AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ لطف خدا بيشتر از جرم ماست نكته سربسته چه داني خموش ب... 5 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را میلاد مولا مبارک س 5 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست ذ 4 لینک به دیدگاه
گیتار 291 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم "ف" 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ فراموشم مکن چون من فراموشت نخواهم کرد تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد د ... 2 لینک به دیدگاه
گیتار 291 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد "ع" 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۰ عشق شیریست قوی پنجه و میگوید فاش هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما ن ... 3 لینک به دیدگاه
گیتار 291 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۰ نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت "و" 3 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۰ وین شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ چ 2 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۰ چو بوسید پیکان سر انگشت اوی گذر کرد از مهره ی پشت اوی ( رزم رستم و اشکبوس) ل 1 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۰ لطف تو مطربانه، از کمترین ترانه در چرخ اندر آورد، صوفی آسمان را ذ 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۰ ذره ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه در ان ذره معلق به هوای تو بود ز... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها مستم از ساغر خون جگر آشامیها س ... 2 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت ع 3 لینک به دیدگاه
morvaridtalaee 2591 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ عزم دیار تو دارد جان بر لب آمده باز گردیا برآید چیست فرمان شما ب 1 لینک به دیدگاه
morvaridtalaee 2591 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ برخیز و نخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران گ 1 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ برخیز و نخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران گ گاهي گر از ملال محبت برانمت دوري چنان مكن كه به شيون بخوانمت پيوند جان و تن جداشني نيست جان من تن نيستي كه جان دهم و وارهانمت ت .. 1 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۰ تهیدستی و ظالم پیشگیّ ما نمیبینی سبکباری عاشق پیشه والا، نمیدانی س لینک به دیدگاه
گیتار 291 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۰ ساغری از دست ساقی گیر و دل بر کن ز هستی بر شود از قید هستی آنکه فکر جان نبودی "ر" 1 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۰ رو حلقه غلامی رندان به گوش کن فرمانروای عالم کون و فساد باش ف 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده