رفتن به مطلب

ミ★ღ☆ミترانۀ بارانミ★ღ☆ ミ


ترانه18

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 208
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دیشب آن قدر باران آمد

که اکر بگویم یاد تو نبودم

باران با من قهر می‌کند

 

آن قدر از پنجره بیرون را نگاه کردم

که اگر بگویم منتظر تو نبودم

پنجره با من قهر می‌کند

 

آن قدر دلتنگ خوابیدم

که اگر بگویم خواب تو را ندیدم

خوابت هم مرا ترک می‌گوید...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود

تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود

هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم

سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود

بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست

آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم

در هیأتت همیشه غذا بود،جا نبود!

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس

در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران! ولی بدان

این رسم عشق بازی پروانه ها نبود

با آخرین قطار از این شعر دل برید

مردی که هیچ وقت برایت "خدا نبود"

  • Like 4
لینک به دیدگاه

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مي توان در قاب خيس پنجره

 

چك چك آواز باران را شنيد

 

مي توان دلتنگي يك ابر را

 

در بلور قطره ها بر شيشه ديد

 

مي توان لبريز شد از قطره ها

 

مهربان و بي ريا و ساده بود

 

مي توان با واژه هاي تازه تر

 

مثل ابري شعر باران را سرود

 

مي توان در زير باران گام زد

 

لحظه هاي تازه اي آغاز كرد

 

پاك شد در چشمه هاي آسمان

 

زير باران تا خدا پرواز كرد.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

كوير تشنه باران است

تشنه خوبي

 

به من محبت كن !

كه ابر رحمت اگر در كوير مي باريد

به جاي خار بيابان

- بنفشه مي روئيد

و بوي پونه وحشي به دشت بر مي خاست

 

چرا هراس ؟

چراشك ؟

بيا

كه من

- بي تو

درخت خشك كويرم كه برگ و بارم نيست

اميد بارش باران نو بهارم نيست

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به او گفتم

باران
که ببارد

عادت خواهی کرد به گریستن در
باران

و اشک های تو
بارانی
خواهد شد

هم چون تمام
باران
ها ،

خندید؛ او عادت را نمی فهمید ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

وقتي‌
باران

‌ شاعرانه‌ترين‌ آهنگ‌ دريايي‌اش‌ را مي‌نوازد

لحظه‌هاي‌ انتظار را به‌ اميد ديدار ترانه‌ كن‌.

باش‌

.در لحظه‌ها باش‌ و تا مي‌تواني‌ زندگي‌ كن‌.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

زير بارون راه نرفتي

تابفهمي من چي ميگم

تو نديدي اون نگاه رو

تا بفهمي از كي ميگم

چشماي اون زير بارون

سر پناه امن من بود

سايه بون دنج پلكاش

جاي خوب گم شدن بود

تنها شب مونده و بارون

همه ي سهم من اين بود

تو پرنده بودي من سرو

ريشه هام توي زمين بود

اگه اون رو ديده بودي

با من اين شعر رو مي خوندي

رو به شب دادمي كشيدي

نازنين ! چرا نموندي ؟

حالا زير چتر بارون

بي اون خيس خيس خيسم

زير رگبار گلايه

دارم از اون مي نويسم

تنها شب مونده و بارون

همه ي سهم من اين بود

تو پرنده بودي من سرو

ريشه هام توي زمين بود

  • Like 3
لینک به دیدگاه

كوير تشنه باران است

تشنه خوبيبه

به من محبت كن !

كه ابر رحمت اگر در كوير مي باريد

به جاي خار بيابان - بنفشه مي روئيد

و بوي پونه وحشي به دشت بر مي خاست

چرا هراس ؟

چراشك ؟

بياكه من

- بي تو

درخت خشك كويرم

كه برگ و بارم نيست

اميد بارش باران نو بهارم نيست.........

  • Like 3
لینک به دیدگاه

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

 

 

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

 

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

 

 

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

 

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

 

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مثل قطره باراني كه بر شيشه ي غبار

گر فته ي

 

پنجره ي خانه ي متروكي مي بارد تو بر

زندگي من باريدي

 

آن چنان باريدي كه

ناگاه

 

برهنه به لمس قطره قطره ي حجم ات شتافتم

و آن گاه

 

چيزي در من روييد

چيزي از من تابيد

 

و فاصله....

رنگين كماني شد.

 

 

 

باران باشد ، تو باشی

یک خیابان بی انتها باشد

به دنیا میگویم خداحافظ !!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گفت: باران باش

رفتم از لب‌های او باران بیاموزم

گفت: گرما باش

یاد خورشیدی که از پیراهن آبیش سر می‌رفت، افتادم

گفت: دریا باش

موج‌ در موج آمدم

توفان شدم

بر ماسه‌های گرم آسودم.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زن... جنس عجیبی ست !

 

چشم هایش را که می بندی , دید دلش بیشتر

 

دلش را که میشکنی ,

 

باران لطافت از چشم هایش سرازیر انگار درست شده تا . . .

 

 

روی عشــــق را کــــــم کند....

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...