رفتن به مطلب

لغات زبان عمومی شهرسازی - 504 واژه


ارسال های توصیه شده

خب.. طبق وعده ای که داده بودم از امشب کارمونو شروع می کنیم

واسه استارت خودم شروع می کنم تا یخ بچه ها آب شه :دی

 

لطفا اسپم نکنین .. مرسی :icon_gol:

 

 

Abandon

 

keen

 

jealous

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 103
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خب.. طبق وعده ای که داده بودم از امشب کارمونو شروع می کنیم

واسه استارت خودم شروع می کنم تا یخ بچه ها آب شه :دی

 

لطفا اسپم نکنین .. مرسی :icon_gol:

 

 

Abandon

 

keen

 

jealous

 

 

I abandoned town of pari.v . She was keen and realized that. she always jealous for me

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بچه ها مثالاتونو بذارین .. اگه سوال یا تحلیلی نکته ای چیزی بود بگین :a030:

 

Abandon

مترادف= freedom, to go away from a person or thing or place without intending to return

مثال: I abandoned noandishan to despair.

 

keen

مترادف= sharp, intense

مثال:

keen wind

a keen swimmer is keen to go.

 

jealous

مترادف= feeling or showing resentment towards a person whom one thinks of as a rival.

مثال: jozef ُs wife gets jealous if he speaks to other girls.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

abandon

snow forced many drivers to abandon their vehicles

 

jealous

حرف اضافش of هستش

مثال:

he is jealous of me

هم معنی حسادت میده و هم غیرت!!!

 

keen

(مشتاق هم معنی میده) : eager

I wasn't too keen on going to the party

 

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه

سلام دوستان...

من یه فایل داشتم که صفحات مهم لغات کتاب فرهادی توش هست براتون ارسال میکنم... امیدواره مفید باشه:icon_gol:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

Abandon

مترادف=drop, abandon, release, unleash, liberate, extricate

 

 

مثال:I abandoned my music years ago.

keen

مترادف=enthusiastic, eager, keen, avid, aspiring, willing

 

مثال:

i am keen to learn english

 

jealous

مترادف=jealous, envious, green-eyed

 

مثال: I 'm jealous of those who are loved

  • Like 5
لینک به دیدگاه

abandon: to leave someone especially someone you are responsible for===we had to abandon the car and walk.

:banel_smiley_4:

keen: want somthing(eager).& like===im not keen on meat.

:banel_smiley_4:

jealous:feeling unhappy because someone has something that you wish you had.===he was talking to Amir to make me jealous.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بچه ها امیدوارم موفق باشید.من برا زبان قصد دارم کتاب دیکشنری معماری که انگلیسی به انگلیسیه (شهرسازیشو گیرنیاوردم)رو هرشب یه صفحه اشو ترجمه کنم...ان شالله که ج بده

  • Like 7
لینک به دیدگاه

سلام دوست عزیز اگه این کارو نکنی بهتره(اشتباه منو تکرار نکن)!!! البته اگه زبانت سطحش بالاس مانعی نداره اتفاقا کار خوبیم هس ولی اگه مث من زبانت در حد متوسط و زیر متوسطه این اشتباه بزرگو انجام نده و سعی کن با کتابای 504 و زبان عمومی موسسات سطح خودتو ببری بالا و ارتقاش بدی و اگه دیدی از نظر زبان عمومی قوی شدی بدو دنبالش اینم توصیه برادرانه من به شما برادر معمار

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دوستای گلم.. جلسه دوم یکم به تعویق افتاد تا ذستمون بیاد هر جلسه چقد وقت لازم داره

از این به بعد شب در میون کلمه های جدیدو میذارم :icon_gol:

 

Tact

 

Oath

 

Vacant

  • Like 7
لینک به دیدگاه

tact

diplomacy

that wasn't a very tactful thing to say

oath

solemn vow

all of the members of Savak swear a solemn oath not to reveal the secrets of the organization

vacant

empty,unfilled

the seat next to him was vacant

  • Like 5
لینک به دیدگاه

Tact

مترادف= skill in avoiding giving offence or in winning good will by sauing or doing the right thing.

مثال: She told me, the example was horrible, she ُs got no tact.

 

Oath

مترادف=

a serious promise

a solemn undertaking to do sth or that sth is true, appealing to God or a revered object as witness

مثال:

My oath for being a good girl, is hard to get true.

 

Vacant

مترادف=

empty

not filled or occupied

having a blank expression

مثال: carrying a vacant box is easy.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

[7. Hardship

مترادف:

hardness, difficulty, rigidity, adversity, trouble

I was faced with many hardship for go to college.

 

 

 

8. Gallant

brave, courageous, valiant, stark, intrepid

The kids were so gallant they all compliment him.

 

 

9. Data]

information, witting

 

 

I cried for the loss of data over the past year.

 

(ببخشید بابت غیبتم.جمله هارم به خوبی خودتون ببخشید اولین چیزیه که به ذهنم میرسه):ws3:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

[

10.unaccustomed

Habit

 

the visitors were unaccustomed to country roads

 

11.bachelor

a man who has never been married-

unmarried person

Boys often like being bachelor

 

12.qualify

assign.define

 

determine . specify.

a pensioner who does not qualify for income support

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

unaccustomed

مترادف= unusual , not customary , exceptional.

مثال: This handwriting is unaccustomed.

 

bachelor

مترادف= an unmarried man

مثال: being bachelor is ُnt pleasant for men.

 

qualify

مترادف= to make or become competent or eligible or regally entitled to do sth.

مثال: Parisa has qualified as a engineer.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...