Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ منم دفتر خاطرات داشتم ولی خودم چیزی ننوشتم من معمولا احساساتم رو رو یه تیکه کاغذی خالی میکنم باطله هستش و بعدشم میندازمش دور اکثر اوقاتم وسط کلاس احساساتم غلیان میکنه سعی میکنم عکس دفتر خاطراتم رو بزارم براتون وای وای وای این یه حرکت دخترونه دیگه:icon_pf (34): ، دختررررررررررررررررررررررررر 7 لینک به دیدگاه
ماتینا 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ من بیشتر خاطرات نمینوشتم ولی از کسی یا چیزی که خوشم میومد وصف شعر میکردم الانم به همین شکل جلو میرم ولی همه تو کامپیوتر نوشته میشه 10 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ دفتر خاطراتی که بخوام مداوم بنویسم نداشتم تا حالا شده چند بار خاطراتمو بنویسم ولی تداوم نداشته! 13 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ منم تقریبا از نوجوونی مینویسم... این عکس اولین دفترخاطراتمه که خالم خریده بود واسم خیلی دوسش داشتم... :girl_angel: این دوتای پایین هم برای دو سال پیشه :girl_in_dreams: توشون خاطره نوشتم پُرِ پُر بازم دارم اگه بخواین عکس میذارم کُلی یه دفتر خاطراتم داشتم که میدادم دوستام توش برام یادگاری بنویسن دوران ابتداییم اون نبود تو کمدم هرچی گشتم کلا با این کار موافقم، منم تقریبا مینویسم هر شب... 11 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ تو خونه ما بابام و خواهرم همیشه خاطراتشونو مینوشتن، البته بابام 2-3 تا دفتر داره که برا 18 تا 23 سالگیشه که داریمشون و دیگه سرش شلوخ شد ادامه نداد ،اما خیلی دست به نوشتنش خوب بود خواهرمم تا دبیرستان هر شب مینوشت، منم عاشق خوندن خاطراتشون بودم و همش فوضولی میکردم و میگشتم و دفتراشون و پیدا میکردم و همشو میخوندم؛ به پیشنهاد اونا از ابتدایی چند بار شروع کردم به نوشتن اما تا یکی دو هفته بیشتر ادامه نداشت، اما ابتدایی دفتر میدادم دوستام برام خاطره بذارن، (که گمش کردم ) راهنماییی هم یه دفترچه خاطرات داشتم؛ دادم همه بچه های کلاس و معلما بنویسن ؛که اونو دارم، یه تقویم هم دارم که دوستای دبیرستانم برام نوشتن اونو هم دارم، :girl_yes2: اما از همه جالبتر برام نامه های دوستامه،دوستای دوره ابتداییم، همه وسایل و عتقیه جات مثل دستبد کشی اینا که اون موقع برام مهم بودن رو میزاشتم تو یه جعبه ای ؛ بعد مدتها که خونمون رو عوض کردیم اون جعبه رو که پر نامه های دوستام بود گم کردم، چند روز پیش تو انبار خونمون دنبال یه تقویم خالی بودم تا به عنوان چکنویس استفاده کنم که دیدم یه عالمه نامه توشه،هر صفحه یه نامه به برگای تقویم منگنه شده بود، نامه های دوستام بود،بابام جعبه رو پیدا کرده بود و همشونو برام نگه داشته؛ خیلی دوست داشتم گریه کنم؛ اون موقع چقدر بهمدیگه نامه میدادیم ؛شاید اون نامه ها رو گذاشتم ببینید ، لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ اینم یکی از اون خاطره ها؛ مال سال 79 http://www.noandishaan.com/upload/images/dh08u64in0db9ojiec5r.jpg قریبی مبصرمون بود لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ ولی از کسی یا چیزی که خوشم میومد وصف شعر میکردم به به خانوم شاعر :hapydancsmil: 3 لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ دوران ابتدایی دوستام واسم خاطره مینوشتن.اونم با چه خط هایی:ws28: خاطراتشون رو که میخونم پر از غلط املایی یه و لی قشنگه . یاد آوری اون دوران و خاطراتی که داشتیم بهم آرامش میده. از اواخر دبیرستان خودم شروع کردم به نوشتن خاطرات روزانه.اتفاقات مهم رو مینویسم .اونم توی این سر رسید ها. 6 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ من دفتر خاطرات ندارم به جاش یه سر رسید دارم که بیشتر مطالبش دل نوشتس، هر روزم نمی نویسم بیشتر وقتی دلم می گیره یا وقتی که خیلی ناراحت و یا حتی خوشحالم احساسمو با قلم و کاغذ تقسیم می کنم .نوشته هایی که بعضی هاشون مهمون چند روزه دفترم هستن و بعد یه مدت پاره می شن و می رن تو سطل زباله بعضی هاشونم موندگار می شن و یه جورایی می شن خاطره...... البته اینم بگم دست به خاطره نویسیم خوبه، تو سال های دانشگاه همیشه همه خاطره ها رو من می نوشتم (بچه ها بهم می گفتن کاتب السلطنه ) اما تو دفتر دوستام ، حالا هیچکدومو ندارم......(البته رو کاغذ نه تو ذهنم) 7 لینک به دیدگاه
archshaden 1168 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ من دفتر خاطرات ندارم ولی یه دفتر دارم توش مطالب خصوصیمو مینویسم. سعی میکنم هیمشه بنویسم. یادمه از بچگی هر وقت دلم میگیرفت اگه دفترمم کنارم نبود روی کاغذ مینوشتم. زمان کاردانیم یکی از دفترامو بردم خوابگاه بعضی از خاطراتمو که قابل خوندن بود برا بچه ها میخوندم. همه میگفتن هم قلمت خوبه هم خاطرات جالبی داری. هم خوب یمخونی. هنوزم وقتی خاطرات سال های گذشته رو میخونم اشکم در میاد دقیقا حال همون موقعها به هم دست میده. 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ من دفتر خاطرات ندارم به جاش یه سر رسید دارم که بیشتر مطالبش دل نوشتس، هر روزم نمی نویسم بیشتر وقتی دلم می گیره یا وقتی که خیلی ناراحت و یا حتی خوشحالم احساسمو با قلم و کاغذ تقسیم می کنم .نوشته هایی که بعضی هاشون مهمون چند روزه دفترم هستن و بعد یه مدت پاره می شن و می رن تو سطل زباله بعضی هاشونم موندگار می شن و یه جورایی می شن خاطره......البته اینم بگم دست به خاطره نویسیم خوبه، تو سال های دانشگاه همیشه همه خاطره ها رو من می نوشتم (بچه ها بهم می گفتن کاتب السلطنه ) اما تو دفتر دوستام ، حالا هیچکدومو ندارم......(البته رو کاغذ نه تو ذهنم) هر زمان خواستی می تونی ::.... خـاطــره نویـسی روزانــه ....:: خاطراتت رو بنویسی. ما هم اینجا کاتب السطنه داشته باشیم خوشحال می شیم :hapydancsmil: 7 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۱ من ندارم دفترچه خاطرات ولی چندتا دفتر و سررسید دارم که تو دفترها خاطرات دوستام هست و هرکدوم برام چندین صفحه نوشتن .. و سررسیدهام توشون پراز متنهای ادبی و عاشقانه ای هست که از جاهای مختلف خوندم و توش نوشتم دوتا سررسید هم دارم که شعرهای خواننده ها رو توشون نوشتم تا قبل از اومدن اینترنت به شکل گسترده هنوز مینوشتم توشون ولی دیگه نمینویسم .. فعلا توی نت مینویسم 5 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ الان ندارم.... قبلا داشتم که بعد ریز ریزش کردم و دور ریختمش....بعدش هم دیگه دل نوشته هام رو روی برگه مینوشتم و سبک که میشدم دور میریختم... بعدشم نت داشتم و وبلاگ!!!! حالا هم دیگه هیچی......در من زنی ست كه دائم نماز آیات میخواند....!!! 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ دفتر خاطرات برای نوشتن حرفایی که تو دلمون می مونه خیلی خوبه ... حداقل با نوشتن حس می کنیم سبک تر شدیم ... کاش هنوزم دفتر خاطرات داشتم ... 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است خیالت راحت باشد آرام چشم هایت را ببند یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است یک نفر که از همه زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ هیچگاه مثل آن لحظه آرام نبودم آنگاه که تو را در آغوش گرفتم زیباترین و پر احساس ترین لحظه زندگی ام بود لحظه ای که من و تو با هم به اوج عشق رسیدیم ! 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۱ دفترچه خاطراتم هنوز هم پر از خاطرات زیباست . . . دفترچه خاطرات مجازی من اما ، گاهی از یاد می برد خاطراتم را . . . لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۱ من یه سر رسید دارم که اتفاقات و تجربیات مهم رو تو اون یاداشت میکنم هر از گاهی هم نمیتونم با کسی حرف بزنم حرف دلم رو کاغذ این سر رسید میارم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده