peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ سلام بر عزیزان دل همه ما وقتی چشم باز کرده ایم پدر و مادر مثل پروانه دور وبر ما بوده اند.هرچی خواستیم به طرفه العینی محیا کرده اند .همیشه بوده اند...وقتی خسته بودیم وقتی غصه داشتیم وقتی ناراحت بوده ایم....مواقع شادی مواقع خوشی..در همه لحظه ها ....همیشه تا میومدیم خونه غذا محیا بوده است....لباسها مرتب و اطوکشیده...اتاقمان را بهم ریخته رها میکردیم وقتی برمیگشتیم تمیز ومرتب بوده است........ تا به حال تصور کرده اید اگه روزی والدین تان نباشند مثلا به مسافرت رفته باشند چگونه آن روز خواهد گذشت؟ تا بحال قطعا تجربه چنین روزهایی رو داشته اید.... یک روز بدون والدین شما چگونه خواهدگذشت؟ 35 لینک به دیدگاه
MOrteZA Taghizadeh 5538 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ بععلللههه صبحونه نون و پنیر، نهار نیمرو، شام املت. حتی هوا که تاریک که میشه و پشت کامپیوتر هستم، حوصله ام نمیکشه بلند بشم و لامپ اتاق رو روشن کنم. ولی نمیذارم اتاق کثیف بشه. چون کثیفی یا بی نظمی خیلی رو روحیه ام تاثیر منفی داره 13 لینک به دیدگاه
memmar 6829 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ ااااااااه خیییییلیییییییی کسسسسسسسل کننده اسسسسست.................................. اصلا انگار خونه تاریکککککککککه....قیافم هم اینطوریه ولی پایه کار خونه هستتتتتتتتتم خفففففففففن...................... 12 لینک به دیدگاه
maryam_bah 1612 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ یک روز؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!!!من خیلی روز ها رو بدون خونوادم گذروندم:icon_pf (34): خب بستگی به حس و حالم داره.گاهی اینقده دخمل خوبی میشمممممممممممم که همه ی کارا رو میکنم تا مامی و باباییم که از راه میرسن کلی به به و چه چه میکنن ولی امان ازون روزی که حس و حالم خوب نباشهههههههههههه:icon_pf (34):دیگه با در و دیوار اینقده دعوا میکنم و دنبال بهوونه میگردم که ..... ولی ... ولی واقعا سخته.من به خاطر اینکه دانشگام دور از خونمونه با اینکه 3سال میگذره ولی هنوزم به نبودن پیش خونوادم عادت نکردمهفته ای 4روز که نیستم اگه بشه 5روز دوونه میشم.ایشالله خدا واسه هممون نگهشون داره 13 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ اگه از گرسنگی نمیرم و زنده بمونم از غصه دوریشون حتما میمیرم اینو بهتون قول میدم 11 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ سلام بر عزیزان دل همه ما وقتی چشم باز کرده ایم پدر و مادر مثل پروانه دور وبر ما بوده اند.هرچی خواستیم به طرفه العینی محیا کرده اند .همیشه بوده اند...وقتی خسته بودیم وقتی غصه داشتیم وقتی ناراحت بوده ایم....مواقع شادی مواقع خوشی..در همه لحظه ها ....همیشه تا میومدیم خونه غذا محیا بوده است....لباسها مرتب و اطوکشیده...اتاقمان را بهم ریخته رها میکردیم وقتی برمیگشتیم تمیز ومرتب بوده است........ تا به حال تصور کرده اید اگه روزی والدین تان نباشند مثلا به مسافرت رفته باشند چگونه آن روز خواهد گذشت؟ تا بحال قطعا تجربه چنین روزهایی رو داشته اید.... یک روز بدون والدین شما چگونه خواهدگذشت؟ :mrsbeasley: اجازه جناب مدیر ، اجازه ، مهیا درسته ای بابا این سوسول بازیا چیه .... منو داداشم که هی التماسشون میکنیم پاشید برید مسافرت هر چند روز که دلتون خواست ... وقتایی که میرن ما خونه رو میترکونیم و اصلا هم نمیذاریم بهمون بد بگذره ، چه از نظر تغذیه ، چه از نظر تفریح و عشق و حال ... تا صبح خونه بزن و بکوبه . همسایه ها وقتایی که بابا و مامانم میخوان بدون ما برن مسافرت ، سعی میکنن یه جایی رو گیر بیارن و اون چند روز رو فرار کنن. ولی گذشته از همه اینا بدونشون بالای سر نعمتیه ولی چند روز در سال ( فقط