پاییزان 3604 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 خسته ام..... از تو نوشتن.... کمی از خودم می نویسم این " منم " که دوستت دارم.... 7
پاییزان 3604 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 چای دم کن.... خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گل های قوری بهتر است..... 7
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 10 بهمن، 2012 دلم می گیرد ... دلم بغض می کند ... دلم سکوت می کند ... وقتی خستگی ام را نمی فهمی ... 7
laden 4758 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 دل تنگی هایم را با کدام قایق روانه ساحل دلت کنم که بفهمی دل تنگم ....... 4
laden 4758 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟!؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟!؟ اما افسوس که هیچ کس نبود … همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره … آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است............. 3
laden 4758 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....! ... اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم..... میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا....! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟! خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی.... میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم...از همه ی زندگی ... 4
laden 4758 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 نمیدانم از فراق تو بنالم یا از غریبی خودم؟ نمیدانم تو را بخوانم که برگردی یا خودم را دعا کنم که بیایم؟ از این بسوزم که نیستی یا از آن بنالم که چرا هستم؟ هیچ میگویی اسیری داشتی حالش چه شد؟ خستهء من نیمه جانی داشت احوالش چه شد؟ دلم تنگ است نمیدانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی. پریشان حالم و بی تاب میگریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست. نمیدانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من به دنبال تو همچون کودکی هستم.*** دلتنگی همیشه از ندیدن نیست لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگیست که مبادا دیدار شیرین امروز خبر تلخ فردا باشد. 5
mani24 29665 ارسال شده در 11 بهمن، 2012 [h=2][/h] در خلوت من نگاه سبزت جاریست... این قسمت بی تو بودنم اجباریست، افسوس نمی شود کنارت باشم، بی تو هر ثانیه و هر لحظه ی من تکراری است... 4
mani24 29665 ارسال شده در 11 بهمن، 2012 حس و حــالم خـوش نیست... همـه چـی داغـونه... یکی باید باشـه... تو رو برگـردونه... 3
S a d e n a 11333 ارسال شده در 11 بهمن، 2012 آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از بیرون بلکه همتی از درون لازم است! حالا اما نمی خواهم برخیزم... می خواهم اندکی بیاسایم! فردا برمی خیزم، وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام!!! 2
S a d e n a 11333 ارسال شده در 11 بهمن، 2012 گذشته دیگر آن زمانی که فقط یک بار از دنیا می رفتی؛ حالا یک بار از شهر میروی یک بار از دیار میروی یک بار از یاد میروی یک بار از دل میروی یک بار از دست میروی و هنوز از دنیا نرفته ای 2
S a d e n a 11333 ارسال شده در 11 بهمن، 2012 کلافه شدن یعنی : دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله ی کسی را نداشته باشی که هست ! 2
laden 4758 ارسال شده در 14 بهمن، 2012 تنها باران است كه گاهی ، در اوج تنهایی من ، در آن لحظه كه هیچ كس نیست ، با من از تو می گوید... ولی درد من از این است كه دیریست باران نمی بارد. 2
S a d e n a 11333 ارسال شده در 14 بهمن، 2012 دلم می خواهد نفس های باد را بشمارم.. خنده ی انار را نقاشی کنم.. و گوشواره گیلاس را به گوش هایم بیاویزم.. ای کاش می توانستم ..شاهد هق هق باران باشم هنگامی که سر بر شانه های ابر گذاشته است... 2
S a d e n a 11333 ارسال شده در 14 بهمن، 2012 بریز ای نم نم باران دلم خون شدزتنهایی اسیر دردم ای باران چرا دردم نمیکاهی زبانم تشنگی دارد ببار ای ابر سرگردان که این دل غصه ها دارد 6
moein.s 18984 ارسال شده در 14 بهمن، 2012 سپیدی صبح به فریادم برس! از تاریکی شب های امتحان خسته شده ام!!! شاید تو بیایی و فرجی شود بر این شب یلدای نامیمون!! بیا شاید دوای درد استرس نخوانده هایم از درس شوی 8
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 من يقين دارم كه برگ ، كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد ، فارغ است از ياد مرگ ! آدمي هم مثل برگ ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ ، گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ، مي تواند يافت لطف : «هر چه باداباد را » 6
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 چرا آتش زدي اين لانه دل تو كه سوزاندي اين كاشانه دل برو اي عشق آخر توحيا كن سيه پوشانده اي اين خانه دل 4
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 میخواستم بهت بگم چقدر پریشونم دیدم خودخواهیه دیدم نمیتونم تحمل میکنم بی تو به هر سختی به شرطی که بدونم شادو خوشبختی به شرطی بشنوم دنیات آرومه که دوستش داری از چشمات معلومه یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه که بیشتر از خودم قدرت رو میدونه چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم تو میخندی چه شیرینه گذشتن تازه میفهمم تو رو میخوام تموم زندگیم اینه دارم میرم ته دیوونگیم اینه نمیرسه حتی به تو صدای من تو خوشبختی همین بسه برای منهمین بسه برای من 4
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 تاهستم ای رفیق ندانی کیستم روزی سراغ من آیی که نیستم درآستان مرگ که زندان زندگی است تهمت به خویشتن نتوان زدکه زیستم پیداست ازگلاب سرکشم که من چوگل یک روزخنده کردم وعمری گریستم طی شددویست سالم وانگارکن دویست چون بخت وکام نیست چه سودازدویستم گوهرشناس نیست دراین شهرشهریار من دروصف حرف چه بگویم که چیستم ؟ 6
ارسال های توصیه شده