moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ [h=1] بن نپرستک[/h][h=1]ترجمه: مجتبی ویسی[/h] اومبرتو اکو هرچه سناش بالاتر رفته، خردمندتر شده است و خرد او وقتی بیشتر نمود پیدا میکند که درباره حماقت به بحث میپردازد. او که در سالن نیمه روشن هتلی در نیویورک بر کاناپه کوتاهی نشسته، سر و سینهاش را جلو میدهد و به من توصیه میکند «بهترین راه برای رویارویی با مسئله مرگ، درک این نکته است که چیز زیادی برای از دست دادن وجود ندارد.»این پروفسور نشانهشناسی دانشگاه بولونیای ایتالیا که چند ماهی بیشتر از بازنشستگیاش نمیگذرد، در سن ۷۵ سالگی، دیگر از همکاران نویسندهاش توقعات بیجا ندارد. هر وقت اثری از یک نویسنده مورد پسندش واقع نمیشود فقط آهی فیلسوفمآبانه میکشد و میگوید: «او اگر عاقل میبود پروفسور رشته نشانهشناسی در دانشگاه بولونیا میشد.» ۳۴ دکترای افتخاری (و تقریبا به همان اندازه، دکتراهایی که نپذیرفته است) نشانگر تواناییهای کمنظیر اکو در عرصه فعالیتهای تحقیقاتی و دانشگاهی است. هوش وافرش در نوشتن مقالهای ظریف تحت عنوان «سوپرمن در هیات شکسپیر»، زمانی آنتونی برجس، کارگردان برجسته را وا داشت تا درباره او چنین اظهارنظر کند: «هیچکس به اندازه این مرد اطلاعات ندارد.» اکو در دهه ۶۰، قبل از فراگیر شدن تحقیقات آکادمیک درباره موضوع فرهنگ عامه، از پیشگامان این عرصه بود، در همان دوره که به قول خودش «بسیاری از استادان دانشگاه شبها کتابهای پلیسی و کمیک استریپ (داستان مصور) میخواندند اما صدای آن را بالا نمیآوردند چون در آن زمان کاری خجالتآور محسوب میشد.» او سپس با انتشار رمان اولش، نام گل سرخ، این باور رایج را در صنعت نشر که ایدههای پیچیده و غامض سودآور نیستند، زیر سوال برد چراکه ۵۰ میلیون نسخه از کتاب او به فروش رسید. اکو خود در اینباره چنین میگوید: «خوانندگان به آن اندازه که ناشران میپندارند احمق نیستند.» او در ایتالیا به همان هدف و مقصود در عرصه چاپ و نشر رسیده که «جورجو آرمانی» در طراحی و مد، کتاب آخرش، «درباره زشتی»، تاریخ وجوه ناخوشایند و بدمنظر را در هنر غرب پی میگیرد و ترکیبی است از تصاویر تفسیرهای ساده و رایج که شاید در نظر خبرگان عرصه هنر چندان پربار جلوه نکند اما در عوض همان نام نویسنده کافی است تا کتاب در هرگوشه جهان روی میز افراد کتابخوان جا خوش کند. مجموعهای از یادداشتهای گاه و بیگاه اکو نیز همین اواخر تحت عنوان «برگرداندن ساعت» منتشر شده که آن را به سادگی میشد «درباره حماقت» نام گذاشت، چرا که افول زندگی عوام را در عصر پوپولیسم رسانهای به تصویر کشیده است. اگر زشتی، همچون زیبایی، صرفا از دید فرد بیننده قضاوت و ارزشیابی میشود، پس آیا میتوان گفت که زشتی مطلق وجود دارد؟ «اکو چنین جواب میدهد: به ظاهر، مردم عالم بر سر آن اشکال زشت و کراهتبار که موجب انزجار میشود، اتفاق نظر دارند. جسد چنانچه فاسد شود کما بیش به انزجار تکتک افراد منجر میشود، اما اگر تازه بماند نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد و شاید برای همین است که پدیده آدمخواری هنوز از بساط دهر بر چیده نشده است. از این قرار، باور به این امر که زشتی یعنی فقدان کمال و سلامتی- بدان معنا که هر کس باید برای مثال دو چشم و دو دست داشته باشد- علیالظاهر یک نگرش عام و جهانی است.» از منظر زیباییشناسی، اکو فردی زشت محسوب نمیشود بلکه بیشتر حالتی شبیه جغد دارد. با آن طرز لباس پوشیدن، ریش و همچنین شکم گندهاش به پاواروتی مرحوم شباهت پیدا کرده و رفتار و سکنات سرزنده کسی را دارد که از گردآوردن افراد به دور هم و مجلس گردانی لذت میبرد. دیگر سیگار نمیکشد اما صدایش هنوز دورگه است، مثل زمانی که روزی ۶۰ نخ سیگار دود میکرد. در تمام مدت مصاحبه نیز به یکی از آن سیگارهای مخصوص و روشن نشدنی پک میزد. ناماش- که همان echo (بازتاب) در زبان انگلیسی معنا میدهد- با یکی از اصول نشانهشناسی، درباره محدودیتهای زبان تناسب دارد. خود پروفسور چنین توضیح میدهد: «نشانهشناسی مجموعهای از رویکردهای متناظر برای رویارویی با مسئله ارتباط و دلالت است و بین خودمان بماند، فقط یکی از این رویکردها به درد بخور است؛ همان که من ارائه دادهام.» نشانهشناسان دیگر نظیر رولان بارت، ژولیا کریستوا و ژاک لاکان آگاهانه یک خط مشی نخبهگرا و پیچیده را دنبال کردند در حالی که اکو وجههای ملموس و قابل دسترس به این حوزه بخشید و به کمک یادداشتهایی عامیانه و البته تفکربرانگیز و نوشتههایی فارغ از اصطلاحات تخصصی، به مباحث مختلف، از زیباییشناسی سدههای میانه تا عملکرد رسانههای همگانی پرداخت. اکو عنوان «پست مدرن» را برای رمانهایش مناسب میداند چون متن آنها غالبا از ابهام زبانی و تکریم از نویسندگان، فیلسوفان و اندیشمندان دینی دورههای مختلف برخوردار است. او میگوید: «پست مدرنیسم شکلی از بیان روایت است که یک فرض را مسلم میانگارد: همه چیز قبلا گفته شده است. اگر من زنی را دوست داشته باشم نمیتوانم بگویم «من تو را نومیدوار دوست دارم»، چون خبر دارم که کسی دیگر، باربارا کارتلند، قبلا آن را بر زبان آورده است. فقط میتوانم چنین بگویم: همانطور که باربارا کارتلند گفته، من تو را نومیدوار دوست دارم.» تحقیق فلسفی او در سال ۱۹۹۷ تحت عنوان «کانت و پلاتیپوس» بحثی را پیش میکشید در مورد یک حیوان که دانشمندان قرن هجدهم با توجه به شکل و شمایل آن نمیدانستند آن را در رده پستانداران طبقهبندی کنند یا پرندگان و خزندگان، چون منقاری مانند اردک و دمی همچون سگ آبی داشت. اکو این حیوان را موجودی پست مدرن میداند و میگوید: «همانطور که متون پست مدرن به متون دیگر اشاره دارد، پلاتیپوس نیز به حیوانات دیگر اشاره دارد. بورخس گفته است: «پلاتیپوس حیوانی است که بدناش از اجزای بدن حیوانات دیگر تشکیل شده اما چون در دوران اولیه تکامل پدیدار شده پس احتمالا حیوانات دیگر از اجزای بدن او به وجود آمدهاند.» اکو فردی چند وجهی است و او را نیز، مانند پلاتیپوس، نمیتوان در رده و رشتهای خاص طبقهبندی کرد. بعد از عمری فعالیت تحقیقی و دانشگاهی، اولین اثر داستانیاش را در ۴۸ سالگی منتشر کرد. ناشری از او خواسته بود در پروژه گردآوری داستانهای پلیسی برای انتشار یک آنتولوژی مشارکت کند و اکو در مقابل کتابی ۵۰۰صفحهای تحویل او داد تحت عنوان «نام گل سرخ». ادبیات ایتالیا فاقد سنت داستان پلیسی است که اکو آن را ناشی از رنسانس و ترک بوطیقای ارسطویی میداند. «بوطیقا، تئوری روایت ناب است اما سنت ادبی در ایتالیا بیشتر به مقوله زبان گرایش داشت تا طرح و پیرنگ.» وقتی از او درباره انگیزه دیرهنگاماش برای رماننویسی سوال میکنم، جوابی سر بالا میدهد: «مثل احساس نیاز به دستشویی است. میروید و خودتان را خالی میکنید.» پافشاری که میکنم، میگوید بزرگ شدن دو فرزندش او را به سوی داستاننویسی سوق داده است. دیگر کسی نبود برایش داستان بگویم، برای همین شروع کردم به نوشتن آن.» او بعد از ساخته شدن فیلمی ماجراجویانه و سرگرمکننده براساس «نام گل سرخ» در سال ۱۹۸۶ با شرکت شون کانری، دیگر زیر بار هیچ پیشنهادی برای فیلم کردن کتابهایش نرفت. دلیل چنین تصمیمی را با ذکر قضیهای- شاید جعلی- توضیح میدهد: «روزی دختری وارد یک کتابفروشی میشود و با دیدن رمان «نام گل سرخ» میگوید: آه، از روی آن که یک فیلم ساختهاند. «البته بعد از مرگ استنلی کوبریک پشیمان شد که چرا به پیشنهاد این کارگردان برای ساختن فیلمی از روی رمان دوماش، آونگ فوکو، جواب رد داده است. اکو برای تحقیق درباره این رمان، ۱۵۰۰ کتاب با مضامین رمزی و سری را از ۱۰ شهر مختلف گردآوری کرد که بعدها منبع الهامی برای شکلگیری رمانی دیگر به نام «کد داوینچی» [اثر دن براون] شد. «دن براون را من خلق کردم. او در واقع یکی از شخصیتهای عجیب و غریب رمان من است که به موضوعات و مصالح رمزی و مهمل بسیار اهمیت میدهد. این نویسنده از بسیاری از مصالحی که من به آنها اشاره کرده بودم، استفاده کرد.» در رمانهای اکو مسائل عاطفی اغلب نمودی برجسته ندارند. او برای توضیح چنین امری به گفتهای از تی. اس. الیوت متوسل میشود که ادبیات را راه گریزی از دست احساساست دانسته بود. خودش چنین میگوید: «آدم هنگامی میتواند یک شعر خوب عاشقانه بگوید که دیگر عاشق نباشد، چون در آن وضعیت، بیآنکه اسیر احساسات باشد شور و هیجان پیشیناش را ارزیابی میکند.» اما رمان آخر او با نام «شعله اسرارآمیز ملکه لوانا» یک اثر حسی است و در واقع شرح حال دگرگون شده دوران کودکی و نوجوانی اوست. بعد از انتشار موفقیتآمیز «نام گل سرخ»، اکو میتوانست دیگر کار نکند و برود در جزیرهای دور از هیاهو ساکن شود و حتی کل جزیره را بخرد اما او کار تدریس را ادامه داد چون همواره آن را کار اصلی خود دانسته و نویسندگی را در جایگاه بعدی قرار داده است. حتی بعد از بازنشستگی هم دست از کار نکشیده و مرتب در شهر بولونیا سمینار برگزار میکند. در کشورهای انگلیسی زبان، دخالت استادان دانشگاه در مسائل اجتماعی، عملی سخیف از جانب همکاران آنها تلقی میشود که اکو دلیل آن را ناشی از موقعیت مکانی دانشگاههای آمریکا و انگلیس میداند.» ببینید، دانشگاههای آکسفورد، کمبریج، هاروارد و ییل، خارج از محدوده شهر قرار دارند که باعث جدایی چنین مکانهایی از دنیای سیاست میشود، در حالی که در ایتالیا، آلمان، فرانسه و اسپانیا دانشگاهها اساسا در قلب شهر ساخته شدهاند.» اکو دیدگاه بدبینانهای نسبت به رسانهها دارد اما در عین حال میافزاید: در دهه ۵۰ (۱۹۵۰) تلویزیون نقش مهمی در یکدست کرن زبان مرم ایتالیا ایفا کرد چون تا آن زمان بسیاری از ایتالیاییها فقط با لهجه محلی صحبت میکردند. در آن سالها فقط یک کانال تلویزیونی وجود داشت که عصرها برنامه پخش میکرد و به همین دلیل برنامهها همه گلچین شده بود، در حالی که اکنون در ایتالیا میتوان در روز به ۱۰۰ کانال نگاه کرد که بدین ترتیب سطح کیفی آنها پایین میآید. همچنین تعداد روزنامههای ایتالیایی نسبت به گذشته دو برابر شده است و این بدان معناست که باید «یا خبر بسازید، یا یک خبر را ۱۰بار تکرار کنید یا سوژهها و ماجراهای جعلی و دروغین تولید کنید.» اکو خود را یک فرد صلحطلب میداند و بر این باور است که جنگ باید به صورت یک تابوی جهانی درآید. البته، به گفته خودش، این روحیه صلحطلبی مانع از آن نمیشود که از خانوادهاش در برابر حمله دفاع نکند، اما باعث میشود که گزینه تهاجم نظامی به عراق را پاسخی برای حل مشکلات این کشور نداند. او قیافهای خشک و بیروح به خود میگیرد و میگوید: «بوش اگر عاقل میبود پروفسور رشته نشانهشناسی در دانشگاه بولونیا میشد.» منبع: روزنامه کارگزاران به نقل از The sydney morning Herald برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده