رفتن به مطلب

سیما یاری


moein.s

ارسال های توصیه شده

به این که ماهی هاش

چه قدر بیشترند

به این که بستر او ریگ کمتری دارد

به این که گنج صدف های سینه ی دریاش

از آن او هستند

به این که وصل کجاست

کار ندارد

سوال ممتنع سخت را نمی خواهد

همیشه جاری بود

همین

فقط

همیشه جاری هست

 

پ.ن:یک جاری بودن جاودانه می خواهم:ws37:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 88
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

در من نشسته اید

چون درد

در انتهای جام

آن کس که گفت تمام شد

تنها در قطره های شمع نظر داشت

در قظره های شمع

ای شعله های مبهم دیروز

ای سالهای شک

ای اضطرارهای مداوم

ای رنج های روشن امروز

در من نشسته اید

امشب نگاه کن

به روشنای جام

امشب نگاه کن

 

پ.ن:امشب جور دیگر نگاه کن!:ws37:

لینک به دیدگاه

همیشه می چرخد

خلاف محکمه ها

حکم ها

و آتش ها

همیشه می چرخد

بدون ثبت شماره

بدون اخذ مجوز

همیشه می چرخد

صدای گردش او

در سکوت می پیچد

 

پ.ن:دنیا رو می گه!:ws37:

همیشه می چرخد

خلاف محکمه ها

حکم ها

و آتش ها

لینک به دیدگاه

توفان به هم کوبید در را

فانوس پتی کرد و افتاد

چادر شب سنگین

آوار شد بر جسم گهواره

توپ طلایی خرد شد

در انقباض مشت کودک

زن

چانه می

گرفت

در گوشه ی مطبخ

برای چاشت

 

پ.ن:کاش مُشت کودکی رو داشتم،می خوام با انقباضش چند توپ رو خرد کنم!:ws37:

توپ طلایی خرد شد

در انقباض مشت کودک

لینک به دیدگاه

شب بست پرده را

و پلک های پنجره را روی هم گذاشت

اشیا گم شدند

در سایه های پست هیولایی

در پرتگاه خامه ی تاریک

یک جفت چشم تر

سرریز می

کند

برق نگاهش را

در چشم آینه

پ.ن:تا به حال اینجوری سر ریز شدی؟:ws37:

یک جفت چشم تر

سرریز می

کند

برق نگاهش را

در چشم آینه

لینک به دیدگاه

من ایستاده ام که بسوزم

پروانه ها به دور نئون های رنگ رنگ

پرواز می کنند

و عابران خسته گران بار

سر روی خشت خام

از هوش می روند

من

ایستاده ام که بسوزم

 

پ.ن:من یک عابرم و این چند سطر رو تایید می کنم:ws37:

و عابران خسته گران بار

سر روی خشت خام

از هوش می روند

لینک به دیدگاه

تا ایستگاه راه کمی بود

می دوید

در بین عابران خیابان

مرد مسافری

بر شیب لیز صفحه ی ساعت

سر خورد عقربه

در کفش های تنگ

انگشت های مرد

تاول زده بود

راهی نمانده است درک

کند کفش را

و تندتر دوید

یک دور تازه عقربه سر خورد

افتاد شال و کت

پرتاب شد کیف

جهنم

در لحظه ی حرکت

بالای پله بود

یک عبور مادرزاد

فاتح

با خنده ی بلند

افتاد ساعتی

بر ریل زیر چرخ

 

پ.ن:پای من هم از رفتن و نرسیدن تاول زده:ws37:

لینک به دیدگاه

سوزن وجود نخ را

بر دوش می کشد

با بافت های سخت کلنجار می رود

و وصل می کند دو نقطه را

دو نقطه ی جدای هماهنگ را

به هم

بر صفحه ی سفید

بر صحنه ی بی نقش می روید

یک سرو

یک پیچک

 

پ.ن:ما برای وصل کردن امدیم/نی برای فصل کردن آمدیم:ws37:

و وصل می کند دو نقطه را

دو نقطه ی جدای هماهنگ را

به هم

لینک به دیدگاه

از روزنه رگ می کند

بر پلک افتاده

و چاه های مردمک را

آغشته می کند

با رنگ های خود

از عمق بیرون می کشد

سطل رسوب مانده را

دهلیز را از گرد می روبد

و باز می کند

آن دو دریچه را

آن دو دریچه ی خاموش بسته را

بر آفتاب صبح

از روزنه رگ می کند

نور

 

پ.ن:باید دریچه ها رو باز کنیم به روی آفتاب،درونمون زیادی داره تاریک می شه:ws37:

و باز می کند

آن دو دریچه را

آن دو دریچه ی خاموش بسته را

بر آفتاب صبح

لینک به دیدگاه

چراغ

دود می کرد

دهان رسوب تلخ هوا را

مدام تف می کرد

میان تاریکی کنار شالیزار

کشیده پلک به هم مرد پیر شالی کار

به خط روشن روی

زمین

نگاه دوخته بود

چراغ در مشتش

 

پ.ن:عجب تعبیریw58.gif

چراغ

دود می کرد

دهان رسوب تلخ هوا را

مدام تف می کرد

لینک به دیدگاه

در بین ماسه هاست

در بین ماسه ها که بر آن ها گذشته است

جریان آب شور

جریان باد ها

و موج های نور

لنگر کناره و قایق

رنگ تنفس تن

او را گرفته اند

رنگ دهانش را

با آن لبان بسته ی خندان که غواص

مشتاق می مکد

در خواب های خستگی هایش

در بین ماسه هاست

در بین ماسه هاست

صدف

پر

آبستن از دریا

 

 

پ.ن:در بین ماسه زار دل ما هم جریان آب شور رسوخ کرده:ws37:

در بین ماسه ها که بر آن ها گذشته است

جریان آب شور

لینک به دیدگاه

من در جوار تو

معنی گرفته ام

تو در جوار من

او در جوار ما

ما در جوار هم

و عشق

عشق

یک اشتراک سبز عظیم است

 

پ.ن:و چه خوش گفت سیما خانوم:ws37:

و عشق

عشق

یک اشتراک سبز عظیم است

لینک به دیدگاه

شاید تو قادری

قادر به حفظ حرمت هستی

حرمت به هر چه هست

حرمت به واقعیت موجود

و حفظ اعتدال

مانند عارفان

شاید تو قادری ولی من

در من

گریز سخت و غم انگیزی ست

از قلب سکه ها

از قلب هر چه هست

مثل گریز ذاتی تبعیدی

از منظق تزار

اگنوستی سیسم تو

آیا چه گفته است ؟

هرگز نمی دانم

نه

هیچ ذره ای در طول و عرض ثانیه هم

پایدار نیست

با این حساب پاک یقینا

احساس پایداری حلقه به دور دست

یا قفل روی در

یک وهم باطل است

شاید زمین تو

در موج های نرم کوانتوم شناور است

اما ببین زمین من اینجا هنوز هم

در پیچ حل مسئله سیب مانده است

نسبیت ات چه بود ؟

فراموش کرده ام

انگار

در هر کجای کاغذ کاهی ذهن من

تنها همین عبارت مشکوک بر جای مانده است

آن ها که رفته اند

تقسیم کرده اند

اینک زمان

زمانه ی دیگر

در پیش روی ماست

 

پ.ن:حرمت!:ws37:

شاید تو قادری

قادر به حفظ حرمت هستی

حرمت به هر چه هست

حرمت به واقعیت موجود

و حفظ اعتدال

مانند عارفان

لینک به دیدگاه

من در تو جاری ام

تو در درون من

و دست های ما

در هم تنیده اند

نزدیک تر به هم

از ساقه با زمین

یا نور با نگاه

یا رنگ با گیاه

دیوارهای سنگی باور انکار می کنند

و روزهای من

از شور خنده های تو شیرین اند

و گیسوان من

از شوق بوسه های تو لرزان

در من نهفته ای ست

که از تو شکفته است

پیوند خورده است

مانند آفتاب

با سنگ ریزه های مسافر دریای باردار

و نخلهای سبز

دیوارهای سنگی بارو انکار می کنند

اما نگاه کن

مرز میان آب و زمین چیست ؟

من در تو جاری ام

تو در درون من

 

پ.ن:ما جاری هستیم در هم:ws37:

دیوارهای سنگی بارو انکار می کنند

اما نگاه کن

مرز میان آب و زمین چیست ؟

من در تو جاری ام

تو در درون من

لینک به دیدگاه

بریده می شود گره

و حلقه ها باز می شود

رها دو سر

رها دو سر

دهانه های منقبض به انبساط می رسد

و پوشش فشرده دور می شود

بدن به جذب آب

و آفتاب می رود

رها

رها

یگانه می شوند سبزه زار ها

یگانه می شوند مد و جزرها

یگانه می شوند سرخ و زرد ها

یگانه خواب می رود

رها

رها

 

پ.ن:آهای رهایی:ws37:

یگانه می شوند سبزه زار ها

یگانه می شوند مد و جزرها

یگانه می شوند سرخ و زرد ها

یگانه خواب می رود

رها

رها

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

از آب های دور می آمد

در هاله ای از بوی ماهی های آزاد

با حلقه های گیسوانش ماسه آگین

همرنگ مرجان ها

با یک بغل

انباشته از میوه های نورس دریا

عریان عریان

او تازه ی تازه او بکر می آمد

و رشته های روشن آب

که می چکیدند

از شانه و آرنج های او

در امتداد خاک بوی تازگی را

پرواز می دادند

پوشیدگان گرسنه در ساحل متروک

فریاد کردند

او را بپوشانید

او مثل ما نیست او را بسوزانید

اما پری از آب های دور می آمد

از آب های تازه ی بس دور

 

پ.ن:چه فریادی؟!

پوشیدگان گرسنه در ساحل متروک

فریاد کردند

او را بپوشانید

او مثل ما نیست او را بسوزانید

لینک به دیدگاه

دود نشسته است

بر شیشه های سرد

بسته است پنجره

کاکتوس خشک دفن شده

در غشای گرد

آونگ ثابت است

کولاک های برف

بیرون کشانده اند

پرستو را

از باغ یخ زده

بر شیشه های سرد

دوده نشسته است

 

پ.ن:و اینک دیگر هیچ!:ws37:

لینک به دیدگاه

کندو که افتاد

زنبورها پرواز کردند

اصوات آشفتند

و گام ها در هم شکستند

بلعیده شد زهراب ها و شهد ها

آغاز شد سرگیجه ای از رقص های تند بی پروا

تل های زنبوران مرده حفره های خشک را

انباشت

کندوی افتاده میان گرد ها گم شد

و چرخه های دفع ها و جذب ها

چرخید

در آفتاب ظهر

در حول و حوش کنده ی یک بید

بوی موم پیچید

 

پ.ن:صدای ویز ویز بال زنبور با مگس های دور شیرینی فرق می کنه!:ws37:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...