- Nahal - 47858 ارسال شده در 13 بهمن، 2012 ماندهام چگونه تو را فراموش کنم اگر تو را فراموش کنم سالهایی را نیز که با تو بودهام فراموش کنم دریا را فراموش کنم و کافههای غروب را باران را اسبها و جادهها را باید دنیا را، زندگیم را و خودم را نیز فراموش کنم تو با همه چیز درآمیختهای 5
- Nahal - 47858 ارسال شده در 13 بهمن، 2012 یک خرس مخملی خریده ام برای دختری که ندارم ... یک عینک برای پدری که چشمهایش دیگر نمی بیند ... و حالا می رَوَم برای او که نیست ، گل نسرین بچینم ... شاد یا غمگین ، زندگی ، زندگیست ... و اگر فردا برای شکار پلنگ به دریا رفتم، تعجّب نکنید!... 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 13 بهمن، 2012 اگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو 4
mani24 29665 ارسال شده در 7 اسفند، 2012 كدرلي اولاي بو شعير بير كول قابيدير اوندا مني سوندوروبلر بودور اونون كولو بير آز قانا چالير بيري مني سيگارت كيمي دوداغينا آليب سونومادهك چكدي... ترجمه: اتفاق غمگين اين شعر يك زير سيگاري ست مرا در آن خاموش كرده اند به همين خاطر خاكسترش مايل به خون است يك نفر مرا مثل سيگاري روي لبش گذاشت و تا انتها كشيد... 3
mani24 29665 ارسال شده در 7 اسفند، 2012 اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و میمیرم مرگ نه سفری بی بازگشت است و نه ناگهان محوشدن مرگ دوست نداشتن توست 3
mani24 29665 ارسال شده در 7 اسفند، 2012 گاه و بی گاه به سراغم میآمدی شاید خواب میدیدم و آمدن تو یعنی آواز بارانها حالا میفهم تو چیزی نبودی جز یک ترانه دلتنگ و من بیهوده چشم به راهت میماندم... 3
- Nahal - 47858 ارسال شده در 6 فروردین، 2013 عشق راهیست برای بازگشت به خانه بعد از کار بعد از جنگ بعد از زندان بعد از سفر بعد از … من فکر میکنم فقط عشق میتواند پایان رنجها باشد به همین خاطر همیشه آوازهای عاشقانه میخوانم من همان سربازم که در وسط میدان جنگ محبوبش را فراموش نکرده است رسول یونان 3
mani24 29665 ارسال شده در 14 فروردین، 2013 آتش و آدم ترکیبی نامتجانس است من از میان این آتش گر گرفته در رویاها و عشق ها غیر ممکن است سالم برگردم بازگشت من اندوه بار خواهد بود کاش مثل نان بودم چه زیبا بر می گردد از سفر آتش! 3
mani24 29665 ارسال شده در 14 فروردین، 2013 نمي دانم اين ماه از جان من چه مي خواهد هر شب، مرا به خيابان ها مي كشاند و آواره مي كند مرا مي كشاند كنار دريا كنار دلهره و تاريكي كنار تنهايي شهر و ساز دهني به دستم مي دهد هر شب گم مي شوم در شب مثل مورچه اي در جنگل. 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 16 فروردین، 2013 وقتی میخواهی بروی آسمان، صاف است راهها، هموار ترنها مدام سوت میکشند همینطور کشتیها اما وقتی میخواهی بیایی دریاها، طوفانی میشوند آسمانها، ابری و راههای زمینی را نیز برف میبندد دوست دارم بیایی اما نیا! دنیا به هم میریزد! 3
- Nahal - 47858 ارسال شده در 23 فروردین، 2013 نبودن تو فقط نبودن تو نیست نبودن خیلی چیزهاست کلاه روی سرمان نمیایستد شعر نمیچسبد پول در جیبمان دوام نمیآورد نمک از نان رفته خنکی از آب ما بیتو فقیر شدهایم ! 7
- Nahal - 47858 ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2013 «تلفن» سالهاست تلفنی در جمجمهام زنگ میزند و من نمیتوانم گوشی را بردارم سالهاست شب و روز ندارم اما بدبختتر از من هم هست او همان کسیست که به من زنگ میزند! *** «تئلفون» ایللردیر بیر تئلفون بئینیمده زنگ چالیر اونو گؤتوره بیلمیرم ایللردیر نه گئجهم وار نه گوندوزوم! آمما مندن یازیغی دا وار او، منه تئلفون آچاندی! 6
- Nahal - 47858 ارسال شده در 15 تیر، 2013 قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا اگر بیایی همه چیز خراب می شود دیگر نمی توانم ... این گونه با اشتیاق ... به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم ؟ 4
!BARAN 4887 ارسال شده در 8 مرداد، 2013 اگر قرار بود هر سقفی فرو بریزد آسمان, باید خیلی وقت پیش فرو می ریخت اگر قرار بود باد نایستد ما که همه بر باد شده بودیم نگران هیچ چیز نباش تو هنوز زیبایی و من هنوز می توانم شعر بنویسم. 4
!BARAN 4887 ارسال شده در 8 مرداد، 2013 تو در مني مثل عكس ماه دربركه در مني و دور از دسترس من سهم من ازتو فقط همين شعر هاي عاشقانه است و ديگر هيچ. ثروتمندي فقيرم ! مثل بانكداري بي پول من فقط آينه تو هستم ... 3
!BARAN 4887 ارسال شده در 8 مرداد، 2013 نام من لیلاست لیلا، دختر رجب؛ رجب آهنگر چشمهایم هدیه دریاست و موهایم را از خرمن خورشید درو کردهاند شب به دنیا آمدهام و به همین خاطر اسمم را لیلا گذاشتهاند لیلا یک نام است نامی برای نامیدن عشق و رنج من نام کوچک تمام زنهای زمینم با این همه من هرگز وجود نداشتهام. مرا مردم یک دهکده خواب دیدهاند. داستان من در پای آتشها ساخته شدهاست. در شبهای برفی زمستان. من حکایت غریب انسان است. دورشده از خویش و در جستوجوی خویش. داستان من، هیچکس را به خواب نخواهد برد. من داستان غمانگیزی دارم. گوزنی زخمیام که در دریا جان میدهد و گل سرخی شکفته در رؤیاها که بازیچهی دست بادهاست من آوازی سربریدهام که سر زبانها افتادهاست. 4
!BARAN 4887 ارسال شده در 8 مرداد، 2013 بیهوده برایت شعر می گفتم بیهوده برایت دامن گلدار می خریدم بیهوده... مثل آینه نگاه می کردی مثل صندلی ؛ می ایستادی و مثل میز.... همان بهتر که گریختم تو جزو اشیا شده بودی . 5
!BARAN 4887 ارسال شده در 8 مرداد، 2013 دریا بالا آمد آنقدر که در قاب پنجره جای گرفت نمی دانم شاید هم پنجره پایین رفت تا دریا را به من نشان بدهد بالاخره از این اتفاق ها می افتد وقتی که تو باشی. حالا که نیستی من به پرندگان حق می دهم که نخوانند همین طور به خورشید که مضحک و منگ مثل یک دلقک دیوانه از کوچه ها بگذرد. 3
sam arch 55879 ارسال شده در 10 آذر، 2013 بايرام گفت : سئويل زيباترين دختر دنياست . ما گفتيم : نه ! اينطور نيست ! بايرام تا حد مرگ ما را كتك زد بعد با مرواريدهاي اشك ما براي او تاج درست كرد بدين ترتيب سئويل زيباترين دختر دنيا شد . 5
sam arch 55879 ارسال شده در 10 فروردین، 2014 چه اشتباه دل انگیزی... نه امپراطورم و نه ستاره ای در مشت دارم اما خودم را با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام و به جای او نفس می کشم راه می روم غدا می خورم می خوابم و... چه اشتباه دل انگیزی... 4
ارسال های توصیه شده