.FatiMa 36559 ارسال شده در 27 آبان، 2012 با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه ی توفانی ام دلخوش گرمای کسی نیستم آماده ام تا تو بسوزانیم آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی ام خوب ترین حادثه می دانمت خوب ترین حادثه می دانی ام حرف بزن ابر مرا بازکن دیر زمانی است که بارانی ام حرف بزن حرف بزن سال هاست تشنه ی یک صحبت طولانی ام محمدعلی بهمنی / از کتاب غزل 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 27 آبان، 2012 لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 27 آبان، 2012 درین بارانی ترین روزهای دلم تو را به انتظار نشسته ام مرگ زیرا آنکه در انتظارش بودم شاید دیگر هرگز نیاید 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 29 آبان، 2012 سبز می شوم مثل جوانه های توت در حیاط مجاور طرح باران نقش های سبزم را آذین می بندد سرم به قطرات خوش می شود اما دلم ناخوش توست 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 29 آبان، 2012 می توانم تا شامگاه زیر باران برایت شعر بگویم تو بارانی ترین لحظات عمرم را به ارمغان آوردی امروز که نیستی تمامی قطرات مرا با تو عجین می کند 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 29 آبان، 2012 می گویند شعرهایم مذکر است اما باران که می آید ناخواسته به زنی بدل می شوم که اشکهایش همه شعر است آنهم از جنس مونث 5
ترانه18 8013 مالک ارسال شده در 31 آبان، 2012 مهم نیست که مرا از ملاقات ماه و گفتگوی باران بازداشتهاند. من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد... ============== سید علی صالحی 5
ترانه18 8013 مالک ارسال شده در 31 آبان، 2012 حالا که آمدی حرفِ ما بسیار، وقتِ ما اندک، آسمان هم که بارانیست ...! ------------- سید علی صالحی 4
ترانه18 8013 مالک ارسال شده در 31 آبان، 2012 بارانـــ که میبارد تو می اییـــــــ به چشمانمــــــ خیره میشویــــــ.. و دستانمــــــــ را نوازش میکنیـــــــــ.. بیا..دلـــــ منـــــ امشب بارانیست.. بیا کنارمــــــــ بشینـــــ-..ازین تنهایی تلخ از دیوارهای تاریکـــــ این کافــــه خسته امــــــ... از صندلی خالی روبه رویمـــــــ.. و خاطراتتــــــــ.. بیا.. امشبـــــــ هوا بارانیستـــــــــ! 5
judyabott 8886 ارسال شده در 31 آبان، 2012 ديگر نه من,نه اين معانى معيوب ديگر نه من,نه اين شهادت اشک خسته ام از اين دقايق بى لبخند بــــاران , ببارد يا نبارد من مى روم با دستهايم چترى براى پروانه ها بسازم... 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 2 آذر، 2012 بـــــــاران که میـــــــــبارد دلــم برایــــت تنــــگ تر میشــــــود؛ راه می افتـــــــــم بـــــدون چــــــتر من بغـــــض میــــــــــکنم، آسـمـــــــان گـریــــــــــه!! 5
پاییزان 3604 ارسال شده در 2 آذر، 2012 دستی به چتر و دست دگر در نوشتن است در این پناه بارش حرف تو آشناست دل ریخت روی کاغذ و قلب قلم پر است حجم کلام از تو و من غرق ماجراست 4
پاییزان 3604 ارسال شده در 2 آذر، 2012 از این به بعد تنها ادامه می دهم تنها در زیر باران حتی به درخواست چتر هم جواب رد می دهم و گوشه ای می اندازمش ! می خواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم ! باران ببار ......من نه چتر دارم ، نه یار ..... 4
پاییزان 3604 ارسال شده در 2 آذر، 2012 باران می بارد نمی دانم به حرمت کداممان .... من فقط همین قدر می دانم که باران صدای پای اجابت است خداوند با همه جبروتش دارد ناز می خرد، نیاز کن.... 4
moein.s 18984 ارسال شده در 3 آذر، 2012 باران می بارد این بار بر سر خاطره هایی که ...نه خاک گرفته اند و نه غبار گرفته... بلکه لایه لایه سنگ شده اند بر ذره ذره ی روحم.... و شاید برای شستنشان..سالیان سال باید ابرها ببارند....و هر روز ترانه ی باران باشد در روزگارم... 4
judyabott 8886 ارسال شده در 8 آذر، 2012 اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیشبینیاش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکند حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم. تنها برو! 4
پاییزان 3604 ارسال شده در 15 آذر، 2012 این آسمان خجالت نمی کشد ....!؟ با این همه سن و سال تا دلش می گیرد مثل بچه ها می نشیند و های های می زند زیر گریه.... 3
پاییزان 3604 ارسال شده در 15 آذر، 2012 پچ پچ .... پچ پچ ..... یک ساعت تمام .... باران چه گفت چه حرفی، پچ پچه ای کرد بر گوش خانه ها بام ها حیاط ها خاکش ماسه اش بر برگ برگ درختان ندانستم نشنیدم تن خشکیده ام را راه ندادم لحظه ای بعد آفتاب تابید...... پرویز جبراییل 3
judyabott 8886 ارسال شده در 15 آذر، 2012 باران ! باران! با تو قراری دارم یک لحظه مبار با تو کاری دارم وانگاه چنان ببار ، کابم ببرد من در دلم از دوست غباری دارم «حسین منزوی» 3
judyabott 8886 ارسال شده در 15 آذر، 2012 رو تن قشنگ بیشه اون طلسم عاشقونه که می مونه تا همیشه تو صدای خنده هامی یه طنین تا اوج رویا تو یعنی یه جای خلوت تو تلاطم یه دریا تو سکوت سرخ عشقی که پر از حرفای نابه می دونم هستی یه جایی امّا دیدنت یه خوابه تو تبلور یه حسّی التهاب دل تو سرما خنکای سبز سایه توی هرم داغ گرما تو یعنی نم نم بارون تو یعنی نم نم بارون تو یعنی نم نم بارون رو تن قشنگ بیشه تو یعنی نم نم بارون 3
ارسال های توصیه شده