چند روز ) این سایه یکم بره اونورتر بد نمیگذره مطمئنا 12 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ :mrsbeasley: اجازه جناب مدیر ، اجازه ، مهیا درسته ای بابا این سوسول بازیا چیه .... منو داداشم که هی التماسشون میکنیم پاشید برید مسافرت هر چند روز که دلتون خواست ... وقتایی که میرن ما خونه رو میترکونیم و اصلا هم نمیذاریم بهمون بد بگذره ، چه از نظر تغذیه ، چه از نظر تفریح و عشق و حال ... تا صبح خونه بزن و بکوبه . همسایه ها وقتایی که بابا و مامانم میخوان بدون ما برن مسافرت ، سعی میکنن یه جایی رو گیر بیارن و اون چند روز رو فرار کنن. ولی گذشته از همه اینا بدونشون بالای سر نعمتیه ولی چند روز در سال ( فقط چند روز ) این سایه یکم بره اونورتر بد نمیگذره مطمئنا مهم اینه کف کنه..فرق نداره با کدومش منظورم این نبود که صرفا بد میگذره یا از این دست معانی...میخواستم بدونم بدون حضوروالدین چقدر استقلال داریم ومیتونیم از پس یه زندگی مجردی بدون همسر یا والدین بربیایم این شادی وپایکوبی ها بعد مدتی کسل کنند وبیشتر اعصاب خورد کن میشه کمی عمیقتر وجدیتر که به موضوع نگاه کنیم و واقعا خودمون رو توی اون شرایط قراربدیم متجه تفاوتها میشیم و به نحوی قدر عافیت دستمون میاد 9 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ مهم اینه کف کنه..فرق نداره با کدومش منظورم این نبود که صرفا بد میگذره یا از این دست معانی...میخواستم بدونم بدون حضوروالدین چقدر استقلال داریم ومیتونیم از پس یه زندگی مجردی بدون همسر یا والدین بربیایم این شادی وپایکوبی ها بعد مدتی کسل کنند وبیشتر اعصاب خورد کن میشه کمی عمیقتر وجدیتر که به موضوع نگاه کنیم و واقعا خودمون رو توی اون شرایط قراربدیم متجه تفاوتها میشیم و به نحوی قدر عافیت دستمون میاد :mrsbeasley:اجازه جناب مدیر ، اجازه ، متوجه درسته به شخصه تو این موضوع مشکلی ندارم ، خیلی راحت میتونم از پس این مسائل بربیام.چون سابقه طولانی دارم. چون پدر و مادرم هر دو شاغل بودن حتی در دوران ابتدایی بسیاری از کارای خونه از گرم کردن غذا تا جم و جور کردن خونه و نگه داری از خواهر کوچکم و بسیاری کارای دیگه رو انجام میدادم. کاملا میتونم گلیم خودمو از آب بیرون بکشم ولی ترجیح میدم که غذامو آماده بذارن جلوم تا خودم واستم درست کنم 8 لینک به دیدگاه
Secret: 2286 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ من زندگی خوابگاهی داشتم شاید باورش سخت باشه اما دوسال اول خوابگاه سراسر چشمام پر از اشک بود 12 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ یک روز پرمسئولیت!!! باید صبح زود پاشم داداشمو بیدار کنم صبحونه بهش بدم بره مدرسه... واسه ناهار یه فکر بکنم ( قسمت سختش اینه مخصوصا اگه چیز زیادی بلد نباشی و نخوای پیش دو تا داداشت کم بیاری!) بعدم که شستن ظرفا و تمیز کاری اینجور چیزا کلا کدبانو می شم اون روزا:دی 9 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ سلام بر عزیزان دل همه ما وقتی چشم باز کرده ایم پدر و مادر مثل پروانه دور وبر ما بوده اند.هرچی خواستیم به طرفه العینی محیا کرده اند .همیشه بوده اند...وقتی خسته بودیم وقتی غصه داشتیم وقتی ناراحت بوده ایم....مواقع شادی مواقع خوشی..در همه لحظه ها ....همیشه تا میومدیم خونه غذا محیا بوده است....لباسها مرتب و اطوکشیده...اتاقمان را بهم ریخته رها میکردیم وقتی برمیگشتیم تمیز ومرتب بوده است........ تا به حال تصور کرده اید اگه روزی والدین تان نباشند مثلا به مسافرت رفته باشند چگونه آن روز خواهد گذشت؟ تا بحال قطعا تجربه چنین روزهایی رو داشته اید.... یک روز بدون والدین شما چگونه خواهدگذشت؟ درود پیمان عزیز. سوالت دو رو متفاوت داره بعد زندگی جسمانی و روحانی پدر و مادر، بودنشون ی نعمته، از لحاظ روحی (باید تجریه کنید) اما جسمی هم مشکلاتی داره . راستش من اکثرا تنها هستم. و پدر و مادر مسافرت . زندگی تنهایی، مزایا خودش رو داره و معایب خودش. اشپزی یاد می گیری یاد می گیری، زندگی کنی چی بخوری، کی و از کجا بخری قبص اب، برق، گاز خیلی خیلی چیزا دیگه ک ممکنه اصلا ب جشم نیان. ب نظرم ب ادم یاد می ده ک نظم لازمه. مثلا بعد یک ماه می فهمی ک بابا اشغال دو روز بمونه، خونه رو گند بر می داره . خودتم نیم تونی بخوابی چیزهای ساده ک خیلی وقتا دیده نمی شه . اما دوستان، بعد روانی رو نمی شه انکار کرد، کم و زیاد داره اما ب هر حال روی زندگی فردی تاثیر می زاره و اما درباره سوال شما. اولین بار 9 سالم بود. بعد از اون ک دیگه کم کم ادم تجربه پیدا می کنه دیگه اون روز یادمه . ترسیدم. مممم. زیاد جزییات یادم نیست اما یادمه یکم خسارت جانبی بار اوردم . قوطی رب هم تو یخچال نصفه شد. مسافرت هم ک بحثش جداست . تو مسافرت سعی کنید زیاد نخورید. غذای کم حجم و انرژی زا بخورین . پول نقد داشته باشیم اما کم. عابر بانک بهتره . پول ها رو یک جا نذارین، تقسیم کنین تو جیبها و مدارک رو هم ایضا از مسافرت لذت ببرین، دوست بشین ولی حواستون ب حریم شخصی خودتون و بقیه باشه . چیز دیگه ای هم ب ذهنم نمی رسه. شاد باشید. عید همگی مبارک. 10 لینک به دیدگاه
morvaridtalaee 2591 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ سلام تايپك جالبيه !!!!!!! اما خونه ما هر روزش بدون مامان و بابا بوده پس برام اين محيط عادي شده تنهايي عادي شده خيلي وقته دارم تنها ناهار و شام و از همه مهمتر صبحانه مي خورمكار هاي شخصيم رو خودم انجام مي دم به جز غذا پختن كه كار ماماني هست بقيه موارد تميز كاري ها كار من هست 7 لینک به دیدگاه
dear.angel 1314 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ انصافا خيلي دلتنگ ميشم بعضي وقتا خودام كه تو دانشگاهم يه هو دلتنگ بابام ميشم :icon_gol: 6 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ اتفاقا مادر من حدود دو هفته سفر بوده و نزدیکای صبح قراره برگرده تو این مدت مسئولیت خونه یه جورایی با من بوده...راستش فکرشو نمیکردم از عهدش بربیام ولی اینطور شد.یعنی همه کارهار سر موقع و درست انجام شد!! البته اعتراف میکنم که سخته مخصوصا وقتی آدم کارهای دیگه ای هم داره و باید جوری برنامه ریزی کنه که هیچ کاری عقب نمونه... البته بابام هم خیلی کمکم کرد .ولی کلیت کار با من بود...در کل تجربه خیلی خوبی بود ( البته قبلا هم همچین تجربه ای رو تقریبا داشتم اما سنم کمتر بود و مسئولیت با من نبود ) فردا هم صحیح و سالم و مرتب خونه رو تحویل میدیم 9 لینک به دیدگاه
parisa.na 1558 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ چه قدروحشتناک!من که بدون والدین یه روزم طاقت نمیارم!منم که حوصله پخت وپز ندارم اون وقت میفتم گوشه ی خونه ازحال میرم! 7 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ چه قدروحشتناک!من که بدون والدین یه روزم طاقت نمیارم!منم که حوصله پخت وپز ندارم اون وقت میفتم گوشه ی خونه ازحال میرم! فکر میکنی ، یه روز اولش سخته ، بعدش خودت کارا رو میگیری دستت ، روز قبل از برگشتشونم تند تند خرابکاری هاتو درست میکنی که آبروت نره .... کاره همیشگیه ماست 7 لینک به دیدگاه
parisa.na 1558 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ چی بگم!ولی فک نکنم بازم نمی تونم.اصلأبابامامانم بدون من جایی نمیرن! 4 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ اگه یه روز باشه اصلا سخت نیست خیلی هم خوش میگذره..:hapydancsmil: اما اگه بیشتر باشه اصلا خوب نیست 5 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ کاملا و صد در صد میتونم خونه رو مدیریت کنم چه سوالیه این آخه :icon_pf (34): 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده