*Polaris* 19606 ارسال شده در 15 آبان، 2011 درونم غوغایی ست ای محبـوبـم نگــاهم کـن! اشک هایم، از جوی چشمانم ســرازیـرند صـدایـم کـن! 5
Ha.Mi.D 8376 ارسال شده در 15 آبان، 2011 درونم غوغایی ست ای محبـوبـم نگــاهم کـن! اشک هایم، از جوی چشمانم ســرازیـرند صـدایـم کـن! نام تو را صدا زنم چنان که تو سزایدی کر کنمی گوش فلک تا مه نو درایدی پاک کنم به دست خویش ارس تو را ز گونه ها مست کنم همی تو را بار دگر ز بوسه ها باز نگاه میکنم باز خروش میکند به چشم تو عشق درون سینه ام ببخشید بد بود.خیلی وقت بود گذاشته بودم کنار.اما متاسفانه دوباره از این چشمه، آب گندیده داره میاد بیرون. 5
*Polaris* 19606 ارسال شده در 18 آبان، 2011 من نخواهم که به درد دل من گوش کنید بهتر آن است که این قصه فراموش کنید 6
سارا-افشار 36437 ارسال شده در 18 آبان، 2011 دوست داری بخوابی ! بخواب دوست داری گوسپند باشی! باش اما کمی دورتر از من بخواب , باش 3
*Polaris* 19606 ارسال شده در 19 آبان، 2011 شب که می آید تو می رسی به قلب من از آن آستانه ای که غم شده نژاد من 5
amirgb 8546 ارسال شده در 20 اسفند، 2011 نیستم دمی آسوده ز خیال تودریاب آدمی رفته است ز یاد تو وعده ي ديدار ما يلدا ميان ابر ها آن زماني كه تمام چشم ها بر سوي ماست در ميان قصه هاي پير زن در ميان بيت هايي از غزل آن زماني كه يكي با ناي خوش قصه ي شهنامه را تصوير كرد آن زماني دل خون انار چهره ي دردانه ها را شاد كرد آن زمان كه مردمان هوشيار و شاد ديو سرما و سياهي را شكست در ميان بانگ شادي و سرور وعده ي ما بوسه هاي پر غرور نغمه هاي عشق را از بر كنم در ميان آسمان پرپر كنم عشق را اندر دل تاريك شب از براي مردمان عريان كنم 3
amirgb 8546 ارسال شده در 21 اسفند، 2011 وعده ي ديدار ما يلدا ميان ابر هاآن زماني كه تمام چشم ها بر سوي ماست در ميان قصه هاي پير زن در ميان بيت هايي از غزل آن زماني كه يكي با ناي خوش قصه ي شهنامه را تصوير كرد آن زماني دل خون انار چهره ي دردانه ها را شاد كرد آن زمان كه مردمان هوشيار و شاد ديو سرما و سياهي را شكست در ميان بانگ شادي و سرور وعده ي ما بوسه هاي پر غرور نغمه هاي عشق را از بر كنم در ميان آسمان پرپر كنم عشق را اندر دل تاريك شب از براي مردمان عريان كنم مردمان شهر من زير دود و خاك و گرد از براي يك نفس از نفس مي افتند 2
Himmler 22171 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 در حصاری از , ریا و دروغ هر کسی با خیال خویش مستست من ندانم که ادمیست ایا یا که ددگونه ای فرا پستست ؟ 1
Himmler 22171 ارسال شده در 17 فروردین، 2012 چرا هیچکی اینجا رو بالا نمیاره نوشتن اسونه ترس نداره هیچکدام شاعرنیستیم پس بسم الله تو با شعری دل ما شاد گردان بنای دوستی , اباد گردان بدون قافیه باشد , غمی نیست و گر وزنش خراب, هم ماتمی نیست فقط بنویس بدانم زنده هستی بدانم دلخوش و سرزنده هستی 2
*Polaris* 19606 ارسال شده در 17 فروردین، 2012 یخ وجودت ای یار کِی آب می شود؟ دل چموش تو ای یـار کِی رام می شود؟ 6
Himmler 22171 ارسال شده در 17 فروردین، 2012 سال اینده دیوان ما اماده ی چاپ است رزروش کنید در این دنیا مرا یاری نباشد نه همدل نی که دلداری نباشد بیاور خمره ای , جامی, سبویی به همراه عزیز خوبرویی که دست افشانی مستان را ببینیم گلی از بوستان دل بچینیم 5
Ha.Mi.D 8376 ارسال شده در 13 اردیبهشت، 2012 در ان زمان که مرا گذاشتی رفتی دل مرا تک و تنها گذاشتی رفتی حرارت تن مرا نخواستی ای یار دل مطیع مرا نخواستی رفتی 6
قاصدکــــــــ 20162 مالک ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2012 آهوي سخن ، يار كهن ، مرد خوش آراي بـــاز آي و دگــــرباره كـــهن بـــــزم بيـآراي ياران همه پيمانه بياريد و تن و دلق بسوزيد وانگه همه در نوش بكوشيد و لبِ زهد بدوزيد باشد كه سخن پرور مجلس به طرب باز در آيـد وان شمس فرو رفته به دريا ز سر كـــوه بـــر آيد 6
Himmler 22171 ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2012 در گوش من شب و روز اوازه ی رسایی خواب از سرم ربوده با ناز و دلربایی یاران این چه غوغاست در تار و پود جانم کی بود اخر اینسان ایین اشنایی ه . 2
sam arch 55879 ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2012 یک بار گفتمت که صبر کن... بار ها شنیدمت که محال است... آرامم...که یک بار گفتم... هزار بار شندیم... 4
Himmler 22171 ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2012 هر بار به یک یاد....نه دو صد یاد گرفتارمی آمدم... فکر آن بودم... کاش می شد نه که صد.. یک بار به نسیان گرفتار می آمدم... اون ه هیملر بود من در این ارزو که باز آیی ای تو عطر اگین رویایی نغمه پرداز باغهای زمین معجزه هایت همه اهورایی ............ 2
amirgb 8546 ارسال شده در 6 تیر، 2012 اون ه هیملر بود من در این ارزو که باز آییای تو عطر اگین رویایی نغمه پرداز باغهای زمین معجزه هایت همه اهورایی ............يارب مددي كه باز رونق افتد....در محفل رو به سوي خاموشي ما.....بلبل غزلي سرايد و چهچه ناز .....از سر ببرد چو حال بيهوشي ما......صد نغمه ي نو دوباره بر ساز شود.....حال و طربي و بزم و مي نوشي ما 5
*Polaris* 19606 ارسال شده در 6 تیر، 2012 اینجا از آسمان ندارد نشانه ای تصویری از ستاره و چشمان ماه نیست بیراهه شد تمام راه ها ولی در این دیار بجز از بیراهه راه نیست 4
sam arch 55879 ارسال شده در 6 تیر، 2012 تو !.... چرا ماسک می زنی... بر چهره ای که هویداست... در میان رفتن ها و آمدن ها... راه دور نرویم.... در واژه ها.... داد می زند که هستی در همین نزدیکی... 4
ارسال های توصیه شده