.FatiMa 36559 ارسال شده در 3 مهر، 2012 لب دريا، نسيم و آب و آهنگ، شكسته ناله هاي موج بر سنگ. مگر دريا دلي داند كه ما را، چه توفان ها ست در اين سينه تنگ ! تب و تابي ست در موسيقي آب كجا پنهان شده ست اين روح بي تاب چراغي دور، در ساحل شكفته من و باران ، دو همراز نخفته ! 3
ترانه18 8013 مالک ارسال شده در 12 مهر، 2012 گفتی میآیی و یاد اخبار هواشناسی افتادم که لذت بارانهای بیهنگام را میبرد گفتی میآیی و یاد تمام روزهایی افتادم که بیهوده چتر برداشته بودم ----------- لیلا کردبچه 3
ترانه18 8013 مالک ارسال شده در 12 مهر، 2012 این از کمسعادتی شعر است که عمق عشق مرا به تو درک نمی کند و از کمسعادتی باران است که مرا بی تو خیس میکند در این لحظه از عصر و از کمسعادتی چشمهای من است که روز باز میشود بی تو و شب سیاهی میرود بی تو 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 13 مهر، 2012 شبى غمگین شبى بارانى و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من میگفت تنهایى غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستى ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبى به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد. 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 13 مهر، 2012 زمان بارش باران دلم از غربت خورشيد مي گيرد و روز آفتابي هم دلم بي تاب باران است خدايا من به دنبال چه ميگردم؟؟ چه ميخواهم؟نميدانم توميداني،خداوندا. . . . هرآنچه خويش ميداني،براي من مقدر ساز 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 17 مهر، 2012 سوگند به انتظار که نگاهش سوخت و باران نيامد سوگند به زمان که باران دو گاه نمی آيد آنگاه که ابری نيست و آنگاه که جز ابر ابر ابر هيچ چيز ديگری نيست سوگند به اشک که اينجا هيچگاه باران نمی آيد 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 17 مهر، 2012 رسيدم ،منتها ديدم كسي در آن خيابان نيست ! نماندي تا بيايم من !... نگو تقصير باران نيست !... 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 17 مهر، 2012 باران که می بارد خاطراتم با تو بوی باران میگیرد خاطراتی که بارانی بودند و خیس هرگز دوست ندارم روی بند رخت روزگار خشکشان کنم ای خورشید بی رحمانه متاب 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 17 مهر، 2012 یادت هست؟ چه باران تندی می بارید تن تو از باران خیس و چشم من از درد تو بی رحمانه پرسیدی چشمانت را باران خیس کرده آری؟ من خنده بر لب و آهی بر دل گفتم آری عزیزم، باران است، باران 3
azarafrooz 14221 ارسال شده در 20 مهر، 2012 دلتنگی یعنی؛ همین باران های بی امان، همین خیـابــان بلندِ خیــــس، همین آدم های در انتظار آخرین قطار عصر، همین چترهای سیاه روی سر... ... دلخستگی هم یعنی؛ همین من که دیگر زیر هیچ بارانی هم قدم نمیزنم 2
azarafrooz 14221 ارسال شده در 21 مهر، 2012 تو را دوست دارم در این باران میخواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران میخواستم میخواهم تمام لغاتی را که می دانم برای تو به دریا بریزم دوباره متولد شوم دنیا را ببینم رنگ کاج را ندانم نامم را فراموش کنم دوباره در آینه نگاه کنم ندانم پیراهن دارم کلمات دیروز را امروز نگویم خانه را برای تو آماده کنم برای تو یک چمدان بخرم تو معنی سفر را از من بپرسی لغات تازه را از دریا صید کنم لغات را شستشو دهم آنقدر بمیرم تا زنده شوم… 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 21 مهر، 2012 پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی عاشقانه هایش را برای تو فرستاده گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می زند برای قدم زدن، می خواندت برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد باران، همه بهانه است موهبتی ست از سوی ِ خدا آری گاه، خدا نیز بهانه می کند و مست می شود برای بارش ِبوسه هایش تا آغوش بکشد تو را از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان اما باور دار که آغوش ِ او بسیار بزرگ است گاهی به پچ پچ های باران گوش کن 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 21 مهر، 2012 باران دلتنگ ما شده از روزی كه به چتر عادت كردیم و هر روز در جوی های شهر خوشبختی های سقط شده جاری می شوند در میدانی كه یک شاعر سنگی دارد . . . دستان من به موهای تو سزاوار تر از سیگار بود اگر چراغ قرمز می ماند 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 21 مهر، 2012 باران باشد تو باشی و یک خیابان بی انتها آنگاه به دنیا می گویم: خداحافظ . . . 4
.FatiMa 36559 ارسال شده در 22 مهر، 2012 حقیقت دارد که من می توانم با شعرهای تو با باران مشاعره کنم و بند نیایم ... 4
azarafrooz 14221 ارسال شده در 22 مهر، 2012 نه همیشه برای عاشق شدنبه دنبال باران وبهار و بابونه نباش گاهیدر انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند 4
شــاروک 30242 ارسال شده در 23 مهر، 2012 حرف بزن ابر مرا باز كن دیرزمانی ست كه بارانی ام حرف بزن حرف بزن سالهاست تشنه ی یك صحبت طولانی ام..... 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 26 مهر، 2012 کنار دلم صبورانه که می نشینی، دست هایم را به تمامیت تو می گشایم دست در دست تو باشد، پاییز هم سبز می شود!! مرا به سمت دلتنگی مکشان! اینجا نسیم بوی ترا دارد من برهنه در باد شبدر چهارپر نامت را به تن سنجاق می کنم اگر دیدی بارانی بارید، از برخورد ابرها نیست از تلاقی دل و دیده ی من است!! 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 26 مهر، 2012 سکوتم را به باران هدیه کردم / تمام زندگی را گریه کردم نبودی در فراق شانه هایت /به هر خاکی رسیدم تکیه کردم 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 26 مهر، 2012 گفتی دوستم داری به اندازه قطرات بارانی که بر روی صورتت میریزد و من هم دوستت دارم بدون توجه به چتری که روی سرت گرفتی 3
ارسال های توصیه شده