moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ رگبار پر کرده جوی را آب گل آلود در کوچه جاری ست از مشت های باد می لرزد افرا خم می شود و برگ هایش گیج و سراسیمه فریادمی زنند عابر بر سینه می فشارد با دست هایش گرم بازوی چتر را پ.ن:در روزهای دونفره ی ابری این شعر آشناست 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ چرخش پنکه در فضای اتاق میرماند هوای سنگین را پرده می لرزد از گریز و ستیز در پس پرده می شود پیدا تکیه داده به سینه ی دیوار تن انگورهای خشکیده تیر سوزان شکافته باغچه را رنگ آبی صاف بر کاغذ موج در موج چشمه می سازد زرد خوشه ست سرخ انار و خطوط موازی بی رنگ طرح باران که تند می بارد چرخش پنکه در فضای اتاق نقش رگبار آب بر کاغذ می زند پس هجوم آتش را پ.ن:تصویری که این روزها تو غبار بالکن می شه از حیاط خونه دید چرخش پنکه در فضای اتاق میرماند هوای سنگین را پرده می لرزد از گریز و ستیز در پس پرده می شود پیدا تکیه داده به سینه ی دیوار تن انگورهای خشکیده 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ تو را چه گونه بگویم نبوده ای ؟ انکار چه انکاری ؟ گواه بودن ی سیب خوردن آن است تو آن رسیده ترین سیب باغ من هستی پ.ن:چگونه انکار می شه کرد حقیقتی که مثه روز روشن است لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ نک زد کلاغ چاق بر پوست دانه بلعید مغزش را شکستش در گوشه ی حیاط با باد می چرخد مشتی غلاف خشک مشتی غلاف خرد مرد آب می ریزد پای نهال گردویش در خاک باغچه پ.ن:تناقض اول و آخر نوشته فضای بین مرگ و زندگی رو تصویر می کنه 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ آبی آبی پشت ابرهای دودی تیره آبی پشت چشم بند سخت آبی پشت سقف آبی آبی شیری آبی پنهان پ.ن:آبی به زیبایی آنکه در پس آن ابر است آبی پشت سقف آبی آبی شیری آبی پنهان 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ باران و گرد برف سیلاب و اشک شور دهلیز های خاک و راه های سرد پالایش زمان پالایش عبور پس زایشی زلال در بستر سخاوت یک چشمه بر زمین پ.ن:کاش زمان هم پالایش می شد،اینجوری نمی رفت به زباله دان تاریخ پالایش زمان پالایش عبور پس زایشی زلال در بستر سخاوت یک چشمه بر زمین 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ زخمی بر این زخمی بر آن سلولهای زخمی عریان با هم می آمیزند و جوش می خورند جریان شکوفا می شود از ریشه های این تانطفه های آن پروانه می نوشد شهد رسیده را پالیز بان از شاخه می چیند انجیر های نرم شیرین را در هم تنیده اند سلولهای زخمی عریان در هم تنیده اند هماهنگ پ.ن:باید بعد از هر زمین خوردن اینجوری پاشیم زخمی بر این زخمی بر آن سلولهای زخمی عریان با هم می آمیزند و جوش می خورند جریان شکوفا می شود 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ زمین کوچک گفت به تکیه گاه رسیدم و بعد از این هرگز فرو نمی ریزم زمین برهنه شد و تنش را به آفتاب سپرد زمین کوچک آه چه قدر عاشق بود پ.ن:تکیه گاهی پیدا کردم از این پس... و بعد از این هرگز فرو نمی ریزم 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ مرد از میان مرز دو میله آهسته دست را بیرون می آورد و پخش می کند یک مشت خرده نان بر سنگ فرش خیس خط های سایه های موازی پوشانده اند سطح زمین را از شاخه ی کبود کرک پرنده ا ی آرام می افتد بر روی ساه ها گم می شود تجلی رنگینه های کرک در پشت میله ها نان ریز می کنند سنگین و آهسته انگشتهای خسته ی مرد پ.ن:گم شده است 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ جریان خاموشی تایید از سوراخ بازوی شفافی تا سقف بالا رفت و روی دیوار انگشت ها را باز کرد از هم گسترد مشتش را و سقف تکیه زد بر ساعد نور پ.ن:مشتش باز شد برای دیگران انگشت ها را باز کرد از هم گسترد مشتش را 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ سرپوش را گذاشت منفذ گرفته شد خوابیده آسوده بی هرج و مرج صوت بر شعله همچنان اجزای محتوا در جنب و جوش بود و در فضای بسته به تدریج نیروی ضربه ها انباشت می شد انباشت رشد کرد و خواب دفن شد با ضربه ای سریع در صوت انفجار پ.ن:تناقض... و خواب دفن شد با ضربه ای سریع در صوت انفجار 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ با من بیا به وسعت دانه با من بیا به خلوت شبنم با تو شب از کنار من آرام می رود مثل عبور قطره ی باران از شیشه های گرم عمارت پ.ن:بامن بیا به پروانگی 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ ایوان گسترده بود باز در پای ناودان سنگینی باران از سقف می گذشت و پخش می شد بر تن آن گل ته نشین شد و در پس جریان رسوبی سخت بر جا ماند از دورها پیداست براقی یک سقف پاکیزه براقی یک ناودان پاک بالای ایوان ایوان گلناک پ.ن:زیبایی ها همیشه در دورداست هان از دورها پیداست براقی یک سقف پاکیزه براقی یک ناودان پاک 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ تا خورد کاغذی از لای درز پنجره رد شد چرخید افتاد لخت و نرم پایین کف حیاط در مشت بسته ای آهسته محو شد خشکی خش خشی تا خورد کاغذی از لای درز پنجره رد شد لغزید زیر پایه ی یک تخت آهنی در گوشه ی اتاق در گوشه ی اتاق تا خورد کاغذی پ.ن:سادگی زیباترین وجه شعر سیما خانومه خشکی خش خشی تا خورد کاغذی از لای درز پنجره رد شد 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ گل اصطکاک را محدود کرده است و ثقل اندام در هیچ نقطه ای ثابت نمانده است در حد فاصل دو قدم دره ای ست ژرف آثار معنی را از دست داده اند سیاله ی لرج پوشانده جای پر کشش پای رفته را لیز است لیز خاک زمین سنگ کفش دست بر جاده ی لیز می لغزد عابر می افتد عابر از جاده ی لیز کژ مژ عبور می کند عابر پ.ن:عجب تعبیرهایی می لغزد عابر می افتد عابر از جاده ی لیز کژ مژ عبور می کند عابر 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ وا می کند ریشه انگشت هایش را در مشت می گیرد زمین را با سنگ هایش سخت با خاک هایش نرم سرو ایستاده سبز با گردنی افراشته رو سوی آسمان پ.ن:ایستادگی سروم آرزوست 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ حدود تنش را فشرده بود به هم شنید می خوانند صدای جنبش بود صدای تازه شدن در کشاکش امواج به خود نگاهی کرد به امتداد وجودش که تاب برمی داشت به هستی اش که چروکیده بود در تنگی تمام ریشه پذیری خاک آن سو تر میان جنبش آب و ستاره و خورشید ادامه ی او بود کشیده شد به هوای یگانه ی بیرون شکسته بارو را و هستی خود را درون حلقه ی بازوی گرم نور افکند شکفت گندمزار شکفت گندمزار پ.ن:و اینک بهار آغاز می شود 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ فردا سحر باز خورشید می آید بدون من باز می خندد بر خوشه های زرد گندم بر سیب های وحشی ترش بر دلو های چاه بر دار قالی و نقشهای ناتمامش در ناتمامی بر شاخه ی بی رنگ اما دور از گلش بلبل چه خواهد کرد ؟ خواب چه خواهد دید ؟ می مانم امشب گل را تمام می کنم امشب نزدیک می آید جوجه ها و غنچه های تازه اش فردا پ.ن:فردا باز همان دیروز است لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ صدف ستاره نبود نه لاک پشت بود نه کوسه صدف مجال اندک خود را گرفت نگاه کرد و ناگزیر مصمم چکید در دانه پ.ن:چاره ای نداشتن و در عین حال مصمم بودن عجیب تناقض داره برام 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ لیوان شسته ی شفاف روی میز در انتظار شیر دهان باز کرده است آتش حدود گسترشش را از یاد م یبرد جریان مبنای جوشش خود را خاموش می کند و در هجوم هرم تبخیر می شود ذرات می رمند بالای میز چرب لیوان شسته ای ست با یک دهان باز پ.ن:روزمرگی تمام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده