ستوده تنها 31 ارسال شده در 26 خرداد، 2012 من یکسال پیش از طریق یه سایت اینترنتی با یه اقای اشنا شدم ایشون 33ساله و من 23 ساله بودم و ایشون کارمند بانک هستند اول ارتباطمون تلفنی بود و بعد هم همدیگه رو از نزدیک دیدم اون اقا از اول بدون این که شناخت زیادی از من داشته باشه یا من رو دیده باشه به من ابراز علاقه می کرد واصرار به تماس تلفنی داشت من هم اول قبول نمی کردم چون اهل این دوستی ها نبودم اما بعدا به نوعی کوتاه اومدم خلاصه از اولی که با هم اشنا شدیم به من گفتن یه بیماری خونی دارند که نمی تونن تا تکلیف اون بیماری روشن نشده به من پیشنهاد ازدواج بدن و از این حرف ها در مورد بیماریشون هم که خلاصه وار بگم اول گفتن سرطان ریه بعدا سرطان خون دراخر هم لنفوم که البته بر اساس تشخیص پزشکان چون من از اول بهشون گفته بودم قصد دوستی با کسی ندارم و اگه از من خوششون اومده باید با خانواده ام مطرح کنم ایشون هر بار مریضیشون رو بهانه می کردند چون من و ایشون از دو شهر مختلف هستیم نتونستم اونجور که باید در مورد صحت حرف هاش تحقیق کنم بعد از دیدار اول و دوم چون ظاهر ورفتار ایشون اصلا شبیه یه بیمار سرطانی نبود من کم کم شک کردم شروع به تحقیق و پرسجو کردم متوجه شدم بسیاری از حرفهاشون و از جمله بیماریشون دروغ بوده حالا چرا نمی دونم ؟؟؟ من از اول هم بهش گفتم اگر به هر دلیلی نمی خواد با من ازدواج کنه خیلی رک و راست بگه تا تکلیف هر دومون مشخص بشه اما ایشون از یک طرف می گفتن عاشق من هستن و بدون من دق می کنن از یک طرف هم چنین دروغ های و بسیاری از مسائل دیگه که من حدس می زنم دروغ بوده باشه گفتند وقتی هم بهشون گفتن به هیچ وجه زیر بار دروغ گویی نرفتن و تازه طلبکار هم شدن خلاصه من ارتباط ام رو یه طرفه قطع کردم و دیگه به تماس هاشون جوابی ندادم حالا چیزی که من رو خیلی ناراحت کرده یکسال عمر از دست رفته و ابروی بر باد رفتمه ایشون علی رغم مخالفت من به محل کار من زنگ می زدن ومن به خاطر نگاه اطرافیان مجبور شدم دوبار محل کارم رو عوض کنم حالا وابستگی عاطفه ای که به این شخص داشتم و دروغ ها و بدی های که بدون هیچ دلیل از ایشون دیدم بهم بیشترین ضربه رو زده به شدت افسرده شدم و دیگه تمایلی به سر کار رفتن و فعالیت ندارم و با زور خودم رو سر پا نگه داشتم همه زندگیم شده یه چرا ؟؟ چرا با من بازی کرد؟؟ چرا یکسال با دروغ هاش من رو شکنجه روحی و روانی داد واقعا چرا ؟؟؟ من میدونم اشتباه کردم اما بیش از اشتباهم تاوان پس دادم الانم دائم دعا می کنم و قران می خونم اما گاهی اوقات جوری به هم فشار روحی میاد که خارج از توانمه هر کاری می کنم نمی تونم با این مسئله کنار بیام شما بگید چه کار کنم تا با این مسئله کنار بیام و به زندگی عادیم برگردم... ممنون 14
پیرهاید 10193 ارسال شده در 26 خرداد، 2012 ستوده ی تنهای عزیز من به این جمله ایمان دارم که زمان این چنین مشکلات را حل میکند اما باید صبر کنی جز صبر کاری نمیتوانی انجام بدهی ما گاهی که به خودمان کم توجهی میکنیم این اتفاقات تلخ برایمان می افتد به خویشت توجه کن این خویشی که مدتهاست فراموشش کردی و در حسرت مقداری از توست با گذشت زمان تو از این شرایط خارج شده (که البته صدمات روحی در پس آمد آن هست و باید بخاطر خودت مقاومت کنی) و به روال عادی زندگی باز میگردی بقول یکی از دوستانم: برخی تجربه ها به قیمت گزاف بدست می آید ، پس دیگر خوب نیست تجربه را تجربه کرد و همچنین به این فکر کن که امروز کوله باری از تجربه داری و با این تجربه بهتر میتوانی زندگی کنی شما هنوز جوان هستید و روزهای آینده منتظر شماست ، یادت باشد هیچکس به قد خودت ، دلش به حال تو نمی سوزد و نمی تپد برایت از خداوند آرامش خواستارم مسرور باشید 10
آذرمهر 92 ارسال شده در 26 خرداد، 2012 وقتی اینقدر در اسلام به محرم و نامحرم، حضور دختر و پسر جوان در خواستگاری و پیش چشم بزرگان تاکید شده، بی حکمت نیست. وقتی همه روشن فکر میشن و میخوان خودشون زندگی خودشون رو بسازند، دختر با پسر و پسر با دختر بدون مشورت با خانواده دوست میشه، این میشه عاقبتش !!! توصیه من به شما،بازگشت به ارزش های خانواده در اسلام هست. علمای بزرگ دین میتونن توی این زمینه شمارو کمک کنند،انشالله همه چیز حل شود. 4
peyman sadeghian 30244 ارسال شده در 26 خرداد، 2012 مسئله خیلی پیچیده ای نیست...شما بر اساس احساسات تصمیم به برقراری ارتباطی گرفته اید که خیلی از کارشناسان و روانشناسان آن را منع کرده اند و از همان ابتدای راه ، انتها مشخص و واضح بوده است اولین مشکل شما اختلاف سنی 10 ساله شما با اون آقابوده است ایشون 33ساله و من 23 ساله بودم در این دوره وزمانه که تقریبا سن عقلی و سن شناسنامه ای اختلاف فاحشی با هم پیدا کرده اند ودانش وبینش اشخاص نسبت یه گذشته بالاتر رفته است این اختلاف سنی شانس طلاق و اختلافات کلی بالایی دارد دومین مشکل طریقه آشنایی و همشهری نبودن شماو ایشان بوده است از طریق یه سایت اینترنتی با یه اقای اشنا شدم من و ایشون از دو شهر مختلف هستیم گاهی سنتهای ما چیزهایی رو به اثبات رسانده اند که شاید جوامع دیگر باید سالها تاوان عمل نکردن به آنها را بدهند تا شاید زمانی پی ببرند که چنین رسومات درستی در کشوری به نام ایران دیرزمانیست مرسوم است.شاید اسم سنت در بین جوانان نوعی آلرژی ایجاد کرده است که با شنیدن اسم سنت خط بطلانی بر تمام ۀآن میکشند بدون آنکه بدانند درست است یا غلط بهرحال کاری ست که شده ضرر را از هرجاجلوشو بگیری منفعت استبه گفته شما یکسال از عمر شما تباه شده است .شما چندسال دیگر را میخواهید با فکر به این یکسال از دست رفته تباه وضایع کنید؟اگر واقعا آن مرد (که نمیتوانم با توصیفهای شما اسم مرد را بر ایشان نهم..گرچه باید حرفهای طرف مقابل را هم شنید شاید رفتار شما باعث شده چنین دروغهایی به شما بگوید بهرحال هر ارتباط دو طرف دارد و لاجرم اگر تقصیری هست نوک پیکان آن صرفا به سمت یکی ازآنها نیست)تکلیفش روشن است و شماهم خواهان زندگی با ایشان هستید محکم وقوی و یک کلام بگویید یا خواستگاری یا فراموش کردن من!وقتی شما میگویید که ایشان کارمندبانک هستند خیلی راحت میتوانید در صورت ایجاد مزاحمت ایشان را از هستی ساقط کنید اگر این را هم به شما دروغ گفته است که ....... به نظر من توقف در این ایستگاه زندگی جایز نیست خود را از فکرهای پوچ خلاص کنید باورکنید که شما فرصتهای زیادی برای جبران اشتباهات گذشته خواهید داشت اگر به خود این فرصت را بدهید به خود وارزشهای خود ایمان بیاوریددر برابر کسی که ارزش پرواز را نمیداند هرچقدر هم اوج بگیرید خودرا کوچک کرده اید راههای که به ذهن من میرسد برای فراموش کردن : خط تماسی را که با ایشان داشته اید کاملا عوض کنید تمامی پیامها ، کادو ها وهرچیزی که شما را به یاد این مرد میاندازد را نابود کنید واز جلوی چشمتان بردارید محلهایی که خاطرات از ایشان دارید را دیگر نرویدولی اگر مثلا در مسیریست که شما باید از ان عبور کنید سعی کنید همان خاطرات را با شخصی دیگر و با کیفیتی بهتر جایگزین کنید. فراموش نکنید که حسرت خوردن شما چیزی از عمر از دست داده تان را به شما برنمیگرداند و فقط مانند این است که شما با اره ای شاخه زیرپای خودرا اره کنید.پس از اشتباهات گذشته به جای حسرت خوردن درس بگیرید و محکم تر وقوی تر به راه خود ادامه دهید اینها مواردی بود که به ذهن ناقص من میرسید تجربه به من ثابت کرده است ازدواج راهی جز همان مراحل سنتی خودمان ندارد غیر آن شاید به ثمر برسد اما در آینده و در زندگی مشترک رفته رفته مشکلات خود را نمود میدهد البته آن سنت که صبح به خواستگاری بروی و شب مراسم عروس بگیری را هم قبول ندارم اما سیکل آشنایی را همان روش سنتی را مطمئن ترین راه برای شناخت میدانم و بهترین مکان را برای شناخت خانه پدری و در بین اعضای خانواده میدانم چرایش را اگر مایل بودی برایتان توضیح خواهم داد 15
ستوده تنها 31 مالک ارسال شده در 26 خرداد، 2012 گرچه باید حرفهای طرف مقابل را هم شنید شاید رفتار شما باعث شده چنین دروغهایی به شما بگوید بهرحال هر ارتباط دو طرف دارد و لاجرم اگر تقصیری هست نوک پیکان آن صرفا به سمت یکی ازآنها نیست) من نمی دونم چه رفتاری یه ادم باید داشته باشه که باعث بشه طرف مقابلش دروغ بگه اصلا دروغگویی یه چنین توجیحی می تونه داشته باشه ؟؟؟ چقدر التماسش کردم هر مسئله ای هست بهم بگه حتی بهش گفتم اگه واقعیت رو بگه میبخشمش اما به هیچ عنوان زیر بار دروغگویی نرفت که هیچ طلبکار هم بود:5c6ipag2mnshmsf5ju3 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 28 خرداد، 2012 با همین یوزرت و دقیقا همین متنی که گذاشتی مطلبت رو توی یک سایت دیگه هم دیدم ! اگه یه نفر مشکلش حاد باشه هیچ وقت اینطوری مطرحش نمی کنه.نه حرفای ما و نه حرفای مشاورها توی عالم نت کاری برات نمی کنه. بهترین کار اینکه بری مرکز مشاوره و با مشاوره حضوری حرفتو بگی و دنبال راه حل باشی. 3
nima_0098916 169 ارسال شده در 28 خرداد، 2012 دعا مزخرفت ترین چیزیه که یادمون دادن باهاش خودمون رو گول بزنیم. هروقت خدا به حرفتون گوش داد بیاید مارو هم مطلع کنین خواهشن
ستوده تنها 31 مالک ارسال شده در 2 تیر، 2012 با همین یوزرت و دقیقا همین متنی که گذاشتی مطلبت رو توی یک سایت دیگه هم دیدم ! اگه یه نفر مشکلش حاد باشه هیچ وقت اینطوری مطرحش نمی کنه.نه حرفای ما و نه حرفای مشاورها توی عالم نت کاری برات نمی کنه. بهترین کار اینکه بری مرکز مشاوره و با مشاوره حضوری حرفتو بگی و دنبال راه حل باشی. اره کاش جواب ها رو هم میدید بعضی سایت ها فقط اسم مشاوره رو یدک می کشند فقط سرکوفت زدن بلد هستن مشکل من خیلی حاده دوس ندارم به درد من گرفتار بشی اما....گاهی وقت ها تا دردی رو نگیری درکی ازش نداری اره اشتباه کردم باید میرفتم حضورا پیش مشاور ....... 3
SPEEDY 3334 ارسال شده در 2 تیر، 2012 همش یک سال؟ آدما همینطوری الکی الکی چندین سال عمرشون به فنا میره و ککشون نمیگزه! یک سال چیزی نیست و به نظر من این یک سال خیلی هم خوب بوده و تجربه ی مفید و ارزشمندی برات بوده. باید خدا رو شکر کنی که زودتر اون آقا رو شناختی و به دروغ گوییش پی بردی قبل از اینکه دیر بشه. اتفاق بدی نیفتاده و چون ظاهرا شما اولین تجربت بوده که اینطوری شده، از لحاظ روحی به قول خودت ضربه دیدی. خیلیا هستن که تجربه ی شما رو به قیمت گزافی به دست میارن و سال ها از عمرشون میسوزه و میره و تا آخر عمر هم باید تاوان اشتباه و ساده لوحیشون رو پس بدن. واقعا باید خدا رو شکر کنی... منم همچین تجربه ای رو داشتم و خیلی کم سن و سالتر از شما بودم که توسط یه خانوم دروغگوی متاهل هوسران گول خوردم. بیشتر از 2 سال از عمرم به فنا رفت ولی تجربیات خیلی بزرگی بدست آوردم و شاید اون موقع واقعا از لحاظ روحی لطمه خوردم ولی گذشت زمان باعث شد دوباره سرپا واستم. الان که بهش فک میکنم میبینم ارزشش رو داشت و تجربه ای شد تا خیلی از مردم رو بشناسم و به سادگی به کسی اطمینان نکنم و ... . مطمئنا گذشت زمان برای شما هم کار خودش رو خواهد کرد و همه چی رو فراموش خواهید کرد و بهش به چشم یه تجربه ی بزرگ نگاه خواهید کرد. 7
آرانوس 6500 ارسال شده در 2 تیر، 2012 به نظر منم به این دید نگاه کن که اینجوری درسته یک سال از عمرت رو به قول خودت از دست دادی اما اگه این فرد به گفته خودت یه آدم دروغگو تا این حد بوده و کار به ازدواج میکشیدخیلی بیشتر از این و شاید همه عمرتو ممکن بود از دست بدی.... 3
Cinderella 9897 ارسال شده در 3 تیر، 2012 عجب آدم مريضي بوده اون آقاهه منم ديدم از اينجور آدماي مريض خيلي ناراحت شدم واقعا متاسف شدم ايشالله خدا بهت صبر بده كه بتوني راحت فراموشش كني 3
azarafrooz 14221 ارسال شده در 7 آبان، 2012 به نظرم برا کسی بمیر که واست تب کنه ....بره به درک کی هست که براش لحظات عمرت رو هدر بدی آخه ... ارزش فکر کردنم نداره
ارسال های توصیه شده