.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۱ چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است مثل همین باران بی سوال که هی می بارد که هی اتفاقی آرام و شمرده شمرده می بارد! میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . . 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۱ زندگی قافیه باران است من اگر پاییزم و درختان همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۱ رنگین کمان زیبای من ... اگر میدانستی چقدر دوستت دارم ... هرگز برای آمدنت ... باران را بهانه نمی کردی ... هرگز ... 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ . . . در قاب پنجره باد بود باران بود و تو که می رفتی می گشایمش باد نیست باران نیست و تو که رفته ای... 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ بی "تو" ........حتی ..............باران هم ... بوی تشنگی می دهد...!! 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ یک روز عاشق می شوی و می فهمی که رویــــای باران کویــــــر را کویــــــرتر می کند...! 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ شانه ام به تنه ی درخت می خورد باران پس از باران 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ با باران رفته ام راهی نیست از آسمان تا «چشم هایش» 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ می رقصند در آینه باران و آتش گریه بر گونه اش خیس می شود 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ بر دشت های زیره بر اشک های من بر گونه های او باران می بارد 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ بي تـــــفاوت باش ، به جــــهــــنم که رفت مــگر دريا مُـــرد از بــي بارانــی.. 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۱ حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی باران که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی باران که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم و رو به آسمان فریاد میزنم دوستت دارم... 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۱ آسمان دلش گرفته است و مدام می بارد باید زیر باران روم شاید دل من هم همچون آسمان خالی شود شاید این بارش تسلی دل من هم شود چقدر باریدنش زیباست زیر باران باید رفت باید تر شد تا شاید بهتر شد و هر آغازی از پایان، آغاز می شود! چه آغازی بهتر از باران و پاییز!! باید دوباره متولد شوم ...... 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۱ ستاره باران باز هم چکه های سقف آسمان روی خانه های شهر ماه در خلوت سیاه شب آه می کشد ... 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۱ دلم اینجا بسی تنگ است.... گاهی آنقدر شبیه دلتنگی ام که حجم این همه تنهایی در خیال دلم نمی گنجد گاهی آنقدر ابری ام که تاب این همه باران راندارم ...... چه اهمیت داردگاه اگر می رویندقارچ های غربت....... 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۱ دارد باران می بارد و داغ تنهایی ام تازه می شود! نگو که نمی آیی نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی از ابتدای خلقت سخن از تنها سفر کردن نبود قول داده ای باز گردی از همان دم رفتنت تمام لحظه های بی قرار را بغض کرده ام و هر ثانیه که می گذرد روزها به اندازه هزار سال از هم فاصله می گیرند 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۱ بــارانــي مــورب در نيــمروزي آفتــابــي... هيــچ اتفــاقي نيــافتــاده اســت تنــها تــو رفتــه اي امــا مــن قســم مــي خــورم کــه ايــن بــاران بــارانــي معــمولي نيســت حتمــا جــايــي دور دريــايــي را بــه بــاد داده انــد... _____________ رسول یونان 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۱ دنيا چه کوچک شده ! و تو چه بزرگ و جاده ها چه طولانی شايد هنوز مسافری در مه مانده باشد تا باران تنهاييش را خيس کند ..... 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۱ پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی عاشقانه هایش را برای تو فرستاده گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می زند برای قدم زدن، می خواندت برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد باران، همه بهانه است موهبتی ست از سوی ِ خدا آری گاه، خدا نیز بهانه می کند و مست می شود برای بارش ِبوسه هایش تا آغوش بکشد تو را از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان اما باور دار که آغوش ِ او بسیار بزرگ است گاهی به پچ پچ های باران گوش کن. (رضا روستا) 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۱ باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم : من تنها نیستم تنها ٬ منتظرم . 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده