mani24 29665 ارسال شده در 12 تیر، 2013 لیـلی؛ نـام ِ دیـگر ِ پـایـیـز اســت... زیبــاسـت، عاشـــق مـی*کنــد، مـی*کـشــد! 4
sam arch 55879 ارسال شده در 10 مهر، 2013 ترانه ی فصل هایم را واژه های پاییزی قبضه کرده اند... دیگر انگار عنوان را باید پاک کنم... از نو بنویسم... اینبار بنویسم..ترانه ی پاییزی... 6
- Nahal - 47858 ارسال شده در 8 بهمن، 2013 زمستان را فقط به خاطر تو دوست دارم به خاطر لباسهای گرم زمستانیات که هرچه سردتر میشود زیباترت میکنند به خاطر پالتوی کمرتنگی که قدت را بلندتر نشان میدهد به خاطر آن پلیور سفید یقهاسکی که محشر میکند و هر بار که میپوشیاش مثل گلی که باز شود در برف چهرهات میشکوفد از یقهی تنگش به خاطر آن شال گردن کشمیر که جان میدهد برای یک میز آفتابگیر وُ قهوهی تلخ با شیر سال از پیِ سال از حضور تو حظ میکنم هر روز در لباسهایی که فصل را کوتاه و بیهمتا میکند پسند تو را لباسهایی که وسط تابستان هم دلم برای دیدنشان تنگ میشود دستکشهای نرمی که از من نیز گرمترند و بوی صحرائی چرمشان تا بهار عطر ملایم دستهای توست و آن چکمههای وِرنیِ ساق بلند که کفرت را گاهی درمیآورند وقتی کنار یک فنجان چای تازهدم یک دنده وا میروی در گرمای مبل و گوش نمیدهی به پیشنهاد من که بارها گفتهام با کمال میل حاضرم مأموریت بیخطر بازکردن بندشان را به عهده بگیرم زمستان را به خاطر چتری دوست دارم که سرپناهش را در باران قسمت میکنی با من و هر قدر هم که گرم بپوشی یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را دلبرانه میچسبانی به من هنوز باورم نمیشود که سال به سال چشم به راه زمستانی مینشینم که سالها چشم دیدنش را نداشتهام. عباس صفاری 4
sam arch 55879 ارسال شده در 29 خرداد، 2014 واژه های دفترم باب به باب...فصل به قصل..ترانه می گویند در یک ریتم...با آنکه حالشان متغیر ست... تاب بازی آرامش ست این معجزه.... 2
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 4 تیر، 2014 همه در بهار خانه تکانی میکنند و من و تو در پاییز میبینی هیچ چیزمان به آدم ها نرفته تو درخت سروی و من کاج تو 2
sam arch 55879 ارسال شده در 1 تیر، 2015 سُنتِ بهار باران است... ترانه ی باران هم بهانه ی همین بهارست... بخوان: چیک چیک چیک.... 1
sam arch 55879 ارسال شده در 10 اسفند، 2015 هم آواز شده اند کلاغ ها با قناری در قفس! انگار اسارت،آواز ها را هم تغییر می دهد... بهار آزادی قناری...زمستان کلاغ هاست... 1
sam arch 55879 ارسال شده در 19 فروردین، 2017 مهرِ آبانم..هوایِ آذر داشت... دی را بهانه ی رفتن به بهمن کرد...
زهرا صدیقی 5 ارسال شده در 18 دی، 2018 من آمدهام تا به جای پنجههای مردهی پاییز پنجههای زندهی تو را بپذیرم. من آمدهام تازهتر از هر روز تا تو را با پیشانیت بخاهم که بلندتر از رگبار است. میخواهم دوباره بیآغازم این بهاری را که خواهی نخواهی خون مرا در راه ها میدواند و به دلها میبرد. این بهاری که چه عاشقانه است. و من در برابر همهی دستهایش که گشوده است ناگزیر به پاسخم. "بیژن الهی"
moham@d 172 ارسال شده در 16 تیر، 2020 نوبهار آمد و گل سرزده چون عارض یار ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار با نگاری چو گل تازه،روان شو به چمن که چمن شد ز گل تازه چو رخسار نگار لالهوش باده به گلزار بزن با دلبر کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار زلف سنبل شده از باد بهاری درهم چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار رهی معیری
ارسال های توصیه شده