رفتن به مطلب

ミ★ღ☆ミترانۀ بارانミ★ღ☆ ミ


ترانه18

ارسال های توصیه شده

artpic-ir-0839.jpg&t=1

لب دريا، نسيم و آب و آهنگ،

 

شكسته ناله هاي موج بر سنگ.

 

مگر دريا دلي داند كه ما را،

 

چه توفان ها ست در اين سينه تنگ !

 

تب و تابي ست در موسيقي آب

 

كجا پنهان شده ست اين روح بي تاب

 

چراغي دور، در ساحل شكفته

 

من و باران ، دو همراز نخفته !

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 208
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

گفتی می‌آیی

 

و یاد اخبار هواشناسی افتادم

 

که لذت باران‌های بی‌هنگام را می‌برد

 

گفتی می‌آیی

 

و یاد تمام روزهایی افتادم

 

که بیهوده چتر برداشته بودم

 

-----------

 

لیلا کردبچه

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این

از کم‌سعادتی شعر است

که عمق عشق مرا به تو

درک نمی کند

 

و از کم‌سعادتی باران است

که مرا بی تو

خیس می‌کند

در این لحظه از عصر

 

و از کم‌سعادتی چشم‌های من است

که روز باز می‌شود

بی تو

و شب سیاهی می‌رود

بی تو

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شبى غمگین شبى بارانى و سرد

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من میگفت تنهایى غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستى ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبى به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهمید

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

زمان بارش باران دلم از غربت خورشيد مي گيرد


و روز آفتابي هم دلم بي تاب باران است


خدايا من به دنبال چه ميگردم؟؟
چه ميخواهم؟نميدانم


توميداني،خداوندا. . . .
هرآنچه خويش ميداني،براي من مقدر ساز

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سوگند به انتظار

که نگاهش سوخت

و باران نيامد

 

 

سوگند به زمان

که باران دو گاه نمی آيد

 

 

آنگاه که ابری نيست

و آنگاه که جز ابر

ابر

ابر

هيچ چيز ديگری نيست

 

سوگند به اشک

که اينجا هيچگاه باران نمی آيد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

باران که می بارد

 

خاطراتم با تو بوی باران میگیرد

 

خاطراتی که بارانی بودند و خیس

هرگز دوست ندارم روی بند رخت روزگار

خشکشان کنم

ای خورشید بی رحمانه متاب

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یادت هست؟

چه باران تندی می بارید

 

تن تو از باران خیس

 

و

چشم من از درد تو

بی رحمانه پرسیدی چشمانت را باران خیس کرده آری؟

 

من خنده بر لب و آهی بر دل گفتم

آری عزیزم، باران است، باران

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دلتنگی یعنی؛

همین باران های بی امان،

همین خیـابــان بلندِ خیــــس،

همین آدم های در انتظار آخرین قطار عصر،

همین چترهای سیاه روی سر...

...

دلخستگی هم یعنی؛

همین من که دیگر زیر هیچ بارانی هم قدم نمیزنم :sigh:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو را دوست دارم

در این باران

می‌خواستم تو

در انتهای خیابان نشسته باشی

من عبور کنم

سلام کنم

لبخند تو را در باران می‌خواستم

می‌خواهم

تمام لغاتی را که می دانم برای تو

به دریا بریزم

دوباره متولد شوم

دنیا را ببینم

رنگ کاج را ندانم

نامم را فراموش کنم

دوباره در آینه نگاه کنم

ندانم پیراهن دارم

کلمات دیروز را

امروز نگویم

خانه را برای تو آماده کنم

برای تو یک چمدان بخرم

تو معنی سفر را از من بپرسی

لغات تازه را از دریا صید کنم

لغات را شستشو دهم

آنقدر بمیرم

تا زنده شوم…

  • Like 5
لینک به دیدگاه

پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی

عاشقانه هایش را برای تو فرستاده

گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند

گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می زند

برای قدم زدن، می خواندت

برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز

خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد

باران، همه بهانه است

موهبتی ست از سوی ِ خدا

آری

گاه، خدا نیز بهانه می کند

و مست می شود

برای بارش ِبوسه هایش

تا آغوش بکشد تو را

از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان

اما باور دار که

آغوش ِ او بسیار بزرگ است

گاهی به پچ پچ های باران گوش کن

  • Like 4
لینک به دیدگاه

باران دلتنگ ما شده

از روزی كه به چتر عادت كردیم

و هر روز در جوی‌ های شهر

خوشبختی‌ های سقط شده جاری می ‌شوند

در میدانی كه یک شاعر سنگی دارد . . .

دستان من به موهای تو

سزاوار تر از سیگار بود

اگر چراغ قرمز می‌ ماند

 

 

67341585464951379891.png

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نه

همیشه برای عاشق شدنبه دنبال

باران

وبهار

و بابونه نباش

گاهیدر انتهای خارهای یک کاکتوس

به غنچه ای می رسی

که ماه را بر لبانت می نشاند

  • Like 4
لینک به دیدگاه

کنار دلم

 

صبورانه که می نشینی،

 

دست هایم را به تمامیت تو می گشایم

 

دست در دست تو باشد،

 

پاییز هم سبز می شود!!

 

مرا به سمت دلتنگی مکشان!

 

اینجا نسیم بوی ترا دارد

 

من برهنه در باد

 

شبدر چهارپر نامت را

 

به تن سنجاق می کنم

 

اگر دیدی بارانی بارید،

 

از برخورد ابرها نیست

 

از تلاقی دل و دیده ی من است!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...