NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ يكي از فانتزیام اينه كه برم پاریس رو صندلی کنار پیاده رو بشینم و این کفترا بیان دور و برم ، براش دون بپاشم؛ یهو پاشم همشونو باسنگ بزنم 20 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ یکی از فانتزی هام اینه بشم سیستم پرداخت اینترنتی یکی از این بانک ها.... طرف اومده پرداخت اینترنتی کنه تا بتونه واسه انتخاب واحد دانشگاه تو آخرین شبی که وقت داره فایلش رو وا کنه.... بعد من بگم تراکنش با موفقیت انجام نشد.... دوباره بزنه..من دوباره بگم تراکنش با موفقیت انجام نشد...و بعد زمانش تموم شه.... بعد من پیام بدم...تراکنش حالا با موفقیت انجام شد.... این حالا گفتن خیلی معنا داره بعد یک عکس از غروب بدم..بگم نگاه کن تا موقع حذف اضافه........... 17 لینک به دیدگاه
The Developer 5478 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۱ به نقل از یکی از دوستان: یکی از فانتزیام اینه که یه بار تصادف کنم و مقصر نباشم پ.ن: اقا اینو گفت ما پوکیدیم از خنده / روزی ده بار تصادف میکنه هردفعه هم مقصره طفلی :| :-D 18 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۱ یکی از فانتزیام اینه که خدا رو ببینم بعد بشینیم با هم گپ بزنیم منم بهش بگم دلیل خلقت آدم چی بود؟ بعد خدا بره سمت افق (اااا اشتب شد خدا که محو نمیشه) ناچارا" خودم برم سمت افق محو بشم 15 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۱ یکی از فانتزیهام اینه که دیگه امسال عید هیچ درس و پروژه ای نداشته باشم و همه ی 12 روز و برم استراححححححححححت و تفریح 17 لینک به دیدگاه
R.Irankhah 25490 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۱ یکی از فانتزیام اینه که رتبه ی یک کارشناسی ارشد رو بیارم، بعد این موسسات که زنگ میزنن و ازم میخوان در عوض یه چند میلیون اونا رو تبلیغ کنم، با کمال خونسردی بگم :نه متاسفم نمیتونم این کار رو براتون انجام بدم 18 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۱ یکی از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی بی پتو هم خوابمون نمیبره .... 20 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ یکی از فانتزیام اینه که توی دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه که بهت صفر میدم بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم به دیوار بگم : منو از نمره میترسونی ؟؟؟ من زندگیمو باختم استاد … برو از خدا بترس :| :- 14 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۲ یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونهام پارچه سفید بکشم.... وقتی برگشتم بتــکونمشون و خـــاک باشه منم سریع تو گردو غبار محو بشم!! 12 لینک به دیدگاه
ShaMoh 3002 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۲ یکی از فانتزیهام اینه که روی نیمکت کنار یه خیابون شلوغ نشستم . دارم تو حس و حال خاصم شعرم رو مینویسم و مینویسم ... یه کاغذ با طول زیاد شعرم تمومی نداره . موقعی شعرمو تموم می کنم ببینم کاغذم تموم شده و من دیگه هیچ حرف و آرزوئی ندارم سرم رو بلند کنم ببینم آدما دارن تو افق محو میشن و من یه کاری کنم که اونا دیگه محو نشن . 9 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۲ یکی از فانتزیام اینه که : شب بخواب صبحش پانشم و دنیا تموم بشه به آرامش برسم.. خسته شدم 10 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۲ یکی از فانتزیام اینه که : یه قدرتی داشته باشم هرکسی رو که تا حالا و بعدا باعث شده روزگار ما و باقیه ب یخود و بیجهت سیاه بشه از صحنه روزگار محوشون کنم و زندگیمون به آرامش برسه 13 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۲ کی از فانتزیام اینه که دخترا هم بتونن مثه پسرا اینقدر قشنگ زير ابرو بردارن :| :| :| 11 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۲ کی از فانتزیام اینه که مثلا آزماش خون دادم! بعدش مثله فیلما آزمایشم جابه جا شه و زنگ بزنن بگن : متاسفم! شماhiv + دارین! منم غش کنم ! البته اگه شانس منه زنگ میزنن میگن " تبریک میگم! شما باردارین 13 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۲ فانتزی من اینه که هروقت دلم گرفت ودوست داشتم با خدا حرف بزنم،همون موقع خدا هم بیاد وباهام حرف بزنه.... یکی دیگه از فانتزیام هم اینه که همین الان دقیقا همین الان مشهد باشم وای خدااا خیلی حال میده 13 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه، خاموشش کنم! اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده 12 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یکی از فانتزیام اینه که بتونم آهنگ پروانگیِ نیما مسیحا رو مثل خودش اجرا کنم. ولی من صدام اصن مثل اون نیست. 10 لینک به دیدگاه
laoura 286 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ فانتزیم اینه که ساعت برنارد و داشته باشم که هر وقت دلم خواست زمانو نگه دارم خیلی کارا باهاش میشه انجام داد :hapydancsmil:فکرشو بکنید 7 لینک به دیدگاه
laoura 286 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ فانتزی دیگم اینه که یه روز بتونم برم آکادمی گوگوش یا حالا هر جا ،خلاصه خواننده بشم:connie_24: 9 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یكی از فانتزیام هم اینه كه .. با یه پسره فقیر دوست شم بعد دو سه ماه كه فهمید عاشقشم بگه كه پسره بزرگترین تاجر ایرانه و داشته عشق منو امتحان میكرده! . . بعد منم ناراحت شم باهاش كات كنم و برم توی افق محو بشم 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده