رفتن به مطلب

دل نوشته های تو برای منجی


ارسال های توصیه شده

  • 3 هفته بعد...
  • پاسخ 83
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

هم سفره ی باران..

 

baran-2_5371.gif

 

کوچه‌ی باران زده چشمانم دیر زمانی است بوی نم باران را از یاد برده،

دست محبت دل کوچه‌ی چشمانم را آبپاشی می‌کند و با مژگانم آن را می‌روبد تا تو از سفر بازگردی...

کوچه همه چشم شده و به دوردست می‌نگرد و بی‌قرار لحظه‌ایست که لحظه‌ی آمدنت را به گوش باران برساند.

سنگینی پاهایم آزارم می‌دهد،

با پاهای ورم کرده و سنگین پله پله تا دنیا پیش می‌روم،

دنیایی که انتظارم را نمی‌فهمد و من نیز انتظار دنیا را برای ورودم..

محبوبم

آنگاه که در تونل آتش عشق دنیا غوطه‌ور بودم،

تو کجا بودی که با مرهم نگاهت التیام زخم‌های پاره پاره شده‌ی قلبم باشی..

 

«آه قلبم»

قلبم چون گلوله‌ای آتش در جسم خاکستر نشینم می‌سوزد،

می‌دانی،

هیچگاه تنهایی با تو بودن را اینگونه حس نکرده بودم،

 

«آه پاییز»

پاییز بیا که باران را برای تو آفریده‌اند،

اما دنیای فرورفته در انجماد خاک، قدر عشق باران را نمی‌داند

دل خشک شده‌ام را بردرختی که افراط پاییز بر آن غلبه کرده است، آویخته اند،

ترسم که هر آن با نگاه نسیمی سقوط کند..

 

قلب دردمندم به دار مجازات آویخته است،

لحظه‌ای به دنیا امانتش دادم، آن را پژمرد

چشم دنیاییم را بمیران، تا دنیایم را با دنیا معامله نکنم.

چشمه‌ی چشمم به راه همسفره‌ای که نان انتظارم را با او قسمت کنم ماند و خشکید

هر انتظاری که معنای انتظار تو را نمی‌دهد!

 

بهارم،

باریدنم را و تابیدنم را ندیدی، خطای سادگیم را دیدی

طراوت زمین دنیا را ندیدی، گناه دلدادگیم را دیدی

لحظه‌ای باریدن را از یاد بردم و دنیایم خشکید،

ابر خطاپوشت را بر سرم بباران

می‌خواهم به زمین تفتیده و کویری دلم بباری که به جای بنفشه، خار از آن روئیده است..

 

«گمشده در برهوت دنیا»

آه تو گمشده‌ای یا من!

گویا دل به جایی می‌رود که پاهایم قادر نیست آن را در حصار تن نگاه دارد،

به دنبال نشانی از تو می‌گردم، به دنبال پله‌هایی که از آن بالا روم و به چشمه بپیوندم

صدای هق هق قلبم، سینه‌ام را از هم دریده،

پرده‌ی شور اشک، دیدگانم را از من گرفته است.

شانه‌هایم می‌لرزد و صدا، صدای تریک تریک شکستن...

 

صبر و انتظار، قرارم را از من گرفته است،

قرار بی‌قراری‌هایم، تو را در کدام کوی و برزن، در کدام برهوت

در کدام رنگین کمان می‌توان یافت، آن هم با دستان خالی از تنفس!

 

سر زنبیل انتظارم را چه کسی خواهد گرفت؟

به انسان که اعتمادی نیست!

سر زنبیل انتظارم را تو بگیر که منتظر آمدنم هستی

و نجوای شیرین عشق را در زیروبم تنِ به سوگ نشسته‌ام زمزمه کن.

 

کورسو رمقی، گر ته جان هست مرا

جان در ره کویت دهم و بیابم خود را

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

راستش دلم مثل یک نماز بین راهی خسته و شکسته است..

آه ازين چشم هاي بي لياقت

تو باشي و نبینمت..؟

آه ازين دل بي لياقت

تو غريب باشی و مرا غم نباشد..؟

میشود برای دلم دعا کنی..؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

47087268911041253117.jpg

 

مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم،

تو کجایی؟

دل من تاب ندارد،

همه گویند به انگشت اشاره،

مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟

تو کجایی؟

تو کجایی..

 

و تو انگار به قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگر این منجی دلسوز،

طرفدار ندارد،

که غریب است؟

و عجیب است

که پس از قرن و هزاره

هنوزم که هنوز است

دو چشمش به راه است

و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش، زیاد است

که گویند به اندازه ی یک «بدر» علمدار ندارد!

و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد!

...

:sigh:

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

siJpW8q_535.jpg

 

تویی که در نفست می وزد شمیم بهار

بیا به کوچه ما ، عطر نرگسانه بیار

 

تو جاودانه تر از حس آفتاب و درخت

تو عاشقانه تر از شوق آب و شالیزار

 

برای از تو سرودن بهانه لازم نیست

حکایت نفس است و حلاوت تکرار

 

چه عطری از تو در آفاق من پراکنده ست

که شعر مست شده ، واژه را نمانده قرار

 

چقدر شعر من از واژه “تو” لبریز است

چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار

 

چقدر بی تو نفس می‌کشم ؛ دریغ از من

چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار

 

چه میشود که بیایی ؟ چقدر رویایی است

در این سیاه زمستان ، طلوع صبح بهار

 

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

1376418355752887.jpg

هنوز فقط 1175 سال گذشته است!

 

بند بند وجودم می گوید دردهایم کم نیست! کمی هم زیادی است...

ولی هنوز انگار درد نبودنت را می شود تحمل کرد که آنقدر راحت نشسته ام بی تو...

شاید وجودم خواب رفته از فرط خستگی انتظار کشیدن! نمی فهمم!

اگر می شد فهمید شاید تکانی می خوردم که این جسم خسته ی سرگردان بیدار شود و از نبودنت آنقدر بی قرار و بی تاب شود که قفس تنگ دنیایش را بفهمد و هر لحظه اش زار بزند از نبودنت و هر لحظه اش آرام نگیرد از کارهای نکرده ای که باید انجام دهد فقط به عشق و رضای تو که رضای اوست...

امروز بیش تر از هر روزی شرمنده ام...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

روزی شاگردی پیش استادش میرود ومیگوید یک سوال داشتم استاد میگه بپرس .

شاگرد گفت چه کار کنم که خواب امام زمان {عج} را ببینم .

استاد گفت شب غذا ی شور بخور اب هم نخور و بخواب.

شاگرد به دستور استاد عمل کرد و فردا برگشت .

شاگرد به استاد گفت دیشب مدام خواب اب میدیدم

خواب دیدم بر لب چاهی دارم اب مینوشم .کنار نهر ابی در حال اب خوردن هستم .

سپس استاد به شاگرد گفت تشنه ی اب بودی خواب اب دیدی

تشنه ی امام {عج} بشو تا خواب امام زمان{عج} را ببینی .

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ماه من مهتاب است..

 

908txjs435sbvukn827e.jpg

 

می نشینم سر سجاده ی یار

چشم می دوزم به تمنای نسیم

و سکوت دم صبح

یار من مهتاب است.

و در این خلوت مهتابی شب

او که مقصود من است

و نوای خوش پایان فراق

دست در دست طلوع

می دهد مژده ی نزدیکی صبح

و غروب شب آشفته ی ققنوس خیال.

در دم ظلمت و تشویش و صدای ترک چینی عشق

یار من مهتاب است

یار من منتظر است

تا بتابد نوری

نوری از عشق به حق

تا بیاید به زمین

و بگیرد در دست

شانه ی کودک رنجور بشر.

یار من در راه است

پس چرا منتظر صوت حجازی نشوم؟

و به دیدار جمالش نروم؟

ماه من در راه است

...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 2 ماه بعد...

اینجا کسی برای تو جا وا نمی کند

این خاک احترام به دریا نمیکند

 

نامت برای دفع بلا به روی طاقچه است

ورنه کسی نگاه به آقا نمیکند...:icon_gol:

 

اللهم عجل لولیک الفرج

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...
AM 00 : 1

Hour
Minutes
AM PM
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12