رفتن به مطلب

ミ★ღ☆ミترانۀ بارانミ★ღ☆ ミ


ترانه18

ارسال های توصیه شده

وای ؛ باران باران

 

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

 

از دل من اما ،

 

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

 

آسمان سربی رنگ ،

 

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

 

می پرد مرغ نگاهم تا دور

 

وای باران باران

 

پرمرغان نگاهم را شست.

 

 

 

«حمید مصدق»

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 208
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

باران شرمگین بود

وقتی،

کودکی با کفش های پاره و

چتری که نداشت

زیر سایه بانی

به یاد سرفه های خشک مادرش

خیس می شد

و کمی بعد....

باران در خیابانی که سایه بانی نداشت

تبدیل به تگرگ شد....

  • Like 5
لینک به دیدگاه

امروز

ترا می نگريستم

که می گريستی

 

گفتم

در شب

اگر باران بيايد

 

زمين سياه می شود

 

و تو می گويی

آهسته تر فکر بکن

هوا تاريک است

 

- - - Updated - - -

 

صندلی برايش نگذاشته بوديم

اصلا منتظرش نبوديم

از خستگی دويدن در هوا

باران

 

همين جوری آمد

و خيلی خودمانی روی زمين نشست

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ...

و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ...

و از تمــــام تـــــو، یک دست

که قفــــل شده در دست مـــــن ...:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بارانی ام در زمینی که سال هاست که خشک سالی حبس ابد شده برایش...

برای سینه ی سوخته ام بارانی ام....

برای یک خشکسالی تحمیل شده...

 

بارنی ام و بر لبانم..ترانه ی باران است...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

آسمان بارانيست...

 

همگي ميگذرند...

چتردارن به دست...

تانباردباران"برسروصورتشان...

اما...........

 

من تنها و رها

 

زيراين سقف سياه

مينشينم بي تو...

وبه تو....مي انديشم...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

آدم است دیگر...

گاهی دلش می خواهد بشیند زیر باران

غرق شود در میان بوی خاک...

گوش دهد به حرف های باران

و هم درد شود با آسمان...

... بیچاره آدم است دیگر...

گاهی دلش می خواهد باران شود

شاید تکه ای ابر

و یا حتی آسمان...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

×
×
  • اضافه کردن...