رفتن به مطلب

به یاد حســین پنــــاهی


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

0jfi9gel7iqbgc7y91j.jpg

 

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم

به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد

 

__________________

  • پاسخ 84
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

گفتگوي من و نازي زير چتر

 

page-divider-068.gif

 

نازي : بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه

مي گم كه خلي قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه

و قشنگتر اينه كه

يادگرفته گوجه را

تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره

راسي راسي ؟ يه روزي

اگه گوجه هيچ كجا پيدانشه

اون وقت بشر چكار كنه ؟

من : هيچي نازي

دانشمندا تز مي دن تا تابه ها را بخوريم

وقتي آهنا همه تموم بشه

اون وقت بشر

لباسارو مي كنه و با هلهله

از روي آتيش مي پره

نازي : دوربين لوبيتل مهريه مو

اگه با هم بخوريم

هلهله هاي من وتو

چطوري ثبت مي شه

من : عشق من

آب ها لنز مورب دارند

آدمو واروونه ثبتش مي كنند

عكسمون تو آب بركه تا قيامت مي مونه

نازي : رنگي يا سياه سفيد ؟

من : من سياه و تو سفيد

نازي : آتيش چي ؟ تو آبا خاموش نمي شن آتيشا

من : نمي دونم والله

چتر رو بدش به من

نازي : اون كسي كه چتر رو ساخت عاشق بود

من : نه عزيز دل من ‚ آدم بود

  • Like 1
ارسال شده در

[TABLE=class: ncode_imageresizer_warning, width: 640]

[TR]

[TD=class: td1, width: 20]wol_error.gif[/TD]

[TD=class: td2]براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 720x576 مي باشد[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

89warampqa6g8ebanga.jpg

 

 

 

نازی مرد

نازي

نازي مرد

آن همه دویدن و سراب

این همه درخشش و سیاه

تا كجا من اومدم

چطوري برگردم ؟

چه درازه سايه ام

چه كبود پاهام

من كجا خوابم برد ؟

يه چيزي دستم بود! كجا از دستم رفت ؟

من مي خواهم برگردم به كودكي

قول مي دهم كه از خونه پامو بيرون نذارم

سايه مو دنبال نكنم

تلخ تلخم,

مثل يك خارك سبز

سردمه و مي دونم هيچ زماني ديگه خرما نمي شم

چه غريبم روي اين خوشه سرخ

من مي خوام برگردم به كودكي!!

نمي شه !! نمي شه !! نمي شه !! نمي شه !! نمي شه !!

كفش برگشت برامون كوچيكه

پابرهنه نمي شه برگردم ؟

پل برگشت توان وزن ما را نداره! برگشتن ممكن نيست

براي گذشتن از ناممكن , كی يو بايد ببينيم؟!!

رويا رو , رويا رو , رويا رو , رويا رو

رويا را كجا زيارت بكنم ؟

در عالم خواب

خواب به چشمام نمي آد!

بشمار , تا سي بشمار ... يك و دو

يك و دو

سه و چهار

پنج و شش

هفت و هشت

نه و ده ...

  • Like 1
ارسال شده در

[TABLE=class: ncode_imageresizer_warning, width: 640]

[TR]

[TD=class: td1, width: 20]wol_error.gif[/TD]

[TD=class: td2]براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 720x501 مي باشد[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

1ved1xdla2islsjqhzp.jpg

 

 

 

خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه

واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز

این کله پوکو میگیرم بالا

و از بی سیگاری میزنم زیر آواز

و اینقدر میخونم

تا این گلوی وا مونده وا بمونه....

تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی

که عمو بارون رو طاقش

عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته

شام که نیس

خب زحمت خوردنشم ندارم

در عوض

چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که

رفیق پرسه های بابام بودن

بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه

چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه

گریه که دیگه عار نیست

خواب که دیگه کار نیست

تا مجبور بشی از کله سحر

یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و

آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که

سر بذاری به خیابونا

هی هی

دل بده تا پته دلمو واست رو کنم

میدونی؟

همیشه این دلم به اون دلم میگه

دکی

تو این دنیای هیشکی به هیشکی

این یکی دستت باید اون یکی دستتوبگیره

ورنه خلاصی

خلاص!

اگه این نبود ...حالیت میکردم که

کوهها رو چه طوری جابجا میکنن

استکانها رو چه جوری می سازن

سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان

من یاد گرفتم

چه جوری شبا

از رویاهام یک خدا بسازم و...

دعاش کنم که

عظمتتو جلال

امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت

بعدش هم چشما مو میبندم و دلو میسپرم

به صدای فلوت یدی کوره

که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره

منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره

تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه

بشنو.....

هی لیلی سیاه

اینقدر برام عشوه نیا

تو کوچه...

تو گذر...

تو سر تا سر این شهر

هرجا بری همراتم

سگ وسوتک میدونه

کشته عشوه هاتم

وهم

کهکشانها کو زمینم؟

زمین کو وطنم؟

وطن کو خانه ام؟

خانه کو مادرم؟

مادر کو کبوترانه ام؟

...معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!....

کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!!

کاش!

ارسال شده در

0l9gor5e4kcpm1mj49r5.jpg

پیست!!

 

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

 

جانی برای مرگ

 

مرگی برای یاد

 

یادی برای سنگ

 

این بود زندگی....

  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

اکبرعبدی می‌گوید:

«یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود.

از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم:

حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟

نگفتی سرما می‌خوری؟!

گفت:

کاپشن قشنگی بود نه؟

گفتم:

آره. گفت:

من هم خیلی دوستش داشتم

ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت

و هم احتیاجش داشت.

من فقط دوستش داشتم.»

 

 

Z

 

  • Like 1
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

بازی

ما تماشا چیانی هستیم

که پشت درهای بسته مانده ایم!

دیر امدیم!

خیلی دیر...

پس به ناچار

حدس می*زنیم،

شرط میبندیم،

شک میکنیم ...

و آن سوتر

در صحنه

بازی به گونه ای دیگر در جریان است

  • 9 ماه بعد...
ارسال شده در

تو سکوت می کنی

فریاد زمانم را نمی شنوی !

 

یک روز من سکوت خواهم کرد !

 

تو آن روز

 

برای اولین بار

 

مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید !!!

 

-حسین پناهی

  • Like 2
ارسال شده در

می‌دونی”بهشت” کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری…

  • Like 2
  • 3 ماه بعد...
ارسال شده در

با قطار بیا جنوب

آنجا پیاده شو

هرکجا بابونه دیدی بو کن

من آنجام...

  • Like 1
  • 1 سال بعد...
ارسال شده در
7k2g9ltt3otspes9cs7g.jpg
ارسال شده در
n5qtro85hqic6x7yw9sq.jpg[/img]
ارسال شده در
d2ymuo55yechhzhfhh98.jpg[/img]
  • 7 ماه بعد...
ارسال شده در

در انتهای هر سفر

در آیینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

در آیینه به جز دو بیکرانه کران

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام ‚ کجا

ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی

ارسال شده در

انسانم !

ساکت ، چون درخت سیب !

گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !

و بارور ، چون خوشه ی بلوط !

به جز خداوند ،

چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟! حسین پناهی

ارسال شده در

درختان می گویند بهار

پرندگان می گویند ، لانه

سنگ ها می گویند صبر

و خاک ها می گویند مصاحب

و انسان ها می گویند «خوشبختی»

امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،

در طلب نور !

ما نه درختیم

و نه خاک .

پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،

باید در حریم خودمان جستجو کنیم …

حسین پناهی

ارسال شده در

hosein%20panahi.jpg

ارسال شده در

حسین پناهی:

با فنجانی چای هم می توان مست شد

اگر اویی که باید باشد

باشد . . . !

hoseine-panahi-chai.jpg

ارسال شده در

شب در چشمان من است

به سیاهی چشمهایم نگاه کن

روز در چشمان من است

به سفیدی چشمهایم نگاه کن

شب و روز در چشم های من است

به چشمهایم نگاه کن

پلک اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

حسین پناهی

ارسال شده در

این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند!

بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،

بــی‌دل ، بـی‌ریخت، بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا

بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام

،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح

، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان

بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو……


×
×
  • اضافه کردن...