رفتن به مطلب

سیما یاری


moein.s

ارسال های توصیه شده

آثار یک بانوی شاعر دیگرو می خوام تو این تاپیک مرور کنم.:ws3:

سیما یاری از نوپردازان صاحب سبک معاصر در عرصه شعر و ادبیات فارسی است. :ws37:

 

[h=1] آب و باد[/h]ساحل خطوط پیکرش را شکل می داد

با کلبه ی صیاد ها

با تورها

با ماسه ها و گوش ماهی ها

که

رنگ و بوی رفته ی خود را

دوباره باز می جستند

دریا پس از توفان میان موج هایش نور می انباشت

و بادبان ها را صدا می کرد

دست سفید صبح می شست

لک های شب را

از چهره ی هر چیز

آواز آب و باد

تا دورها می رفت

صیاد برخاست

ساحل خطوط پیکرش را شکل می داد

 

پ.ن:کاش می شد با دست سفید صبح لکه های سیاه دلِ آدم هارو هم پاک کرد:ws37:

دست سفید صبح می شست

لک های شب را

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 88
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

می تابد آفتاب

آوندهای بسته ی یخ

باز می شوند

می تابد آفتاب

جریان گرم آب

رگ های خشک را

تخسیر می کند

می تابد آفتاب

فواره ی

سفید

از ساقه می جهد

تا انتهای گل

می تابد آفتاب

و میوه می رسد

نرم و پر آب و سرخ

در بین خارها

می تابد آفتاب

 

پ.ن:آفتاب می تابد و جان می دهد:ws37:

لینک به دیدگاه

دندان فشرد

مرد

بر پوست شفاف زرد آلو

میدان مغناطیس

بر اضطراب لحظه ی فرار

فائق شد

یک هسته ی ترد

در باغچه افتاد

انگشت های

ریشه ی شیرین

سر خورد تا اعماق

 

پ.ن:عجب تعبیر مُدرنی:ws3:

میدان مغناطیس

بر اضطراب لحظه ی فرار

فائق شد

لینک به دیدگاه

چراغ خاموش است

دریچه باز

و باد پرده ی افتاده را

به شیشه می کوبد

غبارهای خیابان

به روی فرش نشسته اند

آینه تار است

تمام در

اصابتی ست مداوم

میان دو دیوار

چراغ خاموش است

صدیا تند تنفس به گوش می آید

و دست

دست ملتهبی بر جدار می ساید

 

پ.ن:هیچ وقت به وجود در در بین دیوار اینجوری نگاه نکرده بودم،استفاده از ساده ترین چیزها بخون دوباره:ws37:

غبارهای خیابان

به روی فرش نشسته اند

آینه تار است

تمام در

اصابتی ست مداوم

میان دو دیوار

 

لینک به دیدگاه

دو آسمان

دو پرنده

و اوج

اوج های مکرر

کجاست مرز توقف ؟

زمین شان چه سراشیبی سیاهی بود

دو آسمان دو پرنده و اوج

اوجهای

مکرر

 

پ.ن:واقعا کجاست مرز توقف بعضی ها؟!:ws37:

لینک به دیدگاه

سیلاب خانه های گلی را

از پایه کنده است

گودال ها پرند

از کوزه های خرد شده

از لنگه های کفش

از صفحه های مشق

با حرف های گم شده

در اغتشاش سرخ

سبز

سیاه

در ارتفاع

اندام خشک خاک

با قطره های آب

هماغوش می شود

و دانه های پرت شده در زمین دور

خاموش می درند

با پنجه های کوچک نازک غلاف را

 

پ.ن:هم آغوش بین تن خشک و قطره های آب زیباست،واقعا تعبیر زیبایی هست:ws37:

 

لینک به دیدگاه

بادبادک به شاخه ها برخورد

دست نخ را گرفت و سخت کشید

شاخه های درخت در هم گرفت

رشته ی نازک گسیخته ای

بی صدا پخش شد میان حیاط

باد می آمد

دست نخ را دو لایه می تابید

 

پ.ن:کی پیدا می شه بره بادبادکم رو از بالای درخت بیاره؟:ws37:

لینک به دیدگاه

سر ضرب را گرفت

آهسته نرم نرم شروع کرد

با پرده پیش رفت

پنجه

و گوش را

با زخمه های گرم در آمیخت

و در سکوت چنگ

با گام های گمشده پیوست

پیوسته می رود

همراه تارها

تا اوج یک بداهه ی بی حد

 

پ.ن:احسنت:ws37:

پیوسته می رود

همراه تارها

تا اوج یک بداهه ی بی حد

لینک به دیدگاه

ذرات چسبیدند

بر شیشه های پنجره

خاموش و نامحسوس

باران شیار زد

در لایه های گرد

و نور

بذر را

پاشید

تند تند

در گودی شکاف

زن پرده را پس زد

بر شیشه مانده بود

باریکه ی محوی

از رد قطره ها

 

پ.ن:رد لحظه ها همیشه در قشنگترین شکل می ماند در خیال:ws37:

لینک به دیدگاه

بیرون

بیرون

خورشید می افتد

در قطره ی شبنم

و پخش می کند

فواره های رنگی خود را

روی تن چمن

جریان باد صبح

سر می دهد آرام

بر ساتن آبی

یک مشت پنبه را

پ.ن:زیبایی بی داد می کنه البته با طراوت:ws37:

لینک به دیدگاه

خورشید ملتهب

بر بالشی کبود

از هوش رفته است

نارنج نیم رس

آونگ ساعت سرخی ست

که تاب می خورد

بر دار سرد و لخت

 

پ.ن:باید از هوش رفت گاهی اوقات،از نون شب واجب تر هست،البته وقتی نون شب گیرت نمی آد:ws37:

لینک به دیدگاه

کف بود و کف

و قالب صابون

که زیر آب

در سایش مدام

تحلیل می رفت

چرخید پیچ آهنی سرد

تنداب قطع شد

و تکه های له شده ی لیز

در کیسه ی زباله افتاد

نور از ورای شیشه ی بی لک

جوشید در اتاق

 

پ.ن:قاب صابونه ماییم،سایش هم دنیا،دنیا داره ذره ذره ما رو تحلیل می بره:ws37:

لینک به دیدگاه

می ریزد آبشار

در هاله های رنگ

دیری ست رفته است مسافر

و جای خالی اش

پر مانده با غبار

و ذره های خاک

شمعی کنار پنجره ی باز روشن است

در

کنج آسمان

دنباله دار شیری پر نوری ست

که نقش می زند

تصویر روشن خود را

در تیرگی چشم

دیری ست رفته است مسافر

در هاله های رنگ

می ریزد آبشار

 

پ.ن:کِی می شه مسافرا برگردن،جای خالیشون غبار نباشه:ws37:

دیری ست رفته است مسافر

و جای خالی اش

پر مانده با غبار

و ذره های خاک

لینک به دیدگاه

کوه است آسمان

دار است ریسمان

رگبار سنگین است

زرده فشرده می شود

از لا به لای مشت می ریزد

بر دامن سفید

می بوسمت

در بستر نارنجی غروب

زوزه

در بزرگ

کلید فشرده ی سرسخت

کلید دور

کلید نهفته در اعماق

حضور تیزی چاقو

میان لولا ها

و چفت افتاده

صدای زوزه ی چرخش

در بزرگ

بزرگ

 

پ.ن:یک خونه ی قدیمی جِن زده،یادم می آره این شعر:ws37:

لینک به دیدگاه

در چارچوب قاب

بین حفاظهای مقاوم

آویخته بر گردن دیوار لبخند

محفوظ از غبار

محفوظ از توفان

محفوظ از رگبار

آویخته بی جان

و بال گردن دیوار

لبخند بی بو

لبخند بی رنگ

لبخند جاویدان

 

پ.ن:ای وای که بعد از رفتنمون هم عکسمون وَبال گردنِ دیوارِsigh.gif

آویخته بی جان

و بال گردن دیوار

لینک به دیدگاه

گلدان چینی

از روی میز لق

سر خورد و افتاد

زن لب گزید سخت

خم شد و زنبق را

برداشت از زمین

بر پرده می جنبد

یک سایه

با یک

شاخه ی زنبق

میان دست

 

پ.ن:باید لق بخوریم بیافتیم زمین تا جای خالی مون معلوم شه:ws37:

لینک به دیدگاه

مردی که در غروب نشسته است

فریاد می زند

آیا شهادت یک برگ

منجر به رستگاری یک باغ می شود ؟

جریان ادامه ی رود است

شب مطلع روز

و سنگ ریزه های

مسافر

دیری ست تن به یک سفر تازه داده اند

بی هیچ تردید

فریاد می زد

مردی که می رفت

در آن سپیده دم

 

پ.ن:این سوال من هم هست:ws37:

آیا شهادت یک برگ

منجر به رستگاری یک باغ می شود ؟

لینک به دیدگاه

در کنج باغچه

آسوده لاک پشت

بسته است چشم را

گربه کنار کیسه ی گندم لمیده است

و گله نیم خواب

در آغل قفل

نشخوار می کند

تیره

است آسمان

تاریک دامنه

بر سر در حیاط

آویخته چراغ

خاموش

می سوزد

 

پ.ن:لَم دادن گربه ات رو قربون:ws37:

در کنج باغچه

آسوده لاک پشت

بسته است چشم را

گربه کنار کیسه ی گندم لمیده است

لینک به دیدگاه

آجر روی آجر

پایه

اتاق

اتاق

یک رشته سیم سیم

شریان جنبنده

از قلب نیروگاه

تا پیچ سرپیچ

بوران یلدا

در دشت های شب

گرمای یک چراغ

در قلب خانه

 

پ.ن:یک مدار ادبی:ws37:

لینک به دیدگاه

از عمق می آید

از زیر آن عمیق ترین لایه های خاک

از زیر لایه های فشرده

و منقبض

آن لایه های سخت که انگار هیچ چیز

یا هیچ نیرویی

قادر به خرد کردن

شان نیست

از تنگنای عمق می آید

در کش مکش

ذرات سنگین را جدا می سازد از خود

و درد ها را می گذارد

راه می جوید

از روزن صخره

بر سنگ می ریزد

صاف و سبک

چشمه میان کوه

 

پ.ن:باید از کش مکش ذرات سنگین عبور کرد،مقدمه ی عبور از درد هست:ws37:

در کش مکش

ذرات سنگین را جدا می سازد از خود

و درد ها را می گذارد

راه می جوید

از روزن صخره

 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...