bar☻☻n 5895 ارسال شده در 24 آذر، 2013 پاییز آمده ست که خود را ببارمت پاییز لفظ دیگر «من دوست دارمت» بر باد میدهم همهی بود خویش را یعنی تو را به دست خودت میسپارمت! باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو وقتی که در میان خودم میفشارمت پایان تو رسیده گل کاغذی من حتی اگر خاک شوم تا بکارمت اصرار میکنی که مرا زودتر بگو گاهی چنان سریع که جا میگذارمت! پاییز من، عزیز غمانگیز برگریز یک روز میرسم و تو را میبهارمت! * سیّدمهدی موسوی * 29
مجید بهره مند 43111 ارسال شده در 24 آذر، 2013 پاییز من، عزیز غمانگیز برگریز یک روز میرسم و تو را میبهارمت! ممنون از عوتت خیلی عالی 15
Mahdi Eng 22940 ارسال شده در 24 آذر، 2013 این دنیا بدون پاییز زیبا نیست ..... می وزد نسیم پاییز به سوی قلبم ، میرسد پایان انتظار، ای باران عشق دوباره ببار… پاییز و حال هوایش دیوانه میکند مرا ،به من احساسی تازه بده ای خدا احساسی که با آن بتوانم آنچنان از پاییز بنویسم تا همه با خواندنش مثل من شوند مثل من دیوانه پاییز و همیشه چشم انتظار… چشم انتظار آمدنش ، بی قرار از راه رسیدنش حال و هوای من در این روزهای پاییزی ، حالا وقت شکفتن غنچه های قلب من است حالا وقت سبز شدن رویاهای عاشقانه من است بهار من پاییز است ، لحظه طراوت و تازگی دنیای من همین پاییز است پاییز آمد و دلم بیشتر از همیشه عاشقش شد ، به عشق آمدنش چه انتظارها کشیدم ، نشستم در زیر باران زمستان ، دیدم بهار عاشقان ، بیقرار بودم در گرمای تابستان تا دوباره آمد فصل برگ ریزان… برگهای طلایی میریزد از درختان و این آغازیست برای سرسبزی درختان و این آغاز تولدیست از حالا تا پایان زمستان… طلوع میکنم با افتخار در میان این برگ ریزان ، تو نمیفهمی حال مرا در میان برگهای زرد درختان تو نمیفهمی اینک غرق چه رویایی ام ، تا پاییزی نباشی نمیفهمی اینک چه حالی ام… میوزد نسیم پاییز به سوی قلبم …. آغازی دوباره ، جشن میلادم در زیر باران برگهای طلایی رویاییست ، این دنیا ،بدون پاییز زیبا نیست… 18
miimii 65 ارسال شده در 24 آذر، 2013 آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی....روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش...ساز او باران سرودش باد.... جامه اش شولای عریانی است.....ور جز اینش جامه ای باید.... بافته بس شعله ی زر تار پودش باد.... گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد باغبان و رهگذاری نیست.... باغ نو میدان....چشم در راه بهاری نیست.... گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد... ور به رویش برگ لبخندی نمی روید... باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید باغ بی برگی ..... خنده اش خونی است اشک آمیز.... جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن پادشاه فصل ها پاییز... 17
elh@m_arch 1548 ارسال شده در 24 آذر، 2013 تنها درختان میدانند راز ماندن تغییر است، پاییزتان طلایی!! ممنونم از دعوتت دوست گرامی 14
sahar 91 9480 ارسال شده در 24 آذر، 2013 خش خش...گوش کن این صدای لذت بخش قدم زدن روی فرش پر نقشیست که پاییز سخاوتمندانه از گرانبهاترین گنجش برایت بافته و بر سر راهت گسترده... پس تو هم با گامهای استوارت قدردان این همه بخشندگی باش. 14
sam arch 55879 ارسال شده در 24 آذر، 2013 من ساعتم را به وقت خزان تنظیم کردم... به دقیقه ی برگ...به ثانیه شمار ریزش... تا ببینم خاطراتم به زیر قدم هایم بی صدا خُرد می شوند... 13
An@hita 8666 ارسال شده در 25 آذر، 2013 پاييز يك شعر است يك شعر بيمانند زيباتر و بهتر از آنچه ميخوانند پاييز، تصويري رؤيايي و زيباست مانند افسون است مانند يك رؤياست سحر نگاه او جادوي ايام است افسونگر شهر است با اينكه آرام است او ورد ميخواند در باغهاي زرد ميآيد از سمتش موج هواي سرد من دوست ميدارم آوازهايش را هنگام تنهايي لحن صدايش را مانند يك كودك خوب و دل انگيز است يا بهتر از اينها «پاييز، پاييز است!» ملیحه مهرپرور پاییز مباررررررررررررررررک 7
masoud 65 835 ارسال شده در 29 آذر، 2013 واقعا پاییز مثل بهار زیباست... من خودم متولد آبان هستم و این فصلو خیلی دوست دارم. 4
sam arch 55879 ارسال شده در 2 اسفند، 2013 حال و روز برگ ها زار ست و نزار... به قول سپید موی خاطراتم...زردمبو شده! صورت های تکیده شان... اما به جای غم..لبخند مهمان می کنند بر لب هایم... چون... چون خِش خِشان مرا یاد ریتم همراهی مان می کند در چند خاطره آنوَر تر 1
ارسال های توصیه شده