Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آقای "الف"، دوست دارد صبح ها با تلالو طلوع آفتاب بیدار شود، برود نانوایی یک نان سنگک بخرد بیاید با پنیر بخورد. آقای الف ترجیح میدهد، هرروز ریش هایش را بتراشد و سپس سرکار برود. او از این کار لذت میبرد. خانم "ب"، دوست دارد آرایش آرامی روی صورتش داشته باشد و از آرایش لذت می برد. او همچنین دوست دارد با دوستانش برود پاساژ و روزانه مقداری از زمانش را صرف Window shopping کند. او از این کار لذت میبرد. آقای "ج" بیش از هرچیز به خوردن بیسکوئیت با هات چاکلت اعتقاد دارد! وی وبگردی را دوست دارد و هر روز در نت پلاس است! او از مراوداتش با دوستان نتی اش لذت میبرد. خانم "د" مادر است. او سر و کله زدن با بچه هایش را دوست دارد. او از اینکه کودکش از وی سوال می پرسد لذت میبرد. او وقتی کودک خواب است، دست به موهایش میکشد و او را میبرد روی تختخوابش می خواباند. او از این کار لذت میبرد. آقای "و" مقداری از زمانش را صرف تمیز کردن ماشینش می کند، او دوست دارد خودرواش تمیز باشد! هرچند به قیمت غرغر واحد های دیگر ساختمان بابت مصرف بالای آب توسط او باشد! او از این کار لذت می برد! و ... هی فلانی! همه ی آدمها، از خیلی از چیزها لذت می برند! این ها همه "واقعی" هستند! آنچه که الان هستی، هستیم، هستند! زندگی نه بیشتر از این است! نه کمتر از آن! زندگی همین است! با همه ی بالا و بلندیهایش! با همه ی سختی ها و آسانی هایش! با همه ی لذت هایش! واقعی باش... جیمی. 48 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هیچکس نظری نداره یعنی؟ 9 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زندگی ساخته شده از فراز و نشیب هایی است که از آن "زندگی" ساخته است.... .زندگی یعنی فراز و نشیب...یعنی تکرار...و گاهی هیجان....زندگی یعنی همین زندگی، حقیقتِ زندگیست...باید ماند و زیست.....آنگونه که میخواهی.... 19 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هیچکس نظری نداره یعنی؟ چرا من میخواستم این شعر پوشکین رو بنویسم حالشو نداشتم!!!دپرسی بود آخه!!! حالا مینویسم!!! یک هدیه بی مناسبت و غیر منتظره! ای زندگی! چرا سهم من شده ای؟ چرا به حکم سرنوشت،من و تو به نابودی محکومیم؟ من آرمانی ندارم. قلبم تهی است و اندیشه ام پوچ... و هیاهوی زندگی یکنواخت،مرا با اندوه می ازارد..... 21 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خیلی زیبا گفتی برای من: زندگی کاریه که دوستش داری و بخاطرش مشکلاتشو تحمل میکنی و هم می آموزی هم نشر میدی هم باهاش کار میکنی. زندگی وقتیه که خسته از سر کار بر میگردی میبینی مامانت یه شام خوشمزه پخته و منتظر و چشم براهته و پدرت جلوی تلویزیون نشسته وقتی میبینتت میگه امروزت چطور بود؟ زندگی در انتظار یک اتفاق خوب موندنه...حتا نمیدونی اون اتفاق چیه ولی منتظری یه اتفاق خوب تو زندگیت بیوفته زندگی شنیدن یک قطعه ویولنه که لذت شنیدنش فراتر از حجم ادراکه و در پوست خودت نمیگنجی زندگی شنیدن خوشبختیه یک دوسته زندگی وقتیه که بدونی میتونی برای کسی مفید واقع بشی و به نوعی کمکش کنی. زندگی رو دوست دارم. 18 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گاهی میری...اونقدر میری که دیگه مقصد یادت میره...فقط میری... گاهی ارومتر...فقط وفقط سریع قدم برمیداری.... و بعد.. . . .اروم....این بارفقط قدم میزنی...مشکل کجاست؟چرا پیداش نکردی؟ گاهی.... این بار می ایستی... یه نگاه به اطراف..... واسه چی میدوییدی؟ دنبال چی بودی که اینقدر درگیربودی؟درگیر مسیر..درگیرچرایی ها؟..اینهمه سوال ...و... جواب چی میتونه باشه....؟! راستی... هی... فلانی.... زندگی شاید همین باشد..... اره..همینه.... زندگی.... من تو او....."زندگی" یعنی "ما"....... 15 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هیچکس نظری نداره یعنی؟ می خوای خودتو راضی کنی؟ 4 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ واقعا که راست گفتی زندگی لم دادن روی کاناپه و کتاب خوندنه وقتی که باتمام وجود ازش لذت میبری زندگی پیاده روی توی یه صبح بارونیه وقتی داری یه آهنگ خاطره آمیز گوش میدی زندگی یه فنجون قهوه داغه توی یه روز ابری و سرد زندگی اینه که یهو وقتی دلت میخواد پیشونی عزیزانتو میبوسی زندگی همین لذتای زودگذره وقتی هزار تا دغدغه داری و همینا سرپا نگهت میداره! حس میکنم این روزا بیشتر از همیشه دارم زندگی میکنم! 15 لینک به دیدگاه
just work 12354 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ناخود آگاه یاد این شعر شاعر همیشه دوست داشتنی " یغما گلرویی " افتادم ... هی بازیگر گریه نکن ما هممون شکل همیم صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم یکی معلم میشه و یکی میشه خونه بدوش یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش ... راستی با نقابمون چه کنیم ؟ گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست ... 15 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زندگی یعنی اینکه صب از خواب بیدارشی به خودت بگی چیکار کنم یادت میاد خیلی دپرس بودی دیشب ولی یهویی پا میشی از جات اول یه حموم دبش میگیری و اخرش رو هم به یه دوش آب سرد خودتو میسپری بعد درحالی که حوله هنوز رو سرته برا خودت صوبونه درست میکنی هرچی که عشقت میکشه و هرچی که تو یخچال خونت داری بعد جلو اینه وا می ایستی خودتو خوب تو اینه برانداز می کنی امروز چی بپوشم یه دامن خیلی کوتاه با یه تاب صورتی دخترونه (گشت ارشاد هنوز وارد چار دیواری خونه هامون نشده ) موهاتو شونه می کنی و میریزی رو شونه هات با ارامش هرچه تموم تر خودتو یه ارایش ملایم می کنی اما با با یه رژ خیلی غلیظ جیگری تهش رو می بندی اووووووووووووووووووووووووه راستی اون صندل های پاشنه بلند اونارو پات می کنی چن بار جلو اینه تموم قد قربون صدقه خودت میری درحالی که یه اهنگ خیلی شاد دلنشین (شایدم خیلی ملایم و بدون کلام ) گوش میدی و هر از گاهی باهاش حرکات موزون میای و و و و ...................... یه روز دخترونه 21 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یه دختر سیاه پوست ( غزال سیاه ) قهرمان دوی سرعت میشه و رکورد جهانی رو میشکنه وقتی ازش می پرسن چطور به این موفقیت رسیدی میگه: وقتی بچه بودم خانواده ام فقیر بودن خیلی فقیر ... 20 تا خواهر برادر بودیم و همیشه غذا کم بود و موقع غذا هرکس سریعتر می دوید غذا نصیبش می شد و کسی که دیر می رسید گرسنه می موند من برای اینکه گرسنه نمونم با تمام وجود می دویدم تا همون اندک غذا بهم برسه در واقع من روزی سه با تمرین می کردم! ... هی فلانی زندگی شاید همین باشد ... 14 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آقای "جیمی" 5شنبه ها که حوصله اش سر میره، PES رو آتیش میکنه یه اسمس میده رفیقش بیاد خونشون، تا صب خودشونو از PES خفه میکنن! 12 لینک به دیدگاه
ماتینا 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زندگی یعنی همین................... 5 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تا عنوانشو دیدم یاد این شعر افتادم ربطشو نمیدونم چقده زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از ان میگذرد... زندگی شاید طفلیست که از مدرسه باز میگردد...زندگی شاید ان مردیست که خود را از شاخه ای میاویزد 13 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زندگی برای من درست کردن گردنبند بهار نارنج و هدیه دادن اون به دختر کوچولو های اطرافمه... زندگی برای من خنده های مامانمه... زندگی برای من لگد کردن پشت بابامه وقتی که خستست... زندگی برای من نگاه کردن به دختر کوچولوی داداشمه وقتی که خوابه... زندگی برای من در کنار عزیزم بودنه... 12 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دقیقا همینه زندگی همینه من دوست دارم همه این کار ها رو انجام بدم ولی فقط به یکیش میرسم اونم پلاس شدن تو نت هست البته بعضی وقت ها هم نت زده میشم میر رو نقش دیدن فیلم و بعضی وقتا هم میرم تو کار ابتکار برای انجام کار که همیشه با شکست سخت مواجه میشم کلا لم دادن فیلم دیدن رو از همه کاری بیشتر دوست میدارم 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زندگی شاید همین باشه که دوستام از خوابگاه بهم زنگ بزنن و دونه دونشون ساعت ها باهام حرف بزنن و بخندم باهاشون زندگی شاید همین باشه که به دوستم که ام اس داره زنگ بزنم و کلی باهم بخندین و تو دلم بگم خدایا شکرت که حالش خوبه زندگی شاید همین باشه که وقتی بابابزرگم رو می بینم زود برم بوسش کنم و حس کنم چقدر خوشحاله زندگی شاید همین باشه که کلی آدم تو زندگیم باشه که دوسشون داشته باشم و بهشون بگم دوستتون دارم زندگی شاید همین باشه که سرم درد بکنه و وقتی خستم به روم دور و بری هام نیارم زندگی شاید همین باشه که بعد از چند روز یا چند ساعت بیای نت و ببینی دوستای مجازیت سراغتو می گیرن زندگی هر چی باشه قشنگه کنار تک نک خارهاش . . . 13 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هی فلانی! بیا به این همشهری ما اینا رو بگو... بگو هر کسی یک جوریه! فقط مراقب باش بهت تهمت نزنه!:icon_razz: 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هی فلانی زندگی شاید همین خندیدن های الکی الکی و گریه های الکی الکی با بهانه های کوچک باشد .... 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده