H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دیروز رفته بودیم ختم دایی مامان ... همین چن صفحه پیش نوشته بودم که فوت شده ... همـــــــــــــــــــه ی فامیل بودن ... همـــــــــــه .... حتی اونایی که سال ها بود ایران نبودن و ندیده بودیمشون ... واقعنا ... همش پیش خودم می گفتم چرا حتما باید یکی از بینمون بره تا اینجوری دور هم جمع بشیم و همدیگرو ببینیم ؟ البته اینجور موقع ها ، بعضی از ملاقات ها خیلی دیدنی میشه ... مثلا ملاقات مامان با پسر داییش بعد از n سال دوری و فراموشی ... عصبی و پریشون بودن بابا بخاطر این ملاقات عجیب ... یادآوری خاطرات 22 سال پیش ... عشق و عاشقی ها و خواستگاری ها .... خیلی جالب بود ... خیلی 26 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ اگه شعور فروشی بود، خدا شاهده من حاضر بودم برا بعضیا با هزینه خودم بخرمش.. 19 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کاش یه وقتایی احساست یه دکمه off داشت... تا نذاری بیخودی واسه خودش فعال باشه ... اون وقت فقط ...فقط ...با عقلت تصمیم میگرفتی و به احساست می گفتی الان وقتش نیست . 17 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بعد از 6 سال دوباره برگشتی به نبودنت عادت کرده بودم ...... امروز وقتی نسخمو پیچیدم و دیدم یه پلاستیک پُر باید قرص بخورم ..... باورم شد که برگشتی ..... شاید حقمه که برگردی اما ...! خدایا دوباره شروع شد .... دوا و درمون !! خوردن قرص و رفتن گاه و بیگاه به دکتر و .... من دوباره مبارزه میکنم اما .... چرا درست باید به بزرگترین آرزوم ربط داشته باشه ؟؟ 17 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مشايي امروز گفته است كه "امام عصر شوراي نگهبان را مجبور به تاييد صلاحيتم مي كند و من صلاحيتم را از آسمان گرفته ام. " لابد آراي مردم را هم نيازي ندارد نامزدي كه تاييد صلاحيتش را از آسمان مي گيرد. جن گير مشهور نزديك به جريان انحرافي هم به تازگي از زندان آزاد شد. بيچاره دموكراسي چه واژه غريبه ايست در اين آشفته بازار... مسیح علینژاد 13 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ روزهای سختی در انتظارم هست مانند همین امروز ها بقول علی حاتمی: سلام امروز 14 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ در دیار نکبت آباد شما مجازید به تجاوز ، دزدی ، رشوه گیری ، ارتشاء ، بد بخت کردن زن و دختر مردم ، غصب اموال خصوصی و عمومی و هرچیزی که فکرشو بکنید به شرطی که اعتقاد و التزام عملی داشته باشید به مقام معظم خلیفه ، اما خوبی های عالم در وجود شما باشه اما به خلیفه عظمی اعتقاد نداشته باشید از تمامی حقوقتون محرومید ، به تمام مقدسات قسم عین واقعیت همینه پ ن : کاش پست ترین موجود عالم بودم و نکبت آبادی نبودم ، هرچی کمتر بدونید راحت ترید 7 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ 1 وقتایی شده دلت بگیره با خودت حتی لج کنی که دیگه ایندفه اشکم حق نداره در بیاد زود میری تو رختخواب و زل میزنی به سقف 1 حس خیلی بد .1 سنگینی روی قلب کوچیکت. اونوقته که آرزو کنی کاش به جای این قلب 1 سنگ بود که بدی آدمو واست بی اهمیت میشد....... 11 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ امروز یه خانومه مسن ناخواسته 1کاری کرد که واقعا دلمو شکست... واقعا دلم میخواس تو ملا عام بغضی که تو گلوم بوجود آورده بود بشکنم... حرفش و کارش اصلا برام مهم نبود اینکه اینق کوتاه فکر بود دلمو شکوند ...خیلی خودخوری کردم خیلی... مردم بدون فکر لطفا صحبت نکنید شاید با لب باز کردنتون قلب 1نفرو آزرده کنید.... دلم 1بار دیگه هم شکست... منی که از 1هفته قبل برنامه برا 5 دقیقه میریختم حتی حاضر نشد 5دیقه وقت بزاره فک کنه ارزش رو داره یا نه گفته بودم آخرشه گفته بودم میمیرم اما آخرشه آخرشه 15 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ برو به جهنم من اینجا با گناه آرام میگیرد دردهایم 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ حرف نزدن دلهره ای بود... حرف زدن و درست فهمیده نشده دلهره ای دیگر 12 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خیلی سخته به یه باور رسیدن ، یه باور که خلاف باوراته ... اونقدر سخته که گاهی نفس کم میاری من الان تو آستانه ی نقض باورام هستم ... باید برم یه جای دور ، دور از همه آدما ... این من و من درونم بشینیم کمی خلوت کنیم با هم ... شاید تونستیم به سلامت از این آستانه ی درد رد بشیم دلم کمی هوای آزاد میخواد .... یه مدت میرم کما من سکوت خویش را گم کرده ام ! ای سکوت ... ای مادر همه فریادها گم شدم در این هیاهو ... گم شدم تو کجایی تا بگیری داد من ؟ گر سکوت خویش را می داشتم زندگی پر بود از فریاد من . . . 9 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ حالم خوبه مثل پدر بزرگ گه میگفت حالم خوبه اما مرد............... 9 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آخ آخ بدم میاد از اینکه بری بخوابی اولش یه ربع یهوش شی بعد یهو پاشی هر کاری بکنی خوابت نیاد دیشب تا 3بیدار ودم همینجوری تو تاریکی نشسته بودم:icon_pf (34):یاد شب کنکور افتادم که خونه ی همسایه مون عروسی بود ساعت4تموم شد منم از یه طرفی استرس کنکور داشم از یه طرفی نگران کم خوابی بودم :icon_pf (34): 12 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ از هر دستی بدی از همان دست میگیری همیشه دستان من خالیست ... 11 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ درد دارد وقتی من عاشقانه هایم رامینویسم... دیگران یاد عشقشان میفتند و تو هنوز بی خیالی... 8 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ امروز رفتم تو پروف یکی از بچه ها بهش سلام کنم و اینا ، دیدم تو لیست دوستاش دیگه نیستم تازه پروفشم رو غیردوستاش بسته خیلی الآن ناراحتمممم 12 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خداروشکر بازم پرایدِ 7 میلیونی نشد 20 میلیونا شد 14 میلیون! خدا پدرشونو بیامرزه. 18 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده