رفتن به مطلب

شمس لنگرودی


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

چمدانت را می‌بستی

مرگ ایستاده بود

و نفسهایم را می‌شمُرد.

 

شمس لنگرودی

  • Like 13
  • پاسخ 65
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

پنبه آتش گرفته‌ای است‌

قلب من،

کف مزن‌

شعله‌ورش مکن.

باد را ببین‌

چگونه درختان را دور می‌زند

و سوی دلم می‌خزد

کف مزن‌

شعله‌ورش مکن.

قلبم را

در آتش این جزیره تاریخ بگذار تا بسوزد

کف مزن‌

شعله‌ورش مکن‌

باد را ببین

چگونه مرا در دهان گرفته و بر آب می‌رود

  • Like 8
ارسال شده در

نقشه‌های جهان به چه درد می‌خورند

نقشه‌های تو را دوست دارم

که برای من می‌کشی

خطوط مرزی و رودخانه‌ها ... متروها ... خانه‌ها

نقشه‌ی کوچک‌ات را دوست دارم

که دیده‌بانان چهار سویش

از برج مراقبه با صدای بلند با هم صحبت می‌کنند

و من این‌سو تا آن‌سویش را

با غلتی طی می‌کنم .

  • Like 7
ارسال شده در

دست های تو

تصمیم بود

باید می گرفتم و

دور می شدم.

  • Like 8
ارسال شده در

[h=6]ســـــر می روم از خویش

از گوشه گوشه فرو می ریزم

و عطــــر تو رسوایم می کند... [/h]

  • Like 6
ارسال شده در

[h=6]پیراهن آتش است

که به تن می‌کنی

و فقط من می‌سوزم

که همخانة بادهایم.[/h]

  • Like 7
ارسال شده در

آدمک برفی

می دانم سردت است

همین حالا

جلوی بخاری خود گرمت می کنم

اول دست ها

بعد شانه، شکم، پا

نمی دانم گرمت شده یا نه

کجایی

آدمک برفی کجایی؟

  • Like 8
ارسال شده در

خلاصه بهاری دیگر

بی حضور تو

از راه می رسد،...

و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست

روزگار است،

گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم

و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،

سقفی دارد شادکامی

کف ناکامی ناپدید است.

  • Like 6
ارسال شده در

[h=6]در آغوش هم

[/h]

[h=6]در این دایره بی پایان[/h]

[h=6]من امتداد توام[/h]

[h=6]یا تو امتداد منی ![/h]

  • Like 8
ارسال شده در

آخر به چه درد می خورد

آفتاب اسفند

این که جای پای تو را

 

آب کرده است

  • Like 8
ارسال شده در

آتش باشی

برای تو هیزم می‌شوم

دریا بروی

پارو

تو همیشه درست پنداشته ای

دل من

شبیه تکه سنگی است

که می خواهم

تو با همه خستگی‌هایت

یک لحظه

به من تکیه کنی

 

  • Like 5
ارسال شده در

اشتیاق مرا به تو

 

سیب دندان زده ای می داند

 

 

که رها کرده ای در بشقاب.

  • Like 5
ارسال شده در

نابینای توام

 

نزدیک تر بیا

 

فقط به خط بریل

 

می توانم که تو را بخوانم

 

نزدیک تر بیا

 

که معنی زندگی را بدانم!

  • Like 5
ارسال شده در

گنجشکان لاف میزنند:

جیک،جیک،جیک،جیک

جیک هیچ یک شان در نیامد

تو که دور می شدی.

  • Like 4
ارسال شده در

امروز

صبحانه من تو بودی

نان گرم و شیر و عسل

روزنامه ها و خبر

صبحانه امروزم

برشی از تو بود.

سیرم از این جهان

اشتهای تو دارم.

  • Like 4
ارسال شده در

حکایت باران بی امان است

این گونه که من

دوستت می دارم

 

شوریده وار و پریشان باریدن

بر خزه ها و خیزاب ها

 

به بی راهه و راه ها تاختن

بی تاب ٬ بی قرار

دریایی جستن

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی قرار است

حکایت

  • Like 4
ارسال شده در

دور از تو

رودی كوچكم

قفل اسكله را می‌بوسم

توقعِ دریائی ندارم

 

دور از تو

فوارة بیقرارم

پرپر می‌زنم

كه از آسمان تهی

به خانة اولم برگردم.

  • Like 4
ارسال شده در

چرا همگان را نبخشم

چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را،

من که فراموش خواهم کرد

نشانی خانه‌ام

چهره‌ی کودکم

و تلفظ نامم را از دهانت،

و شعله که بر باد خواهد رفت.

  • Like 5
ارسال شده در

دیر آمدی موسا

 

دوره ی اعجاز ها گذشته است

 

عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن

 

که کمی بخندیم

  • Like 5
ارسال شده در

انگشت های تو

تفسیرهای ده گانه ی یک کتاب اند

انگشت های تو

ده فرمانِ موسی!

  • Like 3

×
×
  • اضافه کردن...