Fahim 9563 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۹۱ من رشته کاردانیم نرم افزار کامپیوتر بود که خوب فقط و فقط بیس اصلی کار را بهمون آموزش دادن که عملا در دنیای کار اصلا به درد نخورد اما رشته کارشناسیم صنایع دستی هستش که خوب واقعا میشه گفت بهمون آموزش دادن خیلی از هنرها را مثل قلم زنی طراحی گلیم معرق و... میشه گفت تجربه دور از خونه زندگی کردن را هم یاد گرفتم روی پای خودم ایستادن ، همینطور بالارفتن اعتماد به نفسم به شخصه از دوره کارشناسیم خیلی بیشتر مطلب یاد گرفتم تا در دوره کاردانی 9 لینک به دیدگاه
Sophist 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ به دوازده سال درس خوندن توی مدرسه که فکر میکنم می بینم چیزی که الان توی دانشگاه به دردمون میخوره فقط سه تا چیزه:1-سواد خوندن و نوشتن 2-زبان انگلیسی 3- تجربه زندگی راستش اگه اینو زودتر میدونستم،یعنی همون موقع که مدرسه میرفتم زیاد به خودم فشار نمی آوردم که مثلا صرف فعل ذهب چی میشه....یا کدوم رود به کدوم رود میریزه....یا فلان سلسله تاریخی چه غلطی کرده....حالا هم که اومدم رشته شاخه تجربی به این رسیدم این همه مشتق و انتگرال و فلان قضیه هندسه و هزار کوفت و زهر مار دیگه به هیچی دردی نمیخوره و نخواهد خورد.....یا مثلا کل کل سر معدل با همکلاسی و ... این همه فشار آوردیم به خودمون سر هیچ و پوچ.آخرش چی شد؟هیچی...واقعا هیچی ...فقط یه خورده تجربمون رفت بالا همین. + بحثم توی این تاپیک این هست که دوستانی که فارغ التحصیل شدند یا دوستانی که در شرف فارغ التحصیلی هستن به نظرتون از دانشگاه چی بگیریم؟....واسه شخص بنده از مدرسه همون سه تای بالایی بود و بس.چیز خاص دیگه ای به ذهنم نمیاد...به نظر شما از دانشگاه چی یاد بگیریم که بیخودی فشار وارد نکنیم به خودمون(!) اگه بخواید چند تا فاکتور مهم واسه دانشگاه اشاره کنید که بعدا فقط همین چند تا به دردتون خورده چیا رو میگید؟ خوب من زیاد با نظر دوستان موافق نیستم یک اینکه دورام مدرسه دوران مقدماتی بود یا باید باشه برای این که شما متوجه بشی به چی علاقه داری و در نهایت همون رو پیش رو بگیری .حالا برای مشخص شدن این علاقه چاره ای نیست جز این که از هر مبحث یه مقداری رو دنبال کرد و دید تا علاقه مشخص بشه یه عده به تاریخ علاقه مند میشن با درس های مقدماتی تاریخ یه عده جغرافیا یه عده ریاضی, همین حرف رو یک تاریخ دان میتونه راجع به ریاضی و فیزیک بزنه در مورد دانشگاه من خودم به شخصه خیلی چیز ها یاد گرفتم که به دردم خورده اول این که وظیفه یک دانشجو درس خوندن و دنبال کردن مباحثه پس به عنوان اولین وظیفه مهم اجتماعی یک مسئولیت پذیری رو پذیرفتم یعنی یک تمرین اجتماعی برای خودانگیخته کار کردن دوم اینکه مغز انسان اگه بهش فعالیت مغزی ندی فسیل میشه فکر کردن ذهن رو باز نگه میداره اما راجع به گپ بزرگ بین دانشگاه و صنعت در ایران کاملا موافقم ولی خب هدف نهایی من رفتن به بلاد کفر هست که اونجا تحصیلاتم رو ادامه بدم شرایط اینجا اصلا مناسب نیست پس اگه قصدتون اینه که از کشور خارج بشید من میگم دانشگاه خیلی به درد می خوره و اهمیت داره ولی اگه قصدتون ایران موندنه که ......... 9 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۱ می ریم دانشگاه و اسممون می شه دانشجو ؛ به نظرم این کلمه برای خیلی ها بد تعریف شده ! امروزه خیلی ها معنی اصلی این اسامی رو با معنی لغت های کارآموزی و مرکز کاریابی و ... اشتباه می گیرن ! :icon_razz: اگه مقصود فقط کاره پس برای چی ورود به دانشگاه ؟! خب از اولش می رفتی دنبال کار ! واقعا این روزا دیدگاه اکثر افراد به دانشگاه من رو عصبی می کنه ! منکر این نمی شم که همین دانشگاه می تونه پلی باشه برای رسیدن به موقعیت شغلی مناسب اما اگه من نمی تونم توی رشته و حرفه خودم کار پیدا کنم این مشکل از منه یا از دانشگاه ؟! این هیچ هیچ هیچ ربطی به پول و پارتی نداره ، هرجا و همیشه جا برای درجه یکا بهترین فرصت ها هست ؛ پس اگه من نمی تونم موقعیت خوبی داشته باشم به این خاطره که در حد یه آدم معمولی هستم و جامعه هم در همون حد باهام برخورد می کنه ...... ________________________________________ من شخصا دختر آزادی بودم و خیلی هم زودتر از همسنام وارد جامعه شدم به همین خاطر هدف دانشگاه رفتنم واقعا فقط و فقط درس بود در کل عاشق درس خوندن بودم و یادگیری بودم ! البته با وجود همه این ها دانشگاه واقعا برام شروع یه فصل جدید بود و مهم ترین چیزی هم که ازش گرفتم بعد از یادگیری و آشنایی با استادا و دوستان خوب این بود که از لحاظ اخلاقی واقعا افتاده تر شدم و از اون سرکشی و غد بازی هام خیلی کمتر شد به نوعی انگار بزرگتر شدم به هر حال از نظر من دانشگاه همون قدر مقدسه که یه مسجد برای مسلمون و یه کلیسا برای مسیحی ! 7 لینک به دیدگاه
padrone 1136 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ اینکه دانشگاههای ما اشکالای اساسی دارن حرفی نیست و موافقم ولی به یک چیز کاملا ایمان دارم و اون اینه که دانشجوها به دو دسته تقسیم میشن اولی اونایی که بعد از فارغ التحصیلی ادعا میکنن دانشگاه یعنی هیچ و کشک, غاقل از اینکه با این حرفها میخوان اون عذاب وجدانی رو که نتیجه درس نخوندنشون هست رو فرو بنشانند ... و دسته دیگه اونایی که کاملا از این فرصت برا علم اندوزی و ... استفاده کردا ه اند و اینگونه ادمها همیشه موفقند و هیچوقت پشیمان نیستند.به نظر من دانشگاه محلی نیست که لنگر بندازی روش و منتظر یک معجزه بشی برای رویاهایت.دانشگاه فقط محلی برای افزودن معلوماتت است در کنار زندگی و فراستی که باید از خود داشته باشی 6 لینک به دیدگاه
adamak-h 733 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ افزایش مهارت بینایی در هنگام تقلبی نزدیکی دل ها و افراد سر جلسه امتحانات موشکلی نیست یکه یکه 5 لینک به دیدگاه
sun.man 301 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ وصایای امام که تحولی ژرف (ببخشید، عمیق) در من ایجاد کرد 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ عارضم خدمت شما که به نظرم تو دانشگاه باید با این تیریپ و لباس شخصیتی وارد شد>>>>>>:banel_smiley_90: باید زد به دل اساتید و شیره ی دانش شون رو کشید.... اگه واسی یک گوشه که اونا بیان یک چیزی بهت یاد بدن....از همون راهی که اومدی برگرد.... گاهی استاد اصلا چیزی نداره واسه گفتن...اونجا دیگه باید دانشگاه رو بستری کنی واسه مطالعه و سعی کنی پیدا کنی یک راهنمای خوب... چه خوب بود گذشته ها که شاگردها می رفتن دنبال اساتید..بعد اساتید انتخابشون می کردن...و بهشون دانش رو یاد می دادن..همین رشته خودم.... استاد معمار هر کسی رو انتخاب نمی کرد واسه شاگردی.... مثه الان نبود دانشگاه آزاد سه تا 120 ورودی بگیره به شخص بستگی داره....از سال بالایی های ما....یک عده از بستر دانشگاه استفاده کردن رفتن بالا...یک عده وقتشون رو در کافی شاپ و پارک دانشجو خرج کردن رفتن پایین! بالا و پایین دست دانشجو هست... 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده