست ترجمه کنم ولی بعضی جاها دیگه تو مخم نگنجید دیگه:ws3:بعخشید!:icon_redface:

اونجاهاش ک مشکل داشتم و خودمم میدونستم بنفش(یاسی!:ws3:)کردم رنگشو....خوشحال میشم ایندفه هم مشکلامو بگین...با تشکر از مریم جون!hanghead.gif:icon_gol:

 

 

A community is a group that perceives itself as having strong and lasting bonds, particularly when the group shares a geographic location. One

.measure of community is regular participation by individuals in its activities

 

جامعه ، گروهی است که خودش را با داشتن قدرت و روابط ماندگار و قدرتمند درک می کند(??) می‌شناساند

(strong و lasting هر دو صفت های bonds هستند)

بویژه وقتی که گروه در یک مکان جغرافیایی سهیم میشود.اولین معیار اجتماع، مشارکت منظم بوسیله افراد در فعالیت های آن است.

Another is the strength of identification among members with the perceived social bond of the group. A third is the specific physical space and location that is commonly understood as the group’s territory .This space provides its own set of material markers to which community members have strong .emotional ties

 

معیار دیگر ،ویژگی هویت‌یابی در میان اعضا، با ملاحظه روابط اجتماعی ملاحظه شده از گروه است.معیار سوم، فضا و مکان فیزیکی خاص است که معمولا بعنوان قلمرو گروه توافق شده است.این فضا مجموعه لوازم نشانه گذاری تامین می کند که اعضای اجتماع احساس قدرت داشته باشند.

این فضا مجموعه‌ی اختصاصی پدید آورندگان ماهیت خود را می‌یابد که اعضای جامعه گره‌های عاطفی شدیدی با آن دارند.

Often community is discussed in terms of its ‘attachments’ – the attachment of the individuals who are part of a community to each other and to the physical location; the feeling of belonging to a community. In this sense, the concept ‘community’ refers to a deep psychological and emotional relationship to a group and/or a particular space.

 

جامعه اغلب در رابطه با واژه از ضمیمه ها (اینجا نفهمیدم مفهومش چیه:ws52:)( منظورش تعلقات هستش)خودش را مورد بحث قرار گرفته می‌دهد توضیح می‌دهد -ضمیمه ای از افرادی که با یکدیگر قسمتی از یک جامعه هستند و به مکان فیزیکی (؟؟اینجاشم تو ترجمه نوک زبونم بودااا ولی نیومد..!:ws3:)؛احساس تعلق به جامعه.

تعلقاتی که هریک از اشخاصی که بخشی از جامعه یا مکان فیزیکی هستند، دارند، که همان احساس وابستگی به یک جامعه است

 

در این حس (اگه معنا ترجمه کنی بهتره)،مفهوم جامعه به یک رابطه عمیق روان شناختی و احساسی با یک گروه و/یا یک فضای مخصوص اشاره دارد.

 

The concept of community is also used to define an organized unit of the society that performs certain functions.

.مفهوم جامعه همچنین برای تعریف یک واحد سازماندهی شده از جامعه که عملکرد های قطعی را اجرا می کند بکار می رود.

 

The so-called ‘community’ of school teachers would be one example. When this form of the concept is tied to a particular territory by forms of government we have the concept of community as a unit of city, suburban or rural life. The neighborhood sections of the city, for example, are often referred to as ‘communities’ whether they possess strong social ties and attachments or not.

 

در اصطلاح ،جامعه معلمان مدرسه یک مثال میتواند باشد.وقتی که این نوع از مفهوم بوسیله اشکالی از حکومت به یک قلمرو خاص محدود میشود ارتباط پیدا می‌کند (ترجمه‌ی فعل tie) ،ما مفهوم اجتماع را بعنوان یک بخش شهر،حومه شهر یا زندگی روستایی داریم. برای مثال،بخش های همسایگی از شهر؛ اغلب به جوامعی که خواه آنها و ضمیمه هایشان داری قدرت اجتماعی محدود باشند یا خیر اشاره می کنند.

برای مثال،بخش های همسایگی از شهر؛که اغلب به آنها با عنوان «جامعه‌ها» اطلاق می‌شود، چه پیوندهای اجتماعی و و تعلقات مستحکمی را دارا باشند یا نه.

A Community Development Corporation, in the US, is a localized group situated in a particular section of a city and organized to promote economic and social development.

 

موسسه پیشرفت جامعه در ایالات متحده،یک گروه محلی واقع در یک بخش خاص از شهر است و برای ارتقای اقتصادی و اجتماعی پیشرفت(:ws52:)،(ارتقای توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی) سازماندهی شده است.

 

While the term ‘community policing’refers to programs in which the police work with community residents to address crime, in the UK, the concept and notion of community is varied.

در حالیکه واژه " پلیس اجتماع(5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif)"(میتونی به جای وازه‌ی police از کلمه‌ي کنترل هم استفاده کنی) به برنامه هایی اشاره میکند که پلیس با همکاری افراد جامعه برای اداره کردن (اگه گزارش کردن ترجمه کنی به نظرم بهتره) جرم و بزه انجام می دهد، در بریتانیا مفهوم و منظور از اجتماع ، مختلف است.

In 2003, the UK government launched the Sustainable Communities Plan.In respect of urban policy, the Plan stresses: building social capital; maximizing engagement in local decision-making; facilitating different types of service provision; and facilitating the building up of local economic activity and social enterprise. (Office of the Deputy Prime Minister, 2002).

 

در سال 2003،دولت بریتانیا طرح جوامع پایدار را شروع کرد.در توجه (در ارتباط با ) به سیاست شهر(:ws38:)،تاکیدات طرح:ساخت اجتماعی عالی ایجاد سرمایه‌ی اجتماعی؛حداکثر تعهد(یا الزام آوری) در تصمیم سازی محلی؛تسهیل انواع مختلفی از تامین خدمات ،و تسهیل سازی بالای ایجاد (معنی این لغتو هرچی گشتم پیدا نکردم5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif!)(سپیده جان برای این که کلمه‌ي up رو نگاه کردی باید building up رو با هم ببینی: ایجاد) فعالیت اقتصادی و پشتکار موسسات اجتماعی.(دفتر نماینده اصلی وزیر،2002).

 

In France, the historical basis of community is the commune, of which there are about 360,000. Because of the small size of many of the communes they are administratively bundled into collectivités locales. Similarly, since the de -centralization project of the 1980s, certain towns and cities have been absorbed into communités urbaines (for example Lille-Roubaix-Tourcoing).

 

در فرانسه پایه تاریخی اجتماع ،کمون است که حدود 360000 نفر جمعیت دارد(؟؟:ws52:)(درسته بابا:ws3:).

بدلیل اندازه کوچک تعداد زیادی از کمون ها(شهرها) ،آنها بطور اداری به مجموعه های محلی تقسیم بندی شده اند.تقریبا از زمان برنامه غیرمتمرکز سازی در دهه 1980 ،مخصوصا شهرها و شهرک ها جذب شده اند به ...؟(اینم پیداش نکردم معناشو!5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif)

به طور مشابه در پروژه‌ی غیر متمرکز گرایی در دهه‌ی ۱۹۸۰ ، شهرها و شهرک‌های خاصی به عنوان جزئی از جوامع شهری شدند به عنوان مثال: Lille-Roubaix-Tourcoing

(معنی absorb تو دیکشنری آکفورد:

 

to make something smaller become part of something larger جزئی از یک مجموعه‌ی بزرگتر شدن)

 

The concept of community owes much to the ideas of the European sociologist, Ferdinand Tonnies who wrote in the 1930s. His term for community was ‘gemeinschaft’ which is a close-knit spatial unit in which tradition, extended family and religion structure social life. This concept was opposed by the concept of ‘gesellschaft’ in which impersonal, secondary relations prevailed and which was governed by formal codes of conduct.

 

مفهوم جامعه بیشتر به ایده های روانشناس جامعه شناس اروپایی ،فردیناند تونییز که نوشته بود در دهه 1930مدیون است.واژه او برای جامعه "گمین شافت (همبستگی اجتماعی) " بود که یک واحد فضایی متحد درسنت و خانواده گسترده(خانواده ایلی) و ساختار مذهبی زندگی اجتماعی است.

 

... واژه‌ی او برای جامعه گمین شافت بود که یک واحد فضایی با پیوند‌های مستحمم است که درآن سنت، خانواده‌ی گسترده و دین، زندگی اجتماعی را سازمان‌دهی می‌کنند

این مفهوم بوسیله مفهوم گمین شافت مخالفت شده بود که سرد و بی عاطفه بود،وجود روابط فرعی و اینکه بوسیله قوانین خشک و جدی مدیریتی اداره میشد.(ببخشیدااا5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gifاینجام مشکلم این بودش که نفهمیدم گمین شافت با چی مخالفت کرده!!hanghead.gifیکم تو ترجمش نفهمیدم چی شد!:ws3:)

:ws3: این مفهوم توسط مفهوم گزلشافت که در آن روابط غیر شخصی ثانویه مسلط است و با مجموعه‌ای از قوانین اداره کردن، هدایت می‌شد مخالفت میشد.

 

Louis Wirth used these ideas to discuss the types of relationships characteristic of urban life (see entry The City). Today, Tonnies’ concept of a traditional community is over used as applicable to modern societies while the term ‘community’ is itself so loosely used as to have little specific meaning. According to one observer, there are 100 different definitions (Berger, 1978: 8).

 

لوییس ورث از این ایده ها برای بحث درباره انواع روابط مشخص ویژگی‌های روابط زندگی شهری استفاده میکرد.امروزه، مفهوم جامعه سنتی تونییز به جوامع مدرن اطلاق پذیر است درحالیکه واژه "جامعه " بسیار آزادانه استفاده می شود درباره معنی(:whistle:) خاص کوچک(:ws52:؟). برای بیان معانی دقیق کوچک نامناسب است

بعقیده یک محقق ،دست کم 100 تعریف مختلف وجود دارد.

 

Some urbanists today understand that the closely-knit network of friendship ties often referred to as ‘community’ no longer requires a specific spatial location. This concept of ‘community without

propinquity’, as it is sometimes called, means that the way the term is loosely applied to particular sections of the city may be quite misleading in its social, if not political, implications.(این قسمت خیلی مشکل بود واسم..نفهمیدم چی میگه اصن...ببخشید):girl_blush2:

 

امروزه تعدادی از شهرسازان دریافته اند که شبکه دوستی متحدانه محدود می کند ارتباطات نزدیک دوستی ... اغلب اشاره داردبه اجتماع نچندان طولانی(؟؟؟)به مکان مشخص فضایی نیاز دارد.؟!؟! که اغلب با عنوان جامعه از آن یاد می‌شود، دیگر نیاز به مکان فضایی مشخصی ندارد.

(ترکیب دو تا عبارت no longer و require که یه فعل مثبته میشه نهایتا یه فعل منفی یعنی دیگه نیاز ندارد. کلا قاعده‌اش همینه)

 

این مفهوم از اجتماع بدون خویشاوندی ،چنانچه گاهی اوقات نامیده می شود ،بمعنی این است که روش تاریخ است حداقل ب کار بردن بخش های خاص شهر ممکن است کاملا گمرا کننده باشد در اجتماع خودش اگر سیاسی نباشد،از روی خلاف مصلحت.(hanghead.gif)

این اصطلاح که به صورت نامناسبی برای بخش‌های مشخصی از شهر به کار برده می‌شود، ممکن است در معنای اجتماعی و نه در معنای سیاسی‌اش کاملا گمراه کننده باشد)

 

The concept of community as a far-flung sparsely-knit network of ties stretching beyond the boundaries of neighborhood or kinship solidarities may be more relevant to our society because many people have only the loosest link to their neighbors, yet retain strong family and/or friendship networks.

مفهوم اجتماع بعنوان شبکه ناهمبسته از پیوند های گسترده شده بین محدوده های همسایگی یا هبستگی های خویشاوندی در خارج از مرزهای محله یا شبکه‌ی خویشاوندی ممکن است بیشتر برای جامعه ما مطرح باشد چرا که افراد زیادی کمترین ارتباط را با همسایه های خود دارند ،با این وجود روابط مستحکم خانوادگی یا دوستانه شان را حفظ می کنند .

 

For this expanded definition of community, its essence lies in its social rather than its spatial structure. Rather than being full members of one physical neighborhood, people in contemporary city and suburban environments enjoy limited memberships in multiple social networks extending throughout space.Furthermore, their ties to others are no less strong than that of the more traditional and spatially limited concept of community (see entries on Neighborhood; New Urbanism).

درعوض با این تعریف مفصل از اجتماع ، ماهیت ساختار اجتماعی بیشتر از ساختار فضاییش دروغ می گوید. ماهیت آن بیشتر بسته به ساختار اجتماعی‌اش است تا ساختار فضایی اش

( lie in با هم یه فعله که معنای مشخصی میده واسه همین دروغ گفتن اصلا این جا به کارمون نمیاد:ws3:)

 

بیش از همسایگی فیزیکی پر جمعیت در درمحیط زیست شهر و حومه شهری افراد از عضویت محدود در شبکه اجتماعی همگانی گسترده در سراسر فضا لذت میبرند.علاوه براین پیوندهای آنان با یکدیگر محکمتر از محدودیت سنتی و فضایی مفهوم اجتماع هستند.

مردم در شهر و مجیط‌های حومه‌ای معاصر بجای این که یک عضو کامل از همسایگی فیزیکی باشند، از عضویت در چندین شبکه‌ی اجتماعی که در کل فضا گسترده شده، بهره می‌برند.

علاوه‌بر این پیوندهایشان با دیگران از جوامع سنتی‌تر و از نظر فضایی محدودتر، ضعیف‌تر نیست (مدحل همسایگی نوشهرگرایی را ببینید)

 

سپیده جان خیلی خیلی خوب بود.hapydancsmil.gif به نظرم خیلی پیشرفت محسوسی داشتی من همینجا یه صد افرین تقدیمت می‌کنم:ws3:

 

یه نکته تو ترجمه هست اینه که بین جامعه و اجتماع از نظر معنا و مفهوم تفاوت هستش و هر کدوم اینا ترجمه‌ی society و community هستش. منتها مسئله اینه که من نمی‌دونم فرق این دو کلمه چیه و کدوم ترجمه کدومه:ws3:هر کی میدونست بگه پلیز:sad0:

 

ببخشید که این دفعه دیر شد.:icon_redface: انگار این بار نفرین شده بود:ws3:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

 

یه نکته تو ترجمه هست اینه که بین جامعه و اجتماع از نظر معنا و مفهوم تفاوت هستش و هر کدوم اینا ترجمه‌ی society و community هستش. منتها مسئله اینه که من نمی‌دونم فرق این دو کلمه چیه و کدوم ترجمه کدومه:ws3:هر کی میدونست بگه پلیز:sad0:

 

 

تشکر از مریم خانم که اینقد واسه اصلاح کارای بچه ها وقت میزاره :icon_gol:

 

تو متون ما community رو باهمستان ترجمه کردن و society همون اجتماع معنی شده. :icon_redface:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

خب بچه‌ها این دفعه از صفحه‌ی ۱۶ ترجمه کنیم تا سر تیتر de teriritorialization ....

 

یه نفر از صفحه‌ی ۱۶ تا سر اولین تیتر صفحه‌ی ۱۷ رو ترجمه کنه: metropolitan areas

یه نفر از قسمت قبل تا سر تیتر صفحه‌ی ۱۸ یعنی In the united kingdom رو ترجمه کنه

خودمم تا آخر مبحث

 

بچه‌های عزیز اگه پیشنهادی هم دارین بگینا:ws3:

اگرم فکر می‌کنین خوندن این متن یه کم خسته کننده شده میتونیم منبع رو عوض کنیم:w16:

گرچه به نظر خودم با همین متن روال منطقی تری رو طی می‌کنیم:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
تشکر از مریم خانم که اینقد واسه اصلاح کارای بچه ها وقت میزاره :icon_gol:

 

تو متون ما community رو باهمستان ترجمه کردن و society همون اجتماع معنی شده. :icon_redface:

 

 

ممنون از توضیحتون اقا مرتضی:icon_gol: کاری نمی‌کنم :icon_gol:

باهمستان رو شنیده بودم (اسم نهاد برگزار کننده یه سری نشست مسائل شهری) ولی واسه ترجمه‌ی روون یه کم نا معموله

بعدم این که sociologist رو جامعه شناس معنا می‌کنیم. البته فکر کنم بخاطر اینه که دقت و ریز بینی کافی در این مورد نداشتیم وگرنه به قول شما باید میشد اجتماع شناس :5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

حالا فرق این دو تا کلمه چیه کلا؟:ws38:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
ممنون از توضیحتون اقا مرتضی:icon_gol: کاری نمی‌کنم :icon_gol:

باهمستان رو شنیده بودم (اسم نهاد برگزار کننده یه سری نشست مسائل شهری) ولی واسه ترجمه‌ی روون یه کم نا معموله

بعدم این که sociologist رو جامعه شناس معنا می‌کنیم. البته فکر کنم بخاطر اینه که دقت و ریز بینی کافی در این مورد نداشتیم وگرنه به قول شما باید میشد اجتماع شناس :5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

حالا فرق این دو تا کلمه چیه کلا؟:ws38:

 

اصولا این کلمات چون در غرب استفاده میشه بر میگرده به مفهوم که اونها از محله دارند. اگه متون مختلف رو نگاه کنید به کلماتی مثل Township، District

، Neighborhood، Community برخورد میکنیم. اینها بیشترین واژه هایی هستن که بعنوان مفهوم محله کاربرد دارند.

 

هر کدومشون براساس ویژگی های خاصی ممکنه اشاره داشته باشن. مثلا Township ها جمعیتی برابر با 15000 تا 40000 نفر رو در بر میگیرن. بنابراین هم باید از نظر اندازه فیزیکی به اندازه قابل قبولی بزرگ باشن هم اینکه از نظر فرصت های شهری متنوع باشه. هر جایی این معیارها رو داشته باشه با لفظ Township معرفی میشه.

 

به همین ترتیب Community مفهومی چند لایه از ابعاد اجتماعی، ادراکی و کالبدیه، برای تعریف کامیونیتی دو گونه معنی مطرحه، اولی در ارتباط با وابستگی های شخصی و فرهنگی ، دومی مکان یا محل و منطقه ای که مردم زندگی میکنند. که باز اینهم ویژگی های خاص خودش رو داره مثل منافع مشترک و انتظارات و به رسمیت شناختن و از این قبیل ....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بچه‌ها این قسمت خودمه.

یه توضیح این که هر چی تو دیکشنری‌های مختلف معادل فارسی micropolitan رو گشتم چیزی پیدا نکردمhanghead.gif برای همین خودشو گذاشتم اما معنی اش تو خود متن اومده.

 

 

Metropolitan Areas and Micropolitan Areas

نواحی کلانشهری و میکروپولیتن

 

Metropolitan Statistical Areas (MeSAs) – have at least one urbanized area of 50,000 or more population, plus adjacent territory that has a high degree of social and economic integration with the core as measured by commuting ties. There were 362 of these areas in the 2000 census

نواحی آماری کلانشهری :(MeSA) شامل حداقل یک ناحیه‌ی شهری است که ۵۰ هزار نفر جمعیت دارد. به علاوه‌ی منطقه‌ی مجاوری که یکپارچگی سیاسی و اقتصادی زیادی با مرکز دارد که به وسیله‌ی ارتباطات روزانه بین شهر و حومه سنجیده می‌شود. در سرشماری سال ۲۰۰۰، ۳۶۲ ناحیه از این نمونه وجود داشته است.

 

Micropolitan Statistical Areas (MiSAs) – A new set of statistical areas that have at least one urban cluster of at least 10,000 but less than

50,000 population, plus adjacent territory that has a high degree of social and economic integration with the core as measured by commuting ties.

 

نواحی آماری میکروپولیتن (MiSAs): یک مجموعه از نواحی آماری که دست کم یک گروه شهری شمال حداقل ۱۰ هزار نفر و حداکثر ۵۰ هزار نفر جمعیت دارد. به علاوه‌ی منطقه‌ی مجاوری که یکپارچگی سیاسی و اقتصادی زیادی با مرکز دارد که به وسیله‌ی ارتباطات روزانه بین شهر و حومه سنجیده می‌شود.

 

Metropolitan Divisions (MDs) – A Metropolitan Statistical Area containing a single core with a population of 2.5 million or more may be subdivided to form smaller groupings of counties referred to as Metropolitan Divisions.

تقسیمات کلان شهری (MDs): یک ناحیه‌ی آماری کلانشهری شامل یک مرکز با جمعیت ۲.۵ ملیون یا بیشتر، که ممکن است به شکل گروه‌های کوچک‌تر محلات تقسیم شده باشد که به آنها تقسیمات کلانشهری می‌گویند.

 

 

Combined Statistical Areas (CSAs) – If specified criteria are met, adjacent Metropolitan and Micropolitan Satistical Areas, in various combinations, may become the components of a new set of areas called Combined Statistical Areas. For instance, a CSA may comprise two or more MeSAs, a MeSA and a MiSA, two or more MiSAs, or multiples of these.

نواحی آماری مختلط (CSAs) : در صورتی که معیارهای معین شده وجود داشته باشند، نواحی آماری کلانشهری و میکروپپولیتن مجاور، با ترکیب‌های مختلف ممکن است جزئی از یک مجموعه‌ی جدید از ناحیه‌هایی شوند که به آنها نواحی آماری مختلط می‌گویند.

برای مثال یک ناحیه‌ی آماری مختلط ممکن است شامل دو یا بیشتر از دو ناحیه‌ی کلانشهری، یک ناحیه‌ی کلانشهری و یک ناحیهذی میکروپولیتن، دو یا بیش از دو ناحیه‌ی میکروپولیتن یا تعدادی از اینها باشد.

 

The areas that combine for census purposes, retain their own designations as Metro or Micro SAs within the larger CSA. Combinations for adjacent areas with an employment interchange of 25% or more are automatic. Combinations for adjacent areas with an employment interchange of at least 15% but less than 25% are based on local opinion as expressed through Congressional delegations.

 

نواحی‌ای که به منظورهای آماری ترکیب می‌شوند، اسم شان را به عنوان نواحی کلانشهری یا میکروپولیتن در یک ناحیه‌ی شهری مختلط بزرگتر حفظ می‌کنند.

ترکیب شدن نواحی مجاور با تبادل شغلی معادل ۲۵ درصد یا بیشتر، خود به خودی است. ترکیب شدن نواحی مجاور با تبادل شعل حداقل ۱۵ درصد و حداکثر ۲۵، براساس وضعیت محلی تعیین می‌شود که توسط نمایندگان کنگره‌ای ابراز می‌شود.

Regions

Census regions are groupings of states that subdivide the US for the presentation of data. There are four regions: Northeast, Midwest, South and West.

منطقه

مناطق آماری گروهی از ایالت‌ها هستند که به منظور ارائه اطلاعات،آمریکا را تقسیم‌بندی می‌کند. چهار منطقه وجود دارد. شمال شرقی، شمال غربی، جنوب و غرب

 

Northeast: Maine, New Hampshire, Vermont, Massachusetts, Rhode

 

 

Island, Connecticut, New York, New Jersey, Pennsylvania.

Midwest: Ohio, Indiana, Illinois, Michigan, Wisconisn, Minnesota, Iowa, Missouri, N. Dakota, S. Dakota, Nebraska, Kansas.

شمال شرقی: مین، نیو همپشایر، ورمونت، ماساچوست، رودآیلند، کانکیتت، نیویورک، نیوجرسی، پنسیلوانیا

شمال غربی: اوهایو، ایندیانا، ایلینویز، میشیگان، ویسکانسین، مینه سوتا، آیووا، میسوری، دکوتا شمالی و جنوبی، نبراسکا، کانزاس

 

South: Delaware, Maryland, District of Columbia, Virginia, West Virginia, N. Carolina, S. Carolina, Georgia, Florida, Kentucky, Tennessee, Alabama, Mississippi, Arkansas, Louisiana, Oklahoma, Texas

West Region: California, Oregon, Washington, Montana, Idaho, Colorado, New Mexico, Arizona, Utah, Nevada, Wyoming, Alaska, Hawaii.

جنوب: دالاور، ماری لند، منطقه‌ی کلمبیا، ویرجینیا، ویرجینیای غربی، کارولینای شمالی و جنوبی، جورجیا، فلوریدا، کنتاکی، تنسی، آلاباما، میسی سیپی، آرکانزاس، لويیزیانا، اکلاهاما، تگزاس

منطقه‌ی غربی: اوهایو، کالیفرنیا، اورگان، واشنگتن، مونتانا، آیداهو، کلرادو، نیومکزیکو، آریزونا، یوتا، نوادا، وایومینگ، آلاسکا، هاوایی

 

 

IN THE UNITED KINGDOM

In the UK, cities and towns are independent legal entities. The county councils are the administrative areas that cover the countryside and parts of suburbs. They were created in the 19th Century as a bulwark against the rising power of towns and cities and to forestall the development of regional functional administrations that had been proposed by the political philosopher, Jeremy Bentham

 

 

در انگلستان

در انگلستان، شهرها و شهرک‌ها هویت‌های مستقل و قانونی دارند. شوراهای استانی، نواحی اداری‌ای هستند که حومه‌ی شهر و بخش‌های حومه‌ای را پوشش می‌دهند و در قرن نوزدهم به عنوان سنگری در مقابل نیروی فزاینده‌ی شهرک ها و شهرها به منظور ممانعت از توسعه‌ی مدیریت عملکرد منطقه‌ای که توسط فیلسوف سیاسی، جرمی بنتمن پیشنهاد شده بود، ایجاد شدند.

 

Regional definitions have changed over time. Earlier the Standard

Regions consisted of:

South-East; South-West; East Anglia; East Midlands; West Midlands; North West; Yorkshire and Humberside; Northern; Wales and Scotland.

 

تعاریف منطقه‌ای در طول زمان، دچار تغییر شده‌اند. قبلا مناطق استاندارد شامل موارد زیر بوده‌اند:

جنوب شرقی، جنوب غربی، آنجلینای شرقی، میدلندز شرقی، میدلندز غربی، شمال غربی، یورکشیر و همبرساید، شمال و ویلز و اسکاتلند

 

Now, the current regions are:

London; South-East, Eastern; South-West; East Midlands; West Midlands; North-West; Yorkshire and Humberside; North-East

در حال حاضر مناطق این چنین‌اند:

لندن، جنوب شرقی، شرف، جنوب غربی، میدلندز شرقی، میدلندز غربی، شمال غربی، یورکشیر و همبرساید، شمال شرقی

 

 

In some instances, however, the boundaries are not the same. For example, the Eastern region includes the old Standard Regions of East Anglia, but also parts of the old South-East Standard Region

در بعضی موارد، محدوده‌ها مثل هم نیستند. مثلا منطقه‌ی شرقی شامل مناطق استاندارد قدیمی شرق آنجلیناست اما هم‌چنان بخشی از منطقه‌ی استاندارد جنوب شرقی قدیمی نیز است.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

از اونجایی که کسی این هفته برای ترجمه داوطلب نشد، باقی فسمت‌ها رو هم خودم ترجمه می‌کنم و انشالله تا دو سه روز آینده میزارم:w16:

امیدوارم که هفته‌های بعدی همکاری بیشتری باشه:w16::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

com‧mu‧ni‧ty /kəˈmyunəi/ noun (plural communities) [countable]


1. a group of people who live in the same town or areaThe library serves the whole community.
2. a group of people who have the same interests, religion, race, etc.
-Miami has a large Cuban community.
-politicians who have close ties to the business communityMost of the world's scientific community now accept the theory.
3. sense of community the feeling that you belong to a group in which people work together and help each other
-Teachers are working to build a sense of community in the school

so‧ci‧e‧ty /səˈsaɪəi/ noun (plural societies)1 [countable, uncountable]
1. all the people who live in the same country and share the same laws and customs
-a modern industrial society
-Children are the least powerful members of society.

Thesaurus:
((people, the public, populace, population))

2. [countable] an organization with members who share similar interests, aims, etc.
-the American Cancer Society

Thesaurus:
((organization, institution, institute, association, club))

3. [uncountable] the rich and fashionable people in a country
-a society wedding




با توجه به معانی بالا که از دیکشنری لانگمن دیدم، به نظر من
Community
رو میشه به معنای اجتماع دونست چون فکر میکنم به تعداد کوچکتری از افراد اشاره میکنه ولی
society
رو میشه با جامعه مترادف دونست.

به هر حال این چیزی بود که من نتیجه گرفتم :w16:

راستی من تازه این بخش رو دیدم خیلی خوبه
  • Like 6
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...