عاطفه کوچولو 2896 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ گوشيم زنگ خورد صداي يه دختر بود صداش مي لرزيد بغض داشت نمي شناختمش نگران از همه چيز بود از كسي به نام علي سراغ مي گرفت منم كه نمي شناختم مي گفت سه ساله با هم دوست هستن اما الان سه روزه گوشيش خاموشه مي گه قرار بوده با مادرش بيان خونمون براي آشنايي خانواده ها وقتي فاميلشو بهم گفت فهميدم كي رو مي گه علي همسايمون (يادم افتاد علي با گوشيم به چند باري به يكي زنگ مي زد ازم فاصله مي گرفت تا صداشو نشنوم ) اما الان يه چند روزيه بدنش زير خاك در حال متلاشي شدنه كسي كه چند روز پيش اول آزاد راه قم تهران تصادف مي كنه و به رحمت خدا مي ره يادم افتاد كه منم مثل همون يه روزي مي رم فكر مي كردم رفتن فقط براي بقيست خدا به اين دختر صبر بده چون هنوز نمي دونه فقط گفتم رفته سفر زيارت امام رضا چه دلش شاد شده بود مي گفت اي كاش با علي دوتايي مي رفتيم با تو ما را خوش ترين ديدار باد هر كجا هستي خدايت يار باد 8 لینک به دیدگاه
sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ دردآوره خیلی خیلی دردآور خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا... 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ ووااااااااااااای چه احساس بدی... 1 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ این اتفاقا آدمو میشکنه و آدم یه شبه پیر میشه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده