moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 رگبار پر کرده جوی را آب گل آلود در کوچه جاری ست از مشت های باد می لرزد افرا خم می شود و برگ هایش گیج و سراسیمه فریادمی زنند عابر بر سینه می فشارد با دست هایش گرم بازوی چتر را پ.ن:در روزهای دونفره ی ابری این شعر آشناست 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 چرخش پنکه در فضای اتاق میرماند هوای سنگین را پرده می لرزد از گریز و ستیز در پس پرده می شود پیدا تکیه داده به سینه ی دیوار تن انگورهای خشکیده تیر سوزان شکافته باغچه را رنگ آبی صاف بر کاغذ موج در موج چشمه می سازد زرد خوشه ست سرخ انار و خطوط موازی بی رنگ طرح باران که تند می بارد چرخش پنکه در فضای اتاق نقش رگبار آب بر کاغذ می زند پس هجوم آتش را پ.ن:تصویری که این روزها تو غبار بالکن می شه از حیاط خونه دید چرخش پنکه در فضای اتاق میرماند هوای سنگین را پرده می لرزد از گریز و ستیز در پس پرده می شود پیدا تکیه داده به سینه ی دیوار تن انگورهای خشکیده 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 تو را چه گونه بگویم نبوده ای ؟ انکار چه انکاری ؟ گواه بودن ی سیب خوردن آن است تو آن رسیده ترین سیب باغ من هستی پ.ن:چگونه انکار می شه کرد حقیقتی که مثه روز روشن است
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 نک زد کلاغ چاق بر پوست دانه بلعید مغزش را شکستش در گوشه ی حیاط با باد می چرخد مشتی غلاف خشک مشتی غلاف خرد مرد آب می ریزد پای نهال گردویش در خاک باغچه پ.ن:تناقض اول و آخر نوشته فضای بین مرگ و زندگی رو تصویر می کنه 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 آبی آبی پشت ابرهای دودی تیره آبی پشت چشم بند سخت آبی پشت سقف آبی آبی شیری آبی پنهان پ.ن:آبی به زیبایی آنکه در پس آن ابر است آبی پشت سقف آبی آبی شیری آبی پنهان 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 12 مهر، 2012 باران و گرد برف سیلاب و اشک شور دهلیز های خاک و راه های سرد پالایش زمان پالایش عبور پس زایشی زلال در بستر سخاوت یک چشمه بر زمین پ.ن:کاش زمان هم پالایش می شد،اینجوری نمی رفت به زباله دان تاریخ پالایش زمان پالایش عبور پس زایشی زلال در بستر سخاوت یک چشمه بر زمین 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 12 مهر، 2012 زخمی بر این زخمی بر آن سلولهای زخمی عریان با هم می آمیزند و جوش می خورند جریان شکوفا می شود از ریشه های این تانطفه های آن پروانه می نوشد شهد رسیده را پالیز بان از شاخه می چیند انجیر های نرم شیرین را در هم تنیده اند سلولهای زخمی عریان در هم تنیده اند هماهنگ پ.ن:باید بعد از هر زمین خوردن اینجوری پاشیم زخمی بر این زخمی بر آن سلولهای زخمی عریان با هم می آمیزند و جوش می خورند جریان شکوفا می شود 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2012 زمین کوچک گفت به تکیه گاه رسیدم و بعد از این هرگز فرو نمی ریزم زمین برهنه شد و تنش را به آفتاب سپرد زمین کوچک آه چه قدر عاشق بود پ.ن:تکیه گاهی پیدا کردم از این پس... و بعد از این هرگز فرو نمی ریزم 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2012 مرد از میان مرز دو میله آهسته دست را بیرون می آورد و پخش می کند یک مشت خرده نان بر سنگ فرش خیس خط های سایه های موازی پوشانده اند سطح زمین را از شاخه ی کبود کرک پرنده ا ی آرام می افتد بر روی ساه ها گم می شود تجلی رنگینه های کرک در پشت میله ها نان ریز می کنند سنگین و آهسته انگشتهای خسته ی مرد پ.ن:گم شده است 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2012 جریان خاموشی تایید از سوراخ بازوی شفافی تا سقف بالا رفت و روی دیوار انگشت ها را باز کرد از هم گسترد مشتش را و سقف تکیه زد بر ساعد نور پ.ن:مشتش باز شد برای دیگران انگشت ها را باز کرد از هم گسترد مشتش را 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2012 سرپوش را گذاشت منفذ گرفته شد خوابیده آسوده بی هرج و مرج صوت بر شعله همچنان اجزای محتوا در جنب و جوش بود و در فضای بسته به تدریج نیروی ضربه ها انباشت می شد انباشت رشد کرد و خواب دفن شد با ضربه ای سریع در صوت انفجار پ.ن:تناقض... و خواب دفن شد با ضربه ای سریع در صوت انفجار 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2012 با من بیا به وسعت دانه با من بیا به خلوت شبنم با تو شب از کنار من آرام می رود مثل عبور قطره ی باران از شیشه های گرم عمارت پ.ن:بامن بیا به پروانگی 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2012 ایوان گسترده بود باز در پای ناودان سنگینی باران از سقف می گذشت و پخش می شد بر تن آن گل ته نشین شد و در پس جریان رسوبی سخت بر جا ماند از دورها پیداست براقی یک سقف پاکیزه براقی یک ناودان پاک بالای ایوان ایوان گلناک پ.ن:زیبایی ها همیشه در دورداست هان از دورها پیداست براقی یک سقف پاکیزه براقی یک ناودان پاک 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2012 تا خورد کاغذی از لای درز پنجره رد شد چرخید افتاد لخت و نرم پایین کف حیاط در مشت بسته ای آهسته محو شد خشکی خش خشی تا خورد کاغذی از لای درز پنجره رد شد لغزید زیر پایه ی یک تخت آهنی در گوشه ی اتاق در گوشه ی اتاق تا خورد کاغذی پ.ن:سادگی زیباترین وجه شعر سیما خانومه خشکی خش خشی تا خورد کاغذی از لای درز پنجره رد شد 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2012 گل اصطکاک را محدود کرده است و ثقل اندام در هیچ نقطه ای ثابت نمانده است در حد فاصل دو قدم دره ای ست ژرف آثار معنی را از دست داده اند سیاله ی لرج پوشانده جای پر کشش پای رفته را لیز است لیز خاک زمین سنگ کفش دست بر جاده ی لیز می لغزد عابر می افتد عابر از جاده ی لیز کژ مژ عبور می کند عابر پ.ن:عجب تعبیرهایی می لغزد عابر می افتد عابر از جاده ی لیز کژ مژ عبور می کند عابر 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 10 آبان، 2012 وا می کند ریشه انگشت هایش را در مشت می گیرد زمین را با سنگ هایش سخت با خاک هایش نرم سرو ایستاده سبز با گردنی افراشته رو سوی آسمان پ.ن:ایستادگی سروم آرزوست 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 10 آبان، 2012 حدود تنش را فشرده بود به هم شنید می خوانند صدای جنبش بود صدای تازه شدن در کشاکش امواج به خود نگاهی کرد به امتداد وجودش که تاب برمی داشت به هستی اش که چروکیده بود در تنگی تمام ریشه پذیری خاک آن سو تر میان جنبش آب و ستاره و خورشید ادامه ی او بود کشیده شد به هوای یگانه ی بیرون شکسته بارو را و هستی خود را درون حلقه ی بازوی گرم نور افکند شکفت گندمزار شکفت گندمزار پ.ن:و اینک بهار آغاز می شود 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 10 آبان، 2012 فردا سحر باز خورشید می آید بدون من باز می خندد بر خوشه های زرد گندم بر سیب های وحشی ترش بر دلو های چاه بر دار قالی و نقشهای ناتمامش در ناتمامی بر شاخه ی بی رنگ اما دور از گلش بلبل چه خواهد کرد ؟ خواب چه خواهد دید ؟ می مانم امشب گل را تمام می کنم امشب نزدیک می آید جوجه ها و غنچه های تازه اش فردا پ.ن:فردا باز همان دیروز است
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 آبان، 2012 صدف ستاره نبود نه لاک پشت بود نه کوسه صدف مجال اندک خود را گرفت نگاه کرد و ناگزیر مصمم چکید در دانه پ.ن:چاره ای نداشتن و در عین حال مصمم بودن عجیب تناقض داره برام 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 آبان، 2012 لیوان شسته ی شفاف روی میز در انتظار شیر دهان باز کرده است آتش حدود گسترشش را از یاد م یبرد جریان مبنای جوشش خود را خاموش می کند و در هجوم هرم تبخیر می شود ذرات می رمند بالای میز چرب لیوان شسته ای ست با یک دهان باز پ.ن:روزمرگی تمام 1
ارسال های توصیه شده