moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 شهریور، 2012 به این که ماهی هاش چه قدر بیشترند به این که بستر او ریگ کمتری دارد به این که گنج صدف های سینه ی دریاش از آن او هستند به این که وصل کجاست کار ندارد سوال ممتنع سخت را نمی خواهد همیشه جاری بود همین فقط همیشه جاری هست پ.ن:یک جاری بودن جاودانه می خواهم 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 شهریور، 2012 در من نشسته اید چون درد در انتهای جام آن کس که گفت تمام شد تنها در قطره های شمع نظر داشت در قظره های شمع ای شعله های مبهم دیروز ای سالهای شک ای اضطرارهای مداوم ای رنج های روشن امروز در من نشسته اید امشب نگاه کن به روشنای جام امشب نگاه کن پ.ن:امشب جور دیگر نگاه کن! 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 شهریور، 2012 همیشه می چرخد خلاف محکمه ها حکم ها و آتش ها همیشه می چرخد بدون ثبت شماره بدون اخذ مجوز همیشه می چرخد صدای گردش او در سکوت می پیچد پ.ن:دنیا رو می گه! همیشه می چرخد خلاف محکمه ها حکم ها و آتش ها 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 شهریور، 2012 توفان به هم کوبید در را فانوس پتی کرد و افتاد چادر شب سنگین آوار شد بر جسم گهواره توپ طلایی خرد شد در انقباض مشت کودک زن چانه می گرفت در گوشه ی مطبخ برای چاشت پ.ن:کاش مُشت کودکی رو داشتم،می خوام با انقباضش چند توپ رو خرد کنم! توپ طلایی خرد شد در انقباض مشت کودک 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 18 شهریور، 2012 شب بست پرده را و پلک های پنجره را روی هم گذاشت اشیا گم شدند در سایه های پست هیولایی در پرتگاه خامه ی تاریک یک جفت چشم تر سرریز می کند برق نگاهش را در چشم آینه پ.ن:تا به حال اینجوری سر ریز شدی؟ یک جفت چشم تر سرریز می کند برق نگاهش را در چشم آینه 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 همیشه یک پرده به قدر وسعت یک پرده نقش می گیرد کنار بزن سکوت شب از صوت رنگ لبریز است پ.ن:کنار باید زد پرده ها رو البته اگه نامحرم ها بزارن
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 من ایستاده ام که بسوزم پروانه ها به دور نئون های رنگ رنگ پرواز می کنند و عابران خسته گران بار سر روی خشت خام از هوش می روند من ایستاده ام که بسوزم پ.ن:من یک عابرم و این چند سطر رو تایید می کنم و عابران خسته گران بار سر روی خشت خام از هوش می روند
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 تا چند می شود از آسمان برید افق را از ساقه برگ را از قلب عشق را از من تو را تو را ؟ پ.ن:تا چند می شود؟
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 تا ایستگاه راه کمی بود می دوید در بین عابران خیابان مرد مسافری بر شیب لیز صفحه ی ساعت سر خورد عقربه در کفش های تنگ انگشت های مرد تاول زده بود راهی نمانده است درک کند کفش را و تندتر دوید یک دور تازه عقربه سر خورد افتاد شال و کت پرتاب شد کیف جهنم در لحظه ی حرکت بالای پله بود یک عبور مادرزاد فاتح با خنده ی بلند افتاد ساعتی بر ریل زیر چرخ پ.ن:پای من هم از رفتن و نرسیدن تاول زده
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 سوزن وجود نخ را بر دوش می کشد با بافت های سخت کلنجار می رود و وصل می کند دو نقطه را دو نقطه ی جدای هماهنگ را به هم بر صفحه ی سفید بر صحنه ی بی نقش می روید یک سرو یک پیچک پ.ن:ما برای وصل کردن امدیم/نی برای فصل کردن آمدیم و وصل می کند دو نقطه را دو نقطه ی جدای هماهنگ را به هم
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 20 شهریور، 2012 از روزنه رگ می کند بر پلک افتاده و چاه های مردمک را آغشته می کند با رنگ های خود از عمق بیرون می کشد سطل رسوب مانده را دهلیز را از گرد می روبد و باز می کند آن دو دریچه را آن دو دریچه ی خاموش بسته را بر آفتاب صبح از روزنه رگ می کند نور پ.ن:باید دریچه ها رو باز کنیم به روی آفتاب،درونمون زیادی داره تاریک می شه و باز می کند آن دو دریچه را آن دو دریچه ی خاموش بسته را بر آفتاب صبح 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 20 شهریور، 2012 چراغ دود می کرد دهان رسوب تلخ هوا را مدام تف می کرد میان تاریکی کنار شالیزار کشیده پلک به هم مرد پیر شالی کار به خط روشن روی زمین نگاه دوخته بود چراغ در مشتش پ.