judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ وای ؛ باران باران شیشه ی پنجره را بَاران شست. از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پرمرغان نگاهم را شست. «حمید مصدق» 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۱ باران شرمگین بود وقتی، کودکی با کفش های پاره و چتری که نداشت زیر سایه بانی به یاد سرفه های خشک مادرش خیس می شد و کمی بعد.... باران در خیابانی که سایه بانی نداشت تبدیل به تگرگ شد.... 5 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۱ امروز ترا می نگريستم که می گريستی گفتم در شب اگر باران بيايد زمين سياه می شود و تو می گويی آهسته تر فکر بکن هوا تاريک است - - - Updated - - - صندلی برايش نگذاشته بوديم اصلا منتظرش نبوديم از خستگی دويدن در هوا باران همين جوری آمد و خيلی خودمانی روی زمين نشست 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۱ خواب بودم صدای گريه می آمد بيدار شدم واژه های خيس بر زمين دفتر شعر باران باز بود 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۱ بارانی ست دفترچه ی طاقچه نشین... نمی دانم از نم دیوار است...یا از نم خاطرات!!! 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۱ بُغضهــایم را به آسمان ســپرده امـــ.. خــــدا به خیــر کنـــد باران امـــشب را 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ سر به زانوی کسی باش که از ساحت باران برسد زانوانت باید وقف موهای برآشفتۀ دریا باشد. 5 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۱ نه این باران که هر باران دیگر بی تو باران نیست. 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ... و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ... و از تمــــام تـــــو، یک دست که قفــــل شده در دست مـــــن ... 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ فرقی نمی کند چترم باز باشد یا بسته بی تو..... خیس بارانم..... 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ بارانی ام در زمینی که سال هاست که خشک سالی حبس ابد شده برایش... برای سینه ی سوخته ام بارانی ام.... برای یک خشکسالی تحمیل شده... بارنی ام و بر لبانم..ترانه ی باران است... 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ آسمان بارانيست... همگي ميگذرند... چتردارن به دست... تانباردباران"برسروصورتشان... اما........... من تنها و رها زيراين سقف سياه مينشينم بي تو... وبه تو....مي انديشم... 5 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ آدم است دیگر... گاهی دلش می خواهد بشیند زیر باران غرق شود در میان بوی خاک... گوش دهد به حرف های باران و هم درد شود با آسمان... ... بیچاره آدم است دیگر... گاهی دلش می خواهد باران شود شاید تکه ای ابر و یا حتی آسمان... 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۱ دمش گرم … باران را میگویم ؛ به شانه ام زد و گفت : خسته شدی ؟ امروز تو استراحت کن ، من به جای تو می بارم ... 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ دعای باران چرا...!؟ دعای عشق بخوان این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین خدایا ، کمی عشق ببار.... 5 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مهر، ۱۳۹۱ بغضهایم را به ابرها می دهم و قلبم را از نام تو پر می کنم باران که ببارد آواز قلبم شنیدنی است 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۱ باران که می بارد دلم برایت تنگ می شود راه می افتم بدون چتر من بغض می کنم آسمان گریه 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ دوســـت داشتنت بوی ِ بــــــاران می داد. 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۱ [h=5] تنها برخی از آدمها بـــــاران را احساس می کنند ! بقیه فقط خیس می شوند … [/h] 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۱ کمکم کن باران کمکم کن که به دریا برسانم خود را خانه از پنجرهاش بوی جنون میآید. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده