رفتن به مطلب

ミ★ღ☆ミترانۀ بارانミ★ღ☆ ミ


ترانه18

ارسال های توصیه شده

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است

 

مثل همین باران بی سوال

 

که هی می بارد

 

که هی اتفاقی آرام و شمرده شمرده می بارد!

 

میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی

 

پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 208
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

farapix_com_f3b16cc052d205d982504e07ac254883_12889725108.jpg

حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند

حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی

باران که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی

باران که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم و رو به آسمان فریاد میزنم

دوستت دارم...

لینک به دیدگاه

d3e816804f510a1b00f4e8049786c3bf-300

آسمان دلش گرفته است و مدام می بارد

باید زیر باران روم

 

شاید دل من هم همچون آسمان خالی شود

 

شاید این بارش تسلی دل من هم شود

 

چقدر باریدنش زیباست

 

زیر باران باید رفت

باید تر شد

تا شاید بهتر شد

و هر آغازی از پایان، آغاز می شود!

چه آغازی بهتر از باران و پاییز!!

 

باید دوباره متولد شوم ......

لینک به دیدگاه

دلم اینجا بسی تنگ است....

 

گاهی آنقدر شبیه دلتنگی ام

 

که حجم این همه تنهایی در خیال دلم نمی گنجد

 

 

گاهی آنقدر ابری ام که تاب این همه باران راندارم ......

 

 

 

چه اهمیت داردگاه اگر می رویندقارچ های غربت.......

لینک به دیدگاه

دارد باران می بارد

و داغ تنهایی ام

تازه می شود!

نگو که نمی آیی

نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی

از ابتدای خلقت

سخن از تنها سفر کردن نبود

قول داده ای

باز گردی

از همان دم رفتنت

تمام لحظه های بی قرار را

بغض کرده ام

و هر ثانیه که می گذرد

روزها به اندازه هزار سال

از هم فاصله می گیرند

لینک به دیدگاه

بــارانــي مــورب

 

در نيــمروزي آفتــابــي...

 

هيــچ اتفــاقي نيــافتــاده اســت

 

تنــها تــو رفتــه اي

 

امــا مــن

 

قســم مــي خــورم کــه ايــن بــاران

 

بــارانــي معــمولي نيســت

 

حتمــا جــايــي دور

 

دريــايــي را بــه بــاد داده انــد...

_____________

رسول یونان

لینک به دیدگاه

پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی

عاشقانه هایش را برای تو فرستاده

گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند

 

گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می زند

برای قدم زدن، می خواندت

برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز

خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد

 

باران، همه بهانه است

 

موهبتی ست از سوی ِ خدا

 

آری

گاه، خدا نیز بهانه می کند

و مست می شود

برای بارش ِبوسه هایش

تا آغوش بکشد تو را

از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان

اما باور دار که

آغوش ِ او بسیار بزرگ است

گاهی به پچ پچ های باران گوش کن.

 

 

 

 

(رضا روستا)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...