Hanaaneh 28168 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند وبه او گفت:… من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد. پسر،کنجکاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا، که روی آن نام او طلاکوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت: با تمام مال و دارایی که داری، یک انجیل بهمن می دهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد. سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد. خانه زیبای داشت و خانواده ای فوق العاده. یک روز به این فکر افتاد که پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینکه اقدامی بکند، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی که به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیکه اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد. در کنار آن، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است. 20
Moment 15228 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 چرا این داستانا همش اینجوریه یارو اگه انجیل رو برمیداشت مطمئنم هیچی توش نبود ولی چون برنداشت کلید ماشین توش بود در هر دو صورت هیچی نصیب پسره نمیشد از مال دنیا 8
B nam o neshan 12214 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 1. قدرِ بودن پدر مادرامونو بدونيم 2. هيچ هديه اي رو كوچيك نشمريم 3. عجول نباشيم 4. ... . . . ممنون راضيه جون 7
Hanaaneh 28168 مالک ارسال شده در 28 اسفند، 2013 چرا این داستانا همش اینجوریهیارو اگه انجیل رو برمیداشت مطمئنم هیچی توش نبود ولی چون برنداشت کلید ماشین توش بود در هر دو صورت هیچی نصیب پسره نمیشد از مال دنیا حالا تو اگر بهت دادن بردار نگاه کن تا بیام داستان تورو هم اینجا بنویسم 6
Moment 15228 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 حالا تو اگر بهت دادن بردار نگاه کن تا بیام داستان تورو هم اینجا بنویسم نه من برنمیدارم که بگم کلید ماشین داشتم و برنداشتم خعلی باکلاسه 4
Hanaaneh 28168 مالک ارسال شده در 28 اسفند، 2013 نه من برنمیدارم که بگم کلید ماشین داشتم و برنداشتمخعلی باکلاسه آرزو بر جوانان عیب نیست 5
Moment 15228 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 آرزو بر جوانان عیب نیست یه رفیق داشتم بهم یه جفت جوراب داد ولی من هیچ وقت بسته جوراب رو باز نکردم...الان مطمئن شدم سویچ یه لامبورگینی توشهحالا شاید رفتم سراغش 5
Hanaaneh 28168 مالک ارسال شده در 28 اسفند، 2013 یه رفیق داشتم بهم یه جفت جوراب دادولی من هیچ وقت بسته جوراب رو باز نکردم...الان مطمئن شدم سویچ یه لامبورگینی توشهحالا شاید رفتم سراغش بی ذوقبیچاره دوستت 4
mohitzist iran 2176 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 چرا این داستانا همش اینجوریهیارو اگه انجیل رو برمیداشت مطمئنم هیچی توش نبود ولی چون برنداشت کلید ماشین توش بود در هر دو صورت هیچی نصیب پسره نمیشد از مال دنیا دقیقا همینطوره 2
Moment 15228 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 دقیقا همینطوره خب شما هم این مدیریت عجیب(راضیه) رو نصیحت کنید که قبول کنه 3
Hanaaneh 28168 مالک ارسال شده در 28 اسفند، 2013 خب شما هم این مدیریت عجیب(راضیه) رو نصیحت کنید که قبول کنه منو نصیحت کنه؟ مدیریت عجیب؟ 4
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 29 اسفند، 2013 یه رفیق داشتم بهم یه جفت جوراب دادولی من هیچ وقت بسته جوراب رو باز نکردم...الان مطمئن شدم سویچ یه لامبورگینی توشهحالا شاید رفتم سراغش 3
ارسال های توصیه شده