رفتن به مطلب

۩۞۩ٌ فانتزیهای من و دوستام ۩۞۩ٌ


ارسال های توصیه شده

يكي از فانتزیام اينه كه برم پاریس رو صندلی کنار پیاده رو بشینم و این کفترا بیان دور و برم ، براش دون بپاشم؛ یهو پاشم همشونو باسنگ بزنم:whistle:

  • Like 20
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 161
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یکی از فانتزی هام اینه بشم سیستم پرداخت اینترنتی یکی از این بانک ها....

 

طرف اومده پرداخت اینترنتی کنه تا بتونه واسه انتخاب واحد دانشگاه تو آخرین شبی که وقت داره فایلش رو وا کنه....

 

بعد من بگم تراکنش با موفقیت انجام نشد....:ws3:

 

دوباره بزنه..من دوباره بگم تراکنش با موفقیت انجام نشد...و بعد زمانش تموم شه....

 

بعد من پیام بدم...تراکنش حالا با موفقیت انجام شد....

 

این حالا گفتن خیلی معنا داره:ws3:

 

بعد یک عکس از غروب بدم..بگم نگاه کن تا موقع حذف اضافه...........:ws3:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

به نقل از یکی از دوستان: یکی از فانتزیام اینه که یه بار تصادف کنم و مقصر نباشم :ws28:

 

پ.ن: اقا اینو گفت ما پوکیدیم از خنده / روزی ده بار تصادف میکنه هردفعه هم مقصره طفلی :|‌ :-D

  • Like 18
لینک به دیدگاه

یکی از فانتزیام اینه که خدا رو ببینم بعد بشینیم با هم گپ بزنیم منم بهش بگم دلیل خلقت آدم چی بود؟w58.gif

بعد خدا بره سمت افق (اااا اشتب شد خدا که محو نمیشهicon_pf%20(34).gif)

ناچارا" خودم برم سمت افق محو بشم:ws37:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

یکی از فانتزیام اینه که رتبه ی یک کارشناسی ارشد رو بیارم،

بعد این موسسات که زنگ میزنن و ازم میخوان در عوض یه چند میلیون اونا رو تبلیغ کنم،

با کمال خونسردی بگم :نه متاسفم نمیتونم این کار رو براتون انجام بدم

  • Like 18
لینک به دیدگاه

یکی‌ از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ،

واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی‌ بی‌ پتو هم خوابمون نمیبره ....

  • Like 20
لینک به دیدگاه

یکی از فانتزیام اینه که توی دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه که بهت صفر میدم بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم به دیوار بگم : منو از نمره میترسونی ؟؟؟ من زندگیمو باختم استاد … برو از خدا بترس :| :-

  • Like 14
لینک به دیدگاه

یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه‌ام پارچه سفید بکشم....

وقتی برگشتم بتــکونمشون و خـــاک باشه منم سریع تو گردو غبار محو بشم!!

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

یکی از فانتزیهام اینه که روی نیمکت کنار یه خیابون شلوغ نشستم .

دارم تو حس و حال خاصم شعرم رو مینویسم و مینویسم ...

یه کاغذ با طول زیاد شعرم تمومی نداره .

موقعی شعرمو تموم می کنم ببینم کاغذم تموم شده و من دیگه هیچ حرف و آرزوئی ندارم سرم رو بلند کنم ببینم آدما دارن تو افق محو میشن و من یه کاری کنم که اونا دیگه محو نشن .

:ws37:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یکی از فانتزیام اینه که : یه قدرتی داشته باشم هرکسی رو که تا حالا و بعدا باعث شده روزگار ما و باقیه ب یخود و بیجهت سیاه بشه از صحنه روزگار محوشون کنم و زندگیمون به آرامش برسه

  • Like 13
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

کی از فانتزیام اینه که مثلا آزماش خون دادم! بعدش مثله فیلما آزمایشم جابه جا شه و زنگ بزنن بگن :

متاسفم! شماhiv + دارین! منم غش کنم !

 

البته اگه شانس منه زنگ میزنن میگن " تبریک میگم! شما باردارین

 

  • Like 13
لینک به دیدگاه

فانتزی من اینه که هروقت دلم گرفت ودوست داشتم با خدا حرف بزنم،همون موقع خدا هم بیاد وباهام حرف بزنه....

یکی دیگه از فانتزیام هم اینه که همین الان دقیقا همین الان مشهد باشم وای خدااا خیلی حال میده:sigh:

  • Like 13
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

یکی از فانتزیام اینه که بتونم آهنگ پروانگیِ نیما مسیحا رو مثل خودش اجرا کنم.:ws37:

ولی من صدام اصن مثل اون نیست.sigh.gif

  • Like 10
لینک به دیدگاه

فانتزیم اینه که ساعت برنارد و داشته باشم که هر وقت دلم خواست زمانو نگه دارم

خیلی کارا باهاش میشه انجام داد

:hapydancsmil:فکرشو بکنید

  • Like 7
لینک به دیدگاه

یكی از فانتزیام هم اینه كه ..

با یه پسره فقیر دوست شم

بعد دو سه ماه كه فهمید عاشقشم بگه كه پسره بزرگترین تاجر ایرانه

و داشته عشق منو امتحان میكرده!

.

.

بعد منم ناراحت شم باهاش كات كنم

و برم توی افق محو بشم

3%20%2812%29.gif3%20%2812%29.gif3%20%2812%29.gif

  • Like 6
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...