رفتن به مطلب

شمس لنگرودی


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 65
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

پنبه آتش گرفته‌ای است‌

قلب من،

کف مزن‌

شعله‌ورش مکن.

باد را ببین‌

چگونه درختان را دور می‌زند

و سوی دلم می‌خزد

کف مزن‌

شعله‌ورش مکن.

قلبم را

در آتش این جزیره تاریخ بگذار تا بسوزد

کف مزن‌

شعله‌ورش مکن‌

باد را ببین

چگونه مرا در دهان گرفته و بر آب می‌رود

  • Like 8
لینک به دیدگاه

نقشه‌های جهان به چه درد می‌خورند

نقشه‌های تو را دوست دارم

که برای من می‌کشی

خطوط مرزی و رودخانه‌ها ... متروها ... خانه‌ها

نقشه‌ی کوچک‌ات را دوست دارم

که دیده‌بانان چهار سویش

از برج مراقبه با صدای بلند با هم صحبت می‌کنند

و من این‌سو تا آن‌سویش را

با غلتی طی می‌کنم .

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آدمک برفی

می دانم سردت است

همین حالا

جلوی بخاری خود گرمت می کنم

اول دست ها

بعد شانه، شکم، پا

نمی دانم گرمت شده یا نه

کجایی

آدمک برفی کجایی؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خلاصه بهاری دیگر

بی حضور تو

از راه می رسد،...

و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست

روزگار است،

گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم

و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،

سقفی دارد شادکامی

کف ناکامی ناپدید است.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

آتش باشی

برای تو هیزم می‌شوم

دریا بروی

پارو

تو همیشه درست پنداشته ای

دل من

شبیه تکه سنگی است

که می خواهم

تو با همه خستگی‌هایت

یک لحظه

به من تکیه کنی

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

نابینای توام

 

نزدیک تر بیا

 

فقط به خط بریل

 

می توانم که تو را بخوانم

 

نزدیک تر بیا

 

که معنی زندگی را بدانم!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

امروز

صبحانه من تو بودی

نان گرم و شیر و عسل

روزنامه ها و خبر

صبحانه امروزم

برشی از تو بود.

سیرم از این جهان

اشتهای تو دارم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حکایت باران بی امان است

این گونه که من

دوستت می دارم

 

شوریده وار و پریشان باریدن

بر خزه ها و خیزاب ها

 

به بی راهه و راه ها تاختن

بی تاب ٬ بی قرار

دریایی جستن

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی قرار است

حکایت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دور از تو

رودی كوچكم

قفل اسكله را می‌بوسم

توقعِ دریائی ندارم

 

دور از تو

فوارة بیقرارم

پرپر می‌زنم

كه از آسمان تهی

به خانة اولم برگردم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

چرا همگان را نبخشم

چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را،

من که فراموش خواهم کرد

نشانی خانه‌ام

چهره‌ی کودکم

و تلفظ نامم را از دهانت،

و شعله که بر باد خواهد رفت.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...