رفتن به مطلب

به نشانه های که اطرافتون اتفاق میافته اهمیت میدید؟


eder

ارسال های توصیه شده

نه حالا من نمیتونم درست منظورمو بهت بگم

نمیدنم چطوری بگم بهت:ws52:

 

هادی جان من منظورت رو گرفتم

شما میگی یه چیز رو اونقدر تکرار میکنی تا بالاخره اتفاق میافته

 

ولی این چیزی که من میگم اینه که یه اتفاق رو در آینده میبینی که بزودی قراره اتفاق بیافته و البته میتونی با تدابیر درست اون اتفاق رو عوض کنی

 

 

چیزی که شما میگی : چیزی رو اونقدر توی ذهنت تکرار میکنی .... تکرار میکنی .....تکرار میکنی .....تکرار میکنی ..... ===> بهش میرسی

 

چیزی که من میگم : اتفاقی از آینده بهت نشون داده میشه ... باز هم نشون داده میشه ..... نشون داده میشه ..... ====> 1) اون اتفاق میافته ..... 2 ) کارای که قرار بود انجام بدی رو عوض میکنی و اون اتفاق نمیافته

 

:ws37:

 

 

(یکی نیست بیاد بگه مهندسین عزیز این اطلاعات رو تو کدوم دانشگاه بهتون یاد دادن :ws3:)

  • Like 3
لینک به دیدگاه

:icon_pf (34):

 

من فکر میکردم خودم دچار این مشکلاتم و این بابت خرافاتی بودنمه. ظاهرا همه از این مشکلات دارن.

 

من روزهای چهارشنبه بد میارم. قابل توجه اینکه امروز چهارشنبه است. :sad0:

 

تجربه بهم ثابت کرده روزهای چهارشنبه بهتره هیچ کار حساسی انجام ندم. چهارشنبه ها از صبح که از خونه در میام بیرون انگار از آسمون بلا میباره به سرم. هر هفته هم به خودم میگم این افکار چرت و پرته. ولی آخر هفته که بررسی میکنم میبینم بازم همه اتفاقات بد تو روز چهارشنبه برام میفته.

 

ولی بازم فکر میکنم که توهمی بیش نیست. :w16:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

من زیاد ب این چیزا توجه نمیکنم اتفاقی ک قراره بیفته بزار بیفته چ خوب چ بد

ولی ی اتفاق تو دوران طفولیت افتاد ک همیشه یادمه

 

من بچگیام زیاد مامانی نبودم و هروقت مامانم چن روز میخواست بره جایی عین خیالمم نبود

ولی ی بار قرار بود با داییم بره شمال صبح کله سحر ک میخواستن برن من پاشدم گریه و زاری ک مامااان نرو من میترسم من خواب بد دیدم ( یادم نیست واقعن دیدم یا نه :ws3: ) مامانمم گفت میرمو ۲ روزه میام ی صدفه بزارو رفت :banel_smiley_4: قرار بود وقتی رسیدن زنگ بزنن ما هی منتظر بودیم هی خبری نمیشد از اینا تا ۶-۷ شب ک زنگ زدنو گفتن ماشین داییم تو پیچای ۷برادر جاده چالوس چپ کرده و .... :sigh:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
:icon_pf (34):

 

من فکر میکردم خودم دچار این مشکلاتم و این بابت خرافاتی بودنمه. ظاهرا همه از این مشکلات دارن.

 

من روزهای چهارشنبه بد میارم. قابل توجه اینکه امروز چهارشنبه است. :sad0:

 

تجربه بهم ثابت کرده روزهای چهارشنبه بهتره هیچ کار حساسی انجام ندم. چهارشنبه ها از صبح که از خونه در میام بیرون انگار از آسمون بلا میباره به سرم. هر هفته هم به خودم میگم این افکار چرت و پرته. ولی آخر هفته که بررسی میکنم میبینم بازم همه اتفاقات بد تو روز چهارشنبه برام میفته.

 

ولی بازم فکر میکنم که توهمی بیش نیست. :w16:

 

 

ای بابا ....

  • Like 1
لینک به دیدگاه
یه زمانی خیلی توجه میکردم! اتفاقا یه کتابی در این رابطه خونده بودم خیلی روم تاثیر گذاشت ولی الان دیگه نه مثل سابق

 

حامد جان این 6000 اُمین نوشتت بود

این یه نشونست :whistle:

شوخی نمودیییم

 

اسم اون کتاب یادت هست ؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه
حامد جان این 6000 اُمین نوشتت بود

این یه نشونست :whistle:

شوخی نمودیییم

 

اسم اون کتاب یادت هست ؟

 

آره اینم یه نشونست :ws3:

این کتابو 3 یا 4 سال پیش خوندم

اسمش هست پیشگویی آسمانی

بخونی قاط میزنی... :w02:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آره اینم یه نشونست :ws3:

این کتابو 3 یا 4 سال پیش خوندم

اسمش هست پیشگویی آسمانی

بخونی قاط میزنی... :w02:

 

 

از این بدتر که نمیشم :icon_redface:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 سال بعد...

برای من خیلی اتفاق افتاده یکیش دیشب که قرصم تموم شده بود از ترسم به کسی نگفتم بعد از بدشدن حالم به مامانم بابام رفت داروخونه داروخونه بسته بود اومدیم بریم بیمارستان ماشین پنچر شد..

اتفاقات برای من زیاد افتاده و همش به قول قدیمی ها صلاح بوده این بشه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من نشانه ها رو قبول دارم .

ولی نشانه با پیشگویی فرق داره .

مثلا جدیدا با چندتا نشانه ساده میتونم تشخیص بدم این آدم بطور مثال بدرد زندگی نمیخوره یا کلا شخصیت افراد و تشخیص میدم و رد خور نداره که بعد از مدتی یکی یکی باقیه هم میفهمند که طرف آدم ناسازگاری هست .

 

ولی پیشگویی کلا فلسفه اش برای من یکی جداست .

از دوران طفولیت اتفاقات مهم زندگی و میدیدم.

مثلا بخاطر یک سری مشکلات در موقعیت سختی قرار داشتیم که شاید یکی از مهمترین راه خلاصی از این مشکلات خرید خونه مستقلی بوده . درست در موقعی که کسی انتظارشو نداشته من با یک حرکت خاص (که هروقت چیزی میدیدم که مربوط به آینده این کارو میکردم( با انشگت اشاره ام در نقطه ای دور اشاره میکردم)) گفتم یه شادی میبینم.

دقت کنید سنم خیلی کم بودچیزی حدود 2.5 تا 3 سال و بعدش در موقعیتی که اصلا انتظارش نبوده خونه فعلیمون رو میخریم البته بماند که بعدش کلی بازم دردسر کشیدیم تا نقل مکان کردیم.

یا باز در همون سن قبل از بدنیا اومدن داداشم بطور خودجوش هر روز مراسم طبل زنی با قابلمه و صدا زدن اسم داداشم رو می آوردم:hapydancsmil: به این صورت که اون وقتها سونو و این قرطی بازیها نبوده و بعدش دنیا اومده دیگه.

 

و حتی یه موردی که هنوز خودم درگیرشم در همین 3 سال پیش اتفاق افتاد و هنوز تو حکمتش موندم نمیدونم قراره چی بشه.

یه جایی برای کار رفتم و با دیدن مسئولش یه اتفاقی رو همون موقع تو ذهنم اومد و بخاطر همون کلا بیخیال اون کار شدم تا از افتادن اون اتفاق جلوگیری کنم . ولی در کمال ناباوری چندماه بعد اون اتفاق افتاد و فقط به یه نتیجه رسیدم از افتادن اتفاقات نمیشه فرار کرد. حالا بماند که چطوری بازم اصلا برخورد پیش اومد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مطلب جالبی است.

آیا آدمیان می‌توانند ازراههایی غیر از حواس پنجگانه خود اطلاعاتی به دست آورند؟

آیا می‌توان از طریق ذهن بر رویدادهای طبیعی اثر گذاشت؟

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...