ن:عجب تعبیری چراغ دود می کرد دهان رسوب تلخ هوا را مدام تف می کرد 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 20 شهریور، 2012 در بین ماسه هاست در بین ماسه ها که بر آن ها گذشته است جریان آب شور جریان باد ها و موج های نور لنگر کناره و قایق رنگ تنفس تن او را گرفته اند رنگ دهانش را با آن لبان بسته ی خندان که غواص مشتاق می مکد در خواب های خستگی هایش در بین ماسه هاست در بین ماسه هاست صدف پر آبستن از دریا پ.ن:در بین ماسه زار دل ما هم جریان آب شور رسوخ کرده در بین ماسه ها که بر آن ها گذشته است جریان آب شور 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 20 شهریور، 2012 من در جوار تو معنی گرفته ام تو در جوار من او در جوار ما ما در جوار هم و عشق عشق یک اشتراک سبز عظیم است پ.ن:و چه خوش گفت سیما خانوم و عشق عشق یک اشتراک سبز عظیم است 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 22 شهریور، 2012 شاید تو قادری قادر به حفظ حرمت هستی حرمت به هر چه هست حرمت به واقعیت موجود و حفظ اعتدال مانند عارفان شاید تو قادری ولی من در من گریز سخت و غم انگیزی ست از قلب سکه ها از قلب هر چه هست مثل گریز ذاتی تبعیدی از منظق تزار اگنوستی سیسم تو آیا چه گفته است ؟ هرگز نمی دانم نه هیچ ذره ای در طول و عرض ثانیه هم پایدار نیست با این حساب پاک یقینا احساس پایداری حلقه به دور دست یا قفل روی در یک وهم باطل است شاید زمین تو در موج های نرم کوانتوم شناور است اما ببین زمین من اینجا هنوز هم در پیچ حل مسئله سیب مانده است نسبیت ات چه بود ؟ فراموش کرده ام انگار در هر کجای کاغذ کاهی ذهن من تنها همین عبارت مشکوک بر جای مانده است آن ها که رفته اند تقسیم کرده اند اینک زمان زمانه ی دیگر در پیش روی ماست پ.ن:حرمت! شاید تو قادری قادر به حفظ حرمت هستی حرمت به هر چه هست حرمت به واقعیت موجود و حفظ اعتدال مانند عارفان 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 22 شهریور، 2012 من در تو جاری ام تو در درون من و دست های ما در هم تنیده اند نزدیک تر به هم از ساقه با زمین یا نور با نگاه یا رنگ با گیاه دیوارهای سنگی باور انکار می کنند و روزهای من از شور خنده های تو شیرین اند و گیسوان من از شوق بوسه های تو لرزان در من نهفته ای ست که از تو شکفته است پیوند خورده است مانند آفتاب با سنگ ریزه های مسافر دریای باردار و نخلهای سبز دیوارهای سنگی بارو انکار می کنند اما نگاه کن مرز میان آب و زمین چیست ؟ من در تو جاری ام تو در درون من پ.ن:ما جاری هستیم در هم دیوارهای سنگی بارو انکار می کنند اما نگاه کن مرز میان آب و زمین چیست ؟ من در تو جاری ام تو در درون من 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 22 شهریور، 2012 بریده می شود گره و حلقه ها باز می شود رها دو سر رها دو سر دهانه های منقبض به انبساط می رسد و پوشش فشرده دور می شود بدن به جذب آب و آفتاب می رود رها رها یگانه می شوند سبزه زار ها یگانه می شوند مد و جزرها یگانه می شوند سرخ و زرد ها یگانه خواب می رود رها رها پ.ن:آهای رهایی یگانه می شوند سبزه زار ها یگانه می شوند مد و جزرها یگانه می شوند سرخ و زرد ها یگانه خواب می رود رها رها 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2012 از آب های دور می آمد در هاله ای از بوی ماهی های آزاد با حلقه های گیسوانش ماسه آگین همرنگ مرجان ها با یک بغل انباشته از میوه های نورس دریا عریان عریان او تازه ی تازه او بکر می آمد و رشته های روشن آب که می چکیدند از شانه و آرنج های او در امتداد خاک بوی تازگی را پرواز می دادند پوشیدگان گرسنه در ساحل متروک فریاد کردند او را بپوشانید او مثل ما نیست او را بسوزانید اما پری از آب های دور می آمد از آب های تازه ی بس دور پ.ن:چه فریادی؟! پوشیدگان گرسنه در ساحل متروک فریاد کردند او را بپوشانید او مثل ما نیست او را بسوزانید 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2012 دود نشسته است بر شیشه های سرد بسته است پنجره کاکتوس خشک دفن شده در غشای گرد آونگ ثابت است کولاک های برف بیرون کشانده اند پرستو را از باغ یخ زده بر شیشه های سرد دوده نشسته است پ.ن:و اینک دیگر هیچ! 1
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2012 کندو که افتاد زنبورها پرواز کردند اصوات آشفتند و گام ها در هم شکستند بلعیده شد زهراب ها و شهد ها آغاز شد سرگیجه ای از رقص های تند بی پروا تل های زنبوران مرده حفره های خشک را انباشت کندوی افتاده میان گرد ها گم شد و چرخه های دفع ها و جذب ها چرخید در آفتاب ظهر در حول و حوش کنده ی یک بید بوی موم پیچید پ.ن:صدای ویز ویز بال زنبور با مگس های دور شیرینی فرق می کنه! 1
ارسال های توصیه شده