zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۱ پیتر ایزنمن یک معمار ویک معلم میباشد پيتر آيزنمن در ۱۱ اگوست سال ۱۹۳۲ در نيویورك، ايالت نيوجرسي به دنيا آمد. او مدرك ليسانس معماري خود را از دانشگاه كرنل، مدرك فوق ليسانس خود را از دانشگاه كلمبيا و دكتراي خود را ازدانشگاه كمبريج دريافت كرد به وی یک دكتراي افتخاري هنرهای زيبا از طرف دانشگاايلينويزشیکاگو اهدا گردیده است.در سال 1967وی انستیتو نیویورک را برای دانشجویان معماری وشهر سازی تاسیس کرد پیترایزنمن ساختما نها را با دو معيار مي سنجد يكي اينكه چه مدت در تعلق به حال باقي مي مانند و ديگر اينكه چه مدت در تاريخ خودشان را حفظ مي كنند او معتقد است كه: بعضي از ساختمانهاي كنوني بودن خود را از دست ميدهند و هرگز جزئي از تاريخ نمي شوند . ساختمانها مي توانند 50 تا 100سال تعلق به حال داشته باشند.او در حال حاضر تنها مبحثي را كه در دانشگاه تدرس مي كند مر بوط به پالاديو است. در كار پالديو چيزي است كه او شيفته آن است وآن اختراع تيپولوژي است. اختراع( تيپولوژي اجتماعي و فرم ساختماني) كه با ديگر كارهاي زمانه اش در يك رديف قرار نمي گيرند و بايد اقرار كرد كه ما هنوز مشغول ساختن ويلاهاي پالاديويي هستيم و اين موضوع آيزنمن رابرانگیخته که پست مدرن نیسمها پالادیو را به خاطر اینکه جایی در اصول فکری انها ندارد سرکوب کرده اند و پالاديو را در حاشيه گذاشته اند وگمانه میزنیم که وجه اشتراک پالادیو وایزنمن در این است که هر دو به منتقدانشان ارتباطشان با تاریخ قطع شده است.در سال(۱۹۸۰)پس ازسالها تدريس و نوشتن كتاب و نوشتن تئوري هاي قابل قبول ،كار حرفه اي خود را در زمينه ي طراحي و ساختن آغاز كرد كه شامل خانه هايي با مقياس بزرگ و پروژه هاي شهري و نيز فعاليتهايي در زمينه ي آموزش دانشگاهي و يك سري خانه هاي شخصي بود.در سال (۱۹۸۵)، آقاي آيزنمن جايزه ي (شيرسنگي) را براي پروژه ي رومئوژوليت خود در سومين بينال معماري در ونيز دريافت كرد. در بينال پنجم هم او يكي از دو معماري بود كه به عنوان نماينده ي ايالات متحده شركت داشت و پروژه هاي ارائه شده توسط ايشان در موزه ها وگالري هاي سر تاسر دنيا نمايش داده شد. در ضمن تا سال (۱۹۸۲)به عنوان بنيانگذار و مدير(انستيتو معماري و شهرسازي) بوده و به عنوان منبع تفكر و انديشه براي نقد معماري به شمار مي آمد.آيزنمن تعداد زيادي جايزه دريافت كرد بورس تحصيلي گوين هايم (۱۹۷۶)، جايزه ي( برانئر) از آكادمي هنر وادبيات و جايزه ي بين المللي براي هنر،جايزه ي افتخاري از انستيتو معماري آمريكا به خاطر مركزي در اهايو (۱۹۸۹)، جايزه ي بين المللي براي طراحي شركت مركزي( كوزميئي سانگيو) در توكيوي ژاپن(۱۹۹۱) نقطه شروع آيزنمن آيين افلاطوني است.نخست صورت ناب وذهني وكامل بود كه ازطريق هبوط پيوسته و متواتر به واقعيت نزديك مي شد. تفكر آيزنمن غيرديني است و چنين تفكري در شرايط امروزي اين احساس را به دست می دهدكه كاملا از اين گونه مسائل (مسائل دینی) جداست.معماري آيزنمن مي كوشد تا در سايه تحريك تخيل و تصور و پذيرش نا متعارفها از دام ماليخوليا بگريزد به اين ترتيب كه اينها را به عنوان عناصري مثبت در ساختن مكان جديدی براي لا مكانها يا مامني كه در آن معمار اراده فرماتيو خود را باز شناسد تلقي ميكند. اين محصول مصنوعي مكان بنا برهمه آن دلايل پاسخ مثبت اوست به لامكاني وبه ماليخوليايي فقدان وازدست دادنهايي كه پيوسته دركمين وهمراه با اين لا مكاني هاست.در كارهاي اخير او نشان از توهم ذهني وجود ندارد. 8 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۱ حتي از كمترين و دقيقترين نشانه اي از، خود گول زني نيزوجود ندارد چرا كه هنر مدرن از تبار(آيزنمن و بودلر) آگاهانه و هشيارانه مسخ شدگي غير واقعيت رامي پذيرد.استراتژي نهفته در غوطه وري عميق تحليلي درهندسه كه پايه طرحهاي او را مي سازد هرگز نبايد به عنوان بازي!(صرف فرم) برداشت شود ودر وراي اين هندسه ها كه پيوستگي ابعاد خود را تكثير ميكنند و يا مدولاسيونهايي را كاهش و افزايش مي دهند.در(فراكتال) شكفتگي و سرشاري وجود دارد كه بدان وسيله گريز از متعارفها، ساختار حفاظتي اشراقي خود را پي مي ريزد.آيزنمن معمار فرمهاي مكعبي و سري خانه هاي 1 تا 10 به سمتي پيش مي رود كه مسئله مكان در پيش زمينه قرار گرفته است و با اين حال او كاري به ديگران ندارد وی با روح نوستالژيك هوشمندانه و نبوغ آساي خود خيال مي كند كه مي تواند مكان را در تسلط خويش در آورد و معماري خويش را بر آن بنا نهد.چنين به نظر مي رسد كه معماري آيزنمن درسالهاي اخيربرموقعيت تبعيدي اش همچنان پاي مي فشارد اين معماري اعم ازاينكه در شهرها ساخته شود يا در محيط هاي دانشگاهي ويا درتوابع وحومه هاي شهري، در آنچه كه خلق مي كند، ريشه ندارد به عبارت ديگرنه تنها ازتداوم منطق دروني با تمام براهين و مظامين قومي و تاريخي كه ظاهرا بايد نقطه عزيمتشان از توپوگرافي وخاطره ها كشف شود ناشي نمي شود بلكه برعكس نخستين وظيفه عبارت است از دريافت و شناخت اين غريبگي و غيبت مناسبات سمپاتيك بين معماري و مكاني كه اين معماري در آن ساخته مي شود.از زمان كانت به اين سوزيبايي شناسي مدرن با دوگانگي مواجه بوده كه معماري روحاني نتيجه شكست در رويا رويي با مشكل فرم مفروض است. معماري مورد علاقه آيزنمن معماري پالاديو(لوكوربوزيه – ترايني –مورتي)كاملا عكس اين معماري است، مقاوم دربرابرزيبايي شناسي روحاني و كوشا درجهت حفظ و موجوديت فرم هوگو فريد ريش در تفسير خود بر كتاب( "فلسفه كمپوزيسيون"اثر ادگار آلن پو) به نكته اي بر مي خورد كه تمام تازگي شعر آلن پو در آن است. طرح پيشنهادي احساس شاعرانه كلاسيكي به پيش زمينه مي دهد. آنچه كه در نتيجه ظاهر مي شود عين فرم و در حقيقت جوهر شعر است و آنچه كه هدف آن جوهر به نظر مي آيد در حقيقت حاصل فعاليت شاعرانه است. معماري اخير آيزنمن نيز همين روال را طي ميكند معني و دلالت اوليه كه بايستي از راه زبان فرمال به بيان درآيد وجود ندارد . روش آیزنمن در عمل معماري، كاملا عكس درك كلاسيك گرته برداري و اصل تقليد به مثابه پايه هاي اساسي كار معماري است. تقليدي در كار نيست نه از آلونكي ابتدايي و نه از نظام طبيعت ونه از منابع عظيم زندگي مدرن اجتماعي، هيچ نشاني نيز از درك معماري مبتني بر تكميل مدلهاي الگويي يا درسهاي تاريخي وجود ندارد.شايد در عصر حاضر معمار ديگري نباشد كه چنين آشكارا از تمام مفاهيم تكاملي زيبايي شناسي معماري و پايه هاي تاريخي آن فاصله گرفته باشد و معماري او با كلماتي بي بديل از بي نظمي جهان مدرن، ضعف عمل انساني و ناتواني و فتور دانش ما و از محيط سخن مي گويد. اين خوداثراست كه به زبان سخن مي گشايد، اما اين سخن قصه گويي به روال رايج نيست، كه اين خانه شبيه فلان است و اين مكان مثل بهمان! منتهاي معماري او خود به عنوان مفهوم اين مكانها و ثبات ساختاري و حقيقت هندسه، در برداشتي كه بر تاكيد ها و نفي ها و بر شك و ابهام استوار است پرسش بر انگيز هستند. اما معماري او بعد تاويلي نيز دارد به گونه اي كه تفسير يك عمل به معني اجراي آن است درست مثل پيانيستي كه متن نوشته شده موسيقي را مي نوازد شرط تاويلي معماري آيزنمن در توليد و ساخت و بيان زمان و فضا شرط التزامي است. 7 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۱ مرکز هنر های بصری وکسنر یکی از اولین و شاخص ترین ساختمان های سبک دیکانستراکشن ، مرکز هنرهای بصری وکسنر ( 1989 - 1982 ) در شهر کلمبوس آمریکا است . در مسابقه ای که در سال 1982 برای طراحی این ساختمان صورت گرفت ، معماران معروفی از جمله مایکل گریوز ، سزار پلی ، آرتور اریکسون و پیتر آیزنمن شرکت کردند . سایت این ساختمان در قسمت ورودی اصلی دانشگاه ایالتی اهایو در سمت شرق دانشگاه قرار دارد . عملکرد بنا ، نمایش آثار هنرمندان و دانشجویان دانشگاه در آن است . هر یک از این معماران ساختمان خود را بین دروازه ورودی و ساختمانهای موجود در سایت قرار دادند . ولی در کمال تعجب ، ساختمان طراحی شده توسط آیزنمن به گونه ای بود که فضای باریک بین دوساختمان موجود در سایت را شکافته و در بین آن دو قرار گرفته بود و تعجب بیشتر آن که طرح وی به عنوان برنده اول اعلام شد . از آن زمان سبکی در معماری به نام دیکانستراکشن در مجامع بین المللی معماری به نام سبک دیکانستراکشن در مجامع بین المللی معماری مطرح و مورد توجه قرار گرفت . آیزنمن در تبیین طرح خود عنوان کرد که این نقطه محل ملاقات دو قشر نسبتا متفاوت است . یکی دانشجویان و هنرمندان دانشگاه که کارهای خود را در این ساختمان ارائه می کنند و دیگری شهروندان و عامه مردم شهر که به دیدن این آثار می آیند . يكي محورهاي شبكة شطرنجي دانشگاه و ديگري محورهاي شبكة شطرنجي شهر كلمبوس، اين دو شبكه نسبت به يكديگر 17 درجه اختلاف زاويه دارند. لذا هر دو شبكه به عنوان نشانهاي از هر يك از اين دو قشر در محل سايت با يكديگر تلاقي كردهاند. اين دوگانگي در كالبد معماري ساختمان به گونهاي نمايش داده شده كه هيچ يك بر ديگري ارجحيت ندارند و اين دو محور همانند دو تيغة قيچي بين دو ساختمان را شكافته و خود در آن جايگزين شدهاند. پس از باز نمودن و شكافتن فضاي بين اين دو ساختمان در سايت، آيزنمن متوجه پيهاي يك بنا قديمي شد كه مربوط به دانشكده نظامي بود. اين بنا در دهة پنجاه ميلادي تخريب شده بود، ولي هنوز بخشي از پيهاي آن در زير خاك در محل سايت مدفون بود. اگرچه اين ساختمان ديگر وجود نداشت، ولي آيزنمن با وارسي دقيق سايت متوجه آن شده بود. وي اين ساختمان را كه ديگر در حاشيه قرار گرفته و به تاريخ سپرده شده بود، به عنوان بخشي از متن موجود، كه همان سايت پروژه باشد، قرائت كرد و اين قرائت را به صورت كالبدي نمايش داد. لذا در طرح آيزنمن، بخشهايي از ساختمان دانشكدة نظامي، كه شبيه يك قلعة نظامي بود، در قسمت سر در ورودي ساختمان مركز هنرهاي بصري وكسنر بازنمايي و بازسازي شد. در طرح اين مركز هنري، آيزنمن برخلاف سايرين توجه خود را معطوف آن چيزي نمود كه در نگاه اول و قرائت نخست به نظر نميآمد. وي با كنكاشي موشكافانه، مواردي همچون تناقضات، دوگانگيها و مسائل و تفسيرهاي حاشيهاي را عيان و عريان نمود. به چه دليل؟ به دليل آن كه معماري بايد نمود كالبدي ذهنيت و بينش زمان خود- در اين مورد ديكانستراكشن باشد. 8 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۱ مرکز گرد همایی کلمبوس: آيزنمن در طرح خود براي مركز گردهمايي كلمبوس (92-1990) موضوع اشاره شده، در فوق را به صورت كالبد معماري نشان داده شده است. به طور كلي در اكثر شهرهاي بزرگ آمريكا، ساختماني به نام مركز گردهمايي وجود دارد. در اين نوع ساختمانها به صورت مستمر جلسات، سخنرانيها و نمايشگاههاي مختلف از طرف اصناف، سازمانها و نهادهاي گوناگون كه موقعيت محلي، ملي و يا بينالمللي دارند برگزار ميشود. مركز گردهمايي كلمبوس در شمال مركز شهر كلمبوس و در واقع در مرز بين مركز شهر و قسمتهاي شمالي شهر قرار دارد. در سمت غرب ساختمانهاي استريت كه يكي از دو خيابان اصلي شهر است عبور ميكند و از جنوب تا شمال و مركز شهر را به يكديگر متصل ميكند. از سه طرف ديگر سايت، بزرگراههاي سرتاسري و خطوط راهآهن عبور ميكنند و پلهاي چند طبقه متعدد در اطراف سايت اين خطوط را به يكديگر متصل كرده است. به عبارتي در غرب سايت مهمترين مسير ارتباطي محلي و داخل شهري، و در سه طرف ديگر سايت خطوط ارتباطي داخل و بين شهري قرار دارد. تصميمات اتخاذ شده و يا اطلاعات كسب شده در گردهماييهاي داخل اين ساختمان از طريق خطوط تلفن، فاكس و اينترنت و همچنين مطبوعات و رسانههاي مختلف به سراسر كشور منتقل ميشود. لذا از يك طرف اين ساختمان مركز تبادل اطلاعات را به مناطق و مراكز مختلف منتقل ميكند و از طرف ديگر اين مكان مركز خطوط ارتباطي محلي و بين شهري است و لايههاي مختلف راههاي ارتباطي از چهار طرف اين ساختمان عبور ميكنند. آيزنمن اين چند لايگي خطوط اطلاعاتي و راههاي ارتباطي در عصر ابررسانهها را در ساختمان خود به صورت كالبدي به نمایش گذارده است. لايههاي مختلف ساختمان در حالت افقي، به صورت هم تراز و با موقعيت همسان در كنار يكديگر قرار گرفتهاند و مجموع اين لايهها كليت واحدي را به نام مركز گردهمايي كلمبوس تشكيل دادهاند. نكته حائز اهميت ديگر در طرح آيزنمن اين است كه ساختمان داراي يك دوگانگي در مقياس است كه به هر دو آنها بدون ارجحيت يكي بر ديگري توجه شده است. يكي مقياس بزرگ شهر است و از ديد داخل برجهاي مرتفع مركز شهر، اين ساختمان مقياسي در حد بزرگراههاي اطراف خود دارد. همچنين از ديد عابر پياده در مجاور خيابان اصلي شهر، مقياس ساختمان خرد شده و مقياس آن در حد مقياس نسبتاً كوچك ساختمانهاي محلي اطراف خيابان است. 7 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۱ آیزنمن یک معمار،نظریه پرداز و مدرس است.از در سال 1932 در نوارک ، نیوجرسی در آمریکا به دنیا آمد.لیسانس معماری خود را در سال 1955 از دانشگاه کرنل دریافت کرد.به علاوه تخصص معماری خود را از دانشگاه کلمبیا، فوق لیسانس وپ.اچ.دی از دانشگاه کمبریج ویک دکترای افتخاری هنرهای بصری از دانشگاه ایلینوس شیکاگو،دریافت نموده است. تعداد بیشماری مقاله و نوشته به رشته ی تحریر در آورده و در مجله های بین المللی به چاپ رسانده است. نیچه،نوام چومسکی ودریدا فیلسوف فرانسوی بیشتر نظریه های او را شکل داده اند. او به تدریس در هاروارد،پریستون،کمبریج،یل واهیو مشغول بوده است.هم اکنون پروفسور مشاور در اتحادیه ی کوپر در نیویرک و همچنین مشاور پرفسورهای پریستون می باشد. در 1980 بعد از سال ها تدریس،نوشتن و ارایه ی کارهای قابل احترام تئوری،شروع به ساختن در نیویرک کرد. در زیر مطالبی در مورد این معمار و کارهایش ودر رابطه با موضوع ارائه میکنم،و سپس دلیل بیان این مطالب: گوشه های از سخنرانی پیتر آیزنمن در کنگره ی 2005،استانبول بدین معنی است که معماری مهم است.“architecture matters” یعنی چیزهای که با معماری ارتباط دارند نهایتاً“architecture matters آنچه می خواهم بگویم این است که این کلمه همان عنصری است که از آن فرم به وجود می آید......... ......به اعتقاد من معماری می تواند از طریق آنچه من تغییر الگو می نامم بررسی شود.و این تغییر الگو هر 35 یا 40 سال یکبار رخ می دهد می توان گفت معماری مدرن از سال 1914 تا سال 1959 در یک دوره جریان داشت.ولی ،همچنین به محدوده زمانی که از سال 1923 با انتشار کتاب "بسوی معماری" لکوربوزیه آغاز می شود.تا حدود سال های 1965 با انتشار کتاب هایی چون "پیچیدگی و تضاد" رابرت ونتوری "معماری و شهر"آلدو روسی "تئوری ها وتاریخ معماری " مانفردو تافوری و اثر "ویتوریو گره گوتی" در معماری و نیز جنبشی که در فلسفه بوجود آمد-و در همان زمان بین سال های 65 تا 68، که درآن چندین اثر مهم فلسفی ارائه شد- هم اطلاق میشود......... .....اما مسئله ی مهمی که من به یاد می آورم شورش های دانشجویی سال 1968 است.به اعتقاد من این شورش ها که در پاریس،مونیخ و ایالات متحده رخ دادند بسیار مهم هستند.بطور کلی یاس و دلسردی حاصل از این بود که پس از دو جنگ جهانی هیچ چیز تغییر نکرده و معماری مدرن که یک انقلاب اجتماعی را وعده داده بود حداقل در مفهوم معماری پاسخی برای مسئله نداشت،ما شاهد فجایعی همچون "هیروشیما" و"آشوویتس"بودیم بدون آنکه تغییری در جهان حاصل شود. ....من دوره ی زمانی 1966 تا 2001 را که امروز از آن صحبت میکنم "پست مدرن"و همچنین "عصر نمایشی" مینامم.به اعتقاد من سال 2001 پایان این دوره است.به این دلیل که وقایع مخرب و وحشت آور 11 ستامبر شهر نیویورک پایانی برای جامعه ی نمایشی محسوب میشوند.چرا که هیچ کس نمی تواند آن را همانند سازی کند......خشونت بار و به وضوح مصور شده باشد،آنچه جهان شاهد بود........باید بدانید این تنها سرمایه داری نبود که مورد حمله قرار گرفت،بلکه نماد های این حمله ساختمان هابودند،ساختمان های بلند،نه ساختمان های زیر ساخت،نه اتوبان ها ،نه راه آهن ها.... .......من اینجا هستم که به شما بگویم،به اعتقاد من،این به اصطلاح "ستارگان معماری"در حال اجری آخرین رقص خود می باشند.... .....تنها لازم است به کاری هایی که معماران برای آن با هم مبارزه می کنند نگاه کنیم،مغازه های "پارادا" یا چه کسی قرار است عطر "میس پارادا" را طراحی کند و چیزهای دیگری از این قبیل،آنگاه متوجه می شویم که معماری پست مدرن ما را به کجا برده است.زیرا زبان معماری پست مدرن نیز بدون بحث اجتماعی سازمان یافته اش،بصورت مصرفی ارائه میشود و.... .....کولهاس پس از آن کارش را با ارائه دو دیاگرام جالب دیگر ادامه داد.یکی از آنها پروژه ی برایagadeer بود.خود این پروژه یک انتقاد بود.یک نقد درونی بر زبان "لکوربوزیه"، زیرا در حالی که لکوربوزیه ایده فضایی گسترش افقی را بعنوان یک دیاگرام در سال 1914 در maison domino ارائه میدهد ،فضایی بدون مزاحمت های سازه که به پلان آزاد می انجامد؛کولهاس مقطع آزاد را ارائه می دهد،مقطعی که می تواند در زمان و فضا و در بعد عمودی مدوله شود...... ......ریچارد ساراب در مجسمه های اخیرش،پیشنهاد می کند که تجربه فضا و درک فضا،می توانند با هم متفاوت باشند و این بر اساس آنچه مشاهده می کنید نیست او می گوید "زمانی که شما داخل یکی از این مجسمه ها حرکت می کنید درک شما از طریق دید بصری و عینی صورت نمی گیرد بلکه از طریق لامسه و تاثیر آن است."و این همان جایی است که،اکنون معماری می تواند بازگشتش را آغاز کند،تا با رسانه به رقابت بپردازد. ....زیرا در واقع رسانه به عینت بصری و ماده برتری می بخشد.ولی تاثیرش لامسه را شامل نمی شود.و به همین دلیل امروزه بسیاری از مردم در اطراف شهرهایشان به کوهنوردی،اسکی و پیاده روی در طبیعت می پردازند.زیرا جسم انسان نیازمند آن است که به جهان بازگردد ،به اعتقاد من،آنجا که جسم،ذهن وچشم با هم پیوند حاصل کرده و دیگر تحت سطله چشم قرار ندارند،معماری تبدیل به رسانه ای از هر حیث تاثیر گذارتر خواهد شد. ......اما dabour در کتابش "جامعه نمایش" عنوان می کند که ما در یک دوره ی تماشاچی بودن قرار داریم،شرایط منفعل نظاره گری،نه تنها نظاره گر هستیم،بلکه منفعل هم هستیم،ما بطرز قابل توجهی از فستیوال ها و تئاتر ها به سمت سینماها حرکت کرده ایم،که در آنها در محیطی تاریک می نشینیم .به همین دلیل من امشب خواستم چراغ ها روشن باشد تا با شما ارتباط برقرار کنم و چهره هایتان را ببینم،نه اینکه شما را تنها در تاریکی داشته باشم.به نظر من ما ار سینما که عنصر نمایشی قرن 20 بوده به سوی تلویزیون که عنصر نمایشی قرن 21 است سوق یافته ایم.dabour می گوید که تمام اینها در لحظه ی مشخص به نابودی منجر خواهد شد.و نهایت امر را چنین پیش بینی می کند،که افراد از عناصر بصری ،رسوبات و انفعال اشباع می شوند و دوباره شروع به فعالیت می کنند.بنابرین به همین علت عادی بنظر می رسد که این روزها در کنسرت ها می بینیم مردم دوباره باز میگردند. همانطور که در دهه ی60 بازگشتند،می آیند و به جای حضور منفعل در یک مکان بصورت فعالحاضر می شوند و نیز به همین علت برای من بسیار هیجان انگیز است که امروز دانش آموزانی از ایران،آذربایجان و اردن را اینجا ملاقات می کنم که تمامی آنها هیچ گونه ارتباطی با من یا کارم جز از طریق اینترنت نداشته اند و فکر می کنم که این وقایع بسیار مهم هستند.زیرا سبب می شوند ما ارتباط رو در رو پیدا کنیم،یکدیگر را لمس کنیم و شروع به درک آن تصاویر و معنای آنها کنیم. یک نقطه عطف بزرگ در کار کولهاس و دلیلی بر این صحبت من که در پایان راه جامعه نمایش قرار داریم هم همین است که او در بازدید از "بیلبائو" اثر فرانک گه ری چنین عنوان کرد که ما باید دیاگرام را رها کنیم و به زیبایی بپردازیم و البته برای من حرکت از دیاگرام که عنصری غیر بصری است و ترک آن به سوی عنصری بصری به این معنی است که "رم" نیز درگیر نمایش شده است.و جای سئوال نیست که چرا شما این را در کتابخانه ی سیاتل و در پورتو که پروژه ای عالی ولی همچنین نمایشی است می بینید و من اینجا هستم که بگویم ،رقصندگان روی صحنه :"رم کواهاس ها "و"فرانک گه ری ها" و"زاها حدید ها" و "پیتر آیزنمن ها" مجبور خواهند شد با ما برقصند،زیرا مردم از نمایش خسته خواهند شد و فکر میکنم شاهد یک نقطه ی پایانی هستیم.....مسئله این است که ما داریم توسط نمایش خفه می شویم،هر روز کامپیوتر بازها بیسشتر وبیشتر،تنها با استفاده از کامپیوتر تصاویر نمایشی بیشترو بیشتری تولید می کنند.در حالی که هیچگونه پیشرفت و غایت اجتماعی وجود ندارد.هیچ ایده ای جز تغییر وجود ندارد،جز از "هیچ" به سوی "هیچ" ،و آنچه از هیچ می آ ید لاجرم به سوی "هیچ" بر خواهد گشت.به اعتقاد من ما در حال سقوط از سراشیبی لغزنده ای به سوی "هیچ" هستیم. به همین علت من امروز تمامی شما را مورد خطاب قرار می دهم،زیرا متوجه این موضوع شده ام که من جزئی از این بازی پایانی ،واین آخرین دست نوشته ای است که باید امضا کنم،زیرا ستارگان معماری رو به افول نهاده اند و این مربوط به زمان است.به نظر من با هر برگرفته ای که از این محل خارج شوید ،آن چیزها مسلماً امضا و عکس نخواهند بود،فکر می کنم شما باید تمام این دوربین ها وتلفن ها و هر آنچه به آنها مربوط است را به دور بیندازید،چون شما در حال "مصرف کردن" هستید.و دلیل این که امشب بطور جدی صحبت می کنم،این است که مخالف "مصرف" بیشتر شما از نمایش و ستارگان معماری هستم زیرا هر چه بیشتر مصرف کنیم،آنها بیشتر تکثیر خواهند شد. بنابرین پیشنهاد من این است که شما رویکرد دیگری را در نگرش و اندیشیدن در معماری آغاز کنید.که به واقع این طور نیست که صرفاً خود دچار تغییر شوید،بلکه در اهداف تغییر کنید،منظورم هدفی مشابه آنچه در مدرنیسم وجود داشت نیست،زیرا مسئله تغییر کرده است؛و موضوعات دیگری وجود دارند که نیازمند اهداف اجتماعی هستند و مهم است که مطرح شوند. پایان مجله ی معمار برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
civilamir 85 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۱ [TABLE=width: 100%] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [TD=align: left] [/TD] [/TR] [TR] [TD] [/TD] [/TR] [/TABLE] پیتر آیزنمن [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: center] [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: center] [/TD] [/TR] [TR] [TD] پیتر آیزنمن در ۱۱ اگوست سال ۱۹۳۲ در نیویورک ، ایالت نیوجرسی به دنیا آمد. او مدرک لیسانس معماری خود را در سال 1955 از دانشگاه کرنل، مدرک فوق لیسانس خود را از دانشگاه کلمبیا و دکترای خود را از دانشگاه کمبریج دریافت کرد. به وی یک دکترای افتخاری هنرهای زیبا از طرف دانشگاه ایلینویز شیکاگو اهدا شد. در سال ۱۹۸۰ پس از سالها تدریس و نوشتن کتاب و نوشتن تئوری های قابل قبول ،کار حرفه ای خود را در زمینه طراحی و ساختن آغاز کرد که شامل خانه هایی با مقیاس بزرگ و پروژه های شهری و نیز فعالیتهایی در زمینه آموزش دانشگاهی و یک سری خانه های شخصی بود. منبع : سایت دانشجویان عمران و معماری[/TD] [/TR] [TR] [TD][/TD] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [TD=align: center][/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left] [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left] [/TD] [/TR] [TR] [TD] [/TD] [/TR] [/TABLE] 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده