farhatami 1390 ارسال شده در 7 آبان، 2012 لحظه لحظه می تپی بر لحظه های خالی از تو که دهان باز کرده اند اینجا به بلعیدن ِ من پر نمی کند این دو سه خط گودال های بی معنی ِ امروز ها را فاجعه عمیق تر از این حرف هاست پر نمی کند این حرف ها دهان ِ گرسنه ی هیولای "بی تو" یی را از تپیدن نیفت! نمی شود که تا ابد چشم ها فقط برای "افتادن" باشند از چشم لحظه هایم تا می توانی بالا برو! 2
farhatami 1390 ارسال شده در 7 آبان، 2012 گیرم همه جای جهان جهنم! گیرم دست های زمین بی بذر و بی خنده گیرم چنته ی زمان بی عشق و بی "هر چه تو می گویی" اصلا! کافی بود کمی فقط کمی پنجره را باز کنی...! همین! زندگی از پنجره های بسته رد نمی شود! 2
farhatami 1390 ارسال شده در 9 آبان، 2012 تب کرده تمام دنیا تمام منجیان دروغ می گویند زمین بر عکس می چرخد زمان تکان نمی خورد از جایش و تمام آدم حسابی ها می گویند رفته ای راست که نمی گویند می گویند؟ 2
farhatami 1390 ارسال شده در 9 آبان، 2012 وقتی نیامده می روی دیوار ها کوه ها پا سست می کنند و من زیر آوار آواز می خوانم آواز که نه! مرثیه می خوانم! مرثیه ای بر دق مرگی ِ پرنده ای که خودش را تا توانست به دیوار ها کوبید میله ها را شکست و پشت قفس آسمانی در کار نبود!! "وقتی نیامده می روی موهایت در باد پرچم سیاه ِ عزاست" 2
farhatami 1390 ارسال شده در 9 آبان، 2012 تو که باشی حافظ به حرمتت شاعری را می بوسد و می گذارد کنار پلنگ ها به حرمتت گیاه خوار می شوند و تمام پرستو ها تمام پرواز ها به مقصد می رسند! 2
farhatami 1390 ارسال شده در 9 آبان، 2012 گاهی در دست خطِ کوتاهی که هرچیزی ممکن است باشد، الا "دوستت دارم" دوستت دارمی جا شده است! 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 14 آبان، 2012 [h=6]تو که از راه می رسی می رود هر چه دل که ذره ذره اندوخته ام یکجا بر باد![/h] 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 14 آبان، 2012 دیوانه نمیگوید: دوستت دارم! دیوانه میرود تمام دوست داشتن را به هر جان کندنی جمع میکند از هر دری میزند زیر بغل میریزد پای کسی که قرار نیست بفهمد دوستش دارد… 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 14 آبان، 2012 تب کرده تمام دنیا تمام منجیان دروغ می گویند زمین بر عکس می چرخد زمان تکان نمی خورد از جایش و تمام آدم حسابی ها می گویند رفته ای راست که نمی گویند می گویند؟ 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 14 آبان، 2012 نمی شود دوستت نداشت لجم هم که بگیرد از دستت نهایتش این است که دفتر چه ی خاطراتم پر از فحش های عاشقانه می شود… 2
farhatami 1390 ارسال شده در 14 آبان، 2012 اخم هایت گره به دیوارهای گالری ها می اندازد! کارشناسان هنری اخم هایت را دوره می کنند و گل می اندازد گونه های نقد ها و نمی دانند تاریخ هنر به همین سادگی زیر و رو می شود که تو لبخند نمی زدی! 2
farhatami 1390 ارسال شده در 14 آبان، 2012 فرض را بر این مگذار که دریا که اقیانوس در سینه ات داری از کجا که عشق هایت کوچک نیستند!؟ عشق ماده نیست که بدانی چقدر جا می خواهد! حس است نفس است هوا ست می رود می رود تا تمام هر چه دل که داری حتی اگر دریا اگر اقیانوس 2
farhatami 1390 ارسال شده در 14 آبان، 2012 دلگیرم تصویر تو را بر تمام بن بست ها چسبانده اند و لبخند شیرین ات توجیه دلزدگی ست! ... صبح امروز همان صبح دیروز است و "تو" ی امروز همان تصویر همیشه ... چرا هیچ شهاب سنگی به زمین نمی خورد!؟ 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 17 آبان، 2012 نگــران مــن نبــاش! آن دورهــا کــه ايستــادهاي، مــن روز بــه روز فيلســوفتــر مــيشــوم! مثــلا گــريــه، ميعــان روح اســت! خــودم کشــف کــردهام . . . 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 17 آبان، 2012 نیامدنت را به فال نیک می گیرم از کجا معلوم که می آمدی و خنده هایت شبیه خنده های نامردان نشده بود؟ از کجا که می آمدی و دست هایت به جای بوی نوازش من در خواب بوی اسکلت هایی که هنوز نمرده اند نمی داد؟ به نیامدنت ادامه بده شبی که رفتی حسابی ماه بودی از کجا که شبی که خدایی نکرده برمی گردی ماه را زیر قدم های تند هوس آلودت شکنجه نکرده باشی؟ 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 17 آبان، 2012 لیز است سراشیبی ها نفس بُر سربالایی ها. من ِ نفس بریده پس از پرچم زدن بر قله ی تنهایی در این سراشیبی تند با این زمین خاکی ِ باران خورده ی گِل شده و زانوهایی که برایم نمانده کجا پیدایت کنم، که زمین صاف شود؟ 2
farhatami 1390 ارسال شده در 18 آبان، 2012 بنای طوفان می گذاری و از ریشه نمی کنی .... بنای طوفان می گذاری و شاخه شاخه می شکنی .... 2
farhatami 1390 ارسال شده در 18 آبان، 2012 کار ِ من از نیاز به محبتت گذشته تو بیا بگذار دوستت داشته باشم کار من از نیاز به دست هایت گذشته تو بیا بگذار من سرت را روی سینه بگیرم تو بیا نگذار .... نگذار کارم از اینها هم بگذرد من اگر دیوانه شوم من اگر کارم از اینها هم بگذرد .... 2
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 9 آذر، 2012 مُهر ماری که بر گردن آویخته ای اصل است لابد ورنه بیخود نیست که بر خواب هایم می خزی هر شب بی آنکه بر خودم! کلاهی بر سر شاخه ای بر گوشه ی دندان می جوی برق چشم هایت به آبروی ادیسون نیشخند می زند و شهر را و مرا بلدی مثل کف دست! شما را چه به ما آقا؟ ما را که می بینی همیشه گمشده ی شهریم بی دست های شما و بی لب و دندان شما 1
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 9 آذر، 2012 باید می رفت و رفت مردی را می گویم که هر نفس اش نفس تنگ تر ام می کرد! حالا باید دوباره به بزک دلداری بدهم حتی اگر تا بهار هزار بهار مانده باشد! 2
ارسال های توصیه